سخنانی چند از هنری نوون
۵ دقیقه
● دوستی
ما به دوست احتیاج داریم، دوست ما راهنمایی میکند، از ما توجه میکند، ما را با محبت خود تسلی میدهد و با دردهای ما همدردی میکند. با وجودیکه ما در مورد "یافتن دوست" صحبت میکنیم دوست را نمیتوان یافت. دوستی هدیهای است که خدا به ما میدهد. خداست که دوستانی را که ما به آن احتیاج داریم در زمان مناسب به ما عطا میکند. اما دوست هیچگاه نمیتواند جای خدا را بگیرد. هر دوست محدودیتها و ضعفهای مخصوص به خود را دارد. محبت هیچ دوستی بیعیب و کامل نیست. اما با وجود همه محدودیتها، "دوستی"است که ما را به شناخت خدای بیعیب و کامل و محبت بیحد و بدون شرط و شروط سوق میدهد. باشد که در دوستیهای خود این محبت والای خدا را بدهیم و دریافت کنیم
● دوستان متفاوت
هیچ گاه دو دوست شبیه هم نیستند. دوستان ما هر کدام شخصیت منحصر به فرد خود را به ما ارائه میدهند. اگر انتظار داشته باشیم که دوست ما همۀ خصایایی را که ما میپسندیم داشته باشد، با کوچکترین خطایی از او دلگیر میشویم و مرتب از او انتقاد میکنیم. ممکن است یک دوست توجه خاصی به ما داشته باشد، دوست دیگری باعث شود که قوۀ خلاقه ما بکار گرفته شود و دیگری باعث قوه روحانی ما شود. اگر ما قادر باشیم که از خصایا و برکات مختلفی که دوستان مختلف به ما میدهند لذت ببریم خودمان هم قادر خواهیم بود که هدایای منحصر به فرد خودمان را در حوزۀ محدود خود به دوستانمان ارائه دهیم و باعث برکت آنها شویم. هر دوست در جای خود قسمتی از کار زیبا و خلاقۀ محبت خداست.
● ندای آرام
هر روزه صداهای بسیاری توجه ما را به خود جلب میکند. صدایی میگوید:
"باید ثابت کنی که آدم خوبی هستی". صدای دیگری میگوید: "باید از خودت خجالت بکشی!"
صدایی هم هست که میگوید: "هیچ کس به تو اهمیتی نمیدهد". و صداهای دیگر که میگویند: "نهایت کوشش خود را کن که به جایی برسی و محبوب همه باشی".
اما ماورای این فریادها، ندای آرامی است که ما بیشتر از هر صدایی احتیاج داریم به آن گوش کنیم. ولی گوش کردن به این صدا مستلزم سکوت و آرامش و انزوا و عزمی راسخ است. دعا، شنیدن این صداست.
شنیدن صدای کسی که ما را "محبوب" خود خطاب میکند.
زندگی هدیۀ باارزشی است؛ نه برای اینکه مثل یک الماس غیرقابل تغییر است بلکه چون مثل پرندهای کوچک آسیبپذیر است. عشق به زندگی، منفک از عشق به آسیبپذیری آن نیست. مرگ و حیات هر دو در این نکته سهیماند. بچۀ تازه متولد شده و مرد پیری که در حال مرگ است، هر دو ما را بهیاد ارزش زندگی میاندازند، زیرا هر دو آسیبپذیرند. بیایید هدیه با ارزش آسیبپذیری را به هنگام کامیابی، شهرت و قدرت فراموش نکنیم.
● فراتر از زخمهایم
گاه آنچنان در جراحتهای خود غرق میشویم که جز تغذیۀ عواطف منفی چارهای دیگر برای خود نمییابیم. وسوسهای که با آن روبروییم آن است که خود را متعلق به جهان عواطف رنجور خود بدانیم و با گذر زمان زخمیتر، فرسودهتر و درماندهتر شویم. اما باید به ریشهیابی جراحتهای خود بپردازیم، باید با شهامت به بخش تاریک و زخمی وجودمان نظر کنیم و از رویارویی با آنچه از آن وحشت داریم هراسی بهخود راه ندهیم. زیرا زمانی فرا میرسد که میتوانیم از قلمرو زخمهایمان فراتر رویم و آنها را پشتسر خود انداخته به سفر خود ادامه دهیم
● نوری کافی برای قدم بعدی
انسان اغلب درصدد است تا آینده را بهوضوح ببیند. او میخواهد وضعیت خود را در سال آینده و یا پنج و یا ده سال آینده بهروشنی ببیند. اما غالباً برای چنین درخواستی پاسخی وجود ندارد. درواقع در بیشتر مواقع ما تنها نور کافی برای قدم بعدی خود داریم یعنی آنچه که ساعت دیگر و روز دیگر درصدد انجام آن هستیم. هنر بامعنا زیستن بهمعنای بهرهوری شادمانه از نوری است که بر قدم بعدی ما تابیده میشود و نه ابراز گلهمندی از قدمهایی که در تاریکی باقی مانده است. ایمان ما را قانع میسازد که برای قدمهای بعدی نور کافی وجود خواهد داشت. بیایید شادی نور کوچکی که امروز بر قدم ما تابیده میشود پاس داریم و از نداشتن نورافکنی که همۀ سایهها را به کناری میزند، هراسی به دل راه ندهیم.
● غیبتی که حضور میآفریند
چقدر پسندیده است که به ملاقات اشخاص رنجور، مریض، تنها و دردمند برویم. اما نباید از این سبب که زمان کوتاهی با آنها صرف میکنیم احساس گناه و عذاب وجدان کنیم. گاه حتی همین زمان کوتاه را نیز صرف معذرتخواهی از نداشتن وقت کافی با آنها میکنیم. اگر دیگران حضور ما را حتی در زمان کوتاه واقعاً احساس کنند، آنگاه حتی غیبت ما مفید خواهد بود. حضور کوتاه اما واقعی و بامعنا، حتی در غیابمان تداوم خواهد داشت.
● نامههای شفابخش
هنگامی که نامهای را با عصبانیت خطاب به شخصی مینویسید که شما را عمیقاً آزرده است، آن را پست نکنید. بگذارید نامه چند روز نزد شما بماند و آن را چند بار دیگر بخوانید و از خود بپرسید: "آیا این نامه، حیات را برای من و آن فرد بهبار میآورد؟ آیا این نامه، مجرای شفا و برکت خواهد بود؟" منظور آن نیست که واقعیت زخمی شدن خود را نادیده بگیرید بلکه میتوان بهگونهای واکنش نشان داد که بخشش و شفا از آن جاری شود و درهای تازهای بهسوی حیات باز شوند. بلی، نامه خود را در صورتی که حیات بهبار نمیآورد دوباره با دعا بنویسید.
● من میدانم که باید سخن گفتن در مورد عیسی را واگذارم تا او بتواند در من سخن بگوید؛ باید اندیشیدن در مورد او را واگذارم تا او بتواند در من بیندیشد؛ و عمل کردن برای او را واگذارم تا او بتواند توسط من عمل کند. من میدانم که تنها طریق برای نگریستن به دنیا، نگریستن از طریق چشمان او میباشد.
● بسیاری از مردم در مورد رهبری روحانی دچار این توهم هستند که کسی که خودش هرگز در بیابان نبوده، میتواند دیگری را از بیابان رهایی دهد!
● یکی از دشوارترین وظایف انسانی، محکوم نکردن دیگران است. درواقع، قضاوتهای محکومکنندۀ ما متأثر از تعصباتمان هستند که گاه حتی از حضور آنها که عمیقاً در وجودمان ریشه دوانیدهاند، آگاه نیستیم. ما براین باوریم که بهراحتی میتوانیم با افراد دیگر از زمینههای متفاوت مذهبی، نژادی و همچنین با تنوع ایدههای مختلف اشخاص کنار آییم. اما گاه در عمل با بیان واژگان عاری از تعمق به نیشخند جهانباورهای دیگران میپردازیم و در افکار خود آنان را محکوم میکنیم. بله، آنانی که با ما متفاوتند گاهی سبب حس ناامنی، عدم راحتی، شک و خصومت در ما میشوند. تنها آن هنگام که عشق بدون قید و شرط خدا را برای خود و دیگران باور کنیم میتوانیم از گرداب محکوم کردن دیگران رها شویم چرا که عشق الهی خود مجال بروز به گوناگونی اشخاص داده است.