داور ما، نجاتدهندۀ ماست
۱۶ دقیقه
در پنجاه و چهارمین شمارۀ مجله "کلمـه" وعده دادیم که طی مقالهای جداگانه موضوع داوری را مورد بررسی قرار خواهیم داد. اینک به عهد خود وفا کرده، به مطالعه این مبحث مهم میپردازیم.
داوری موضوعی است که در طول تدوین کتابمقدس و اعتقادنامههای کلیسا و الهیات مسیحی همواره مطرح بوده است. داوری رابطۀ تنگاتنگی با نجات و امید نهایی و وعدۀ تحقق آسمان و زمین جدید دارد. نجات و داوری در واقع دو روی یک سکهاند.
پیوند نجات با داوری
رابطۀ نجات و داوری را میتوان به رابطۀ ماهی با آب تشبیه کرد. ماهی تنها در محیط آب قادر است زنده بماند و خوراک و اکسیژن لازم را از منبع زیست خود بهدست آورده، به رشد و کمال برسد. جدا ماندن ماهی از محیط زیستش خطر مرگ در پی دارد. آنچه باعث هلاکت ماهی میشود نه آب، بلکه دوری و جدایی از آب است. بودنِ آب باعث حیات، و دوری از آن موجب داوری و هلاکت است.
انسان نیز موجودی است که برای داشتن رابطه دائمی با خدا و آشنایی با نجات او آفریده شده است. تا زمانی که انسان در ارتباط با خدا و نجات او زیست میکند، زنده میماند و رشد میکند. اما به محض اینکه پا را از محیط الهی بیرون گذاشت، سرنوشت شومی را بر خود تحمیل میکند که همانا محرومیت از حیات الهی است. همانطور که آب برای ماهی حیاتبخش است و فقدان آن مایه هلاکت، خدا نیز سرچشمه حیات بشری است و دوری و بیگانگی از او هلاکت و داوری را به دنبال دارد. مقصود خدا از ابتدا این بوده و هست که ما از حیات او بهرهمند شویم. خدا تمام قدرت و نفوذ و تلاش خود را بهکار میگیرد تا ما را در خود نگاه دارد و اگر از او دور افتادهایم، دوباره ما را به سرچشمۀ حیاتمان بازگرداند. اما بازگرداندن ما تنها از این طریق میسر میشود که دعوت نجاتبخش او را با میل و اشتیاق بپذیریم. خدا هیچگاه ما را با زور مجبور به بازگشت نمیکند، زیرا میداند که زور و اجبار، انسان بودن ما را بهمخاطره میاندازد و ما را به عروسکهای خیمهشببازی تبدیل میکند. اگر اراده آزاد از ما گرفته شود، محبت کردن برای ما غیرممکن میگردد و کسی که توان دریافت و ابراز محبت را از دست بدهد از انسانیت ساقط شده است.
تغییرناپذیری خدا
نکته اساسی دیگری که باید در ارتباط با داوری در نظر داشت، تغییرناپذیری و ثابت بودن ذات خداست. اصل تغییرناپذیری ذات خدا بارها در کتابمقدس مورد تأکید قرار گرفته است: «خدا نور است و در وی هیچ ظلمت نیست»، و یا «خدا محبت است» و «محبت هرگز ساقط نمیشود». خدا هنگامی که موسی را به رسالت نجات بنیاسرائیل برانگیخت، خود را بهعنوان «من هستم» به او شناسانید. او همه کس، حتی فرعون را تغییر میدهد، اما خود هرگز تحت تأثیر موقعیت و خوب و بد مخلوقات خود قرار نمیگیرد. احکام خدا نیز همچون اعمال او گواه ثابتقدمی و تغییرناپذیری اوست: «بشنو ای اسرائیل، خداوند خدای ما خداوند واحد است». واحد بودن یک کیفیت ذاتی است و ربطی به کمیت عددی و وزن و حجم و مسافت ندارد. واحد بودن خدا وجه تمایز او از مخلوقاتش است. همه چیز و همه کس تغییرپذیر است بهجز او. او وجود یگانه و بیمانند است. خدا همیشه به ذات خویش وفادار است. ثابت بودن و تغییرناپذیری خدا را مخصوصاً در صلیب خداوند ما عیسی مسیح شاهدیم. مسیح تجسم "من هستم" و تجلی محبت پایدار خدا بود، و بنابراین شرارت و گناه و ظلم انسان نتوانست او را از ابراز و دریافت محبت الهی باز بدارد. این واقعیت که «عیسی مسیح دیروز و امروز و تا ابدالآباد همان است»، گواهی دیگر بر تغییرناپذیری خداست زیرا متغییر شدن و متبدل گشتن خاص مخلوق است نه خالق.
"خدای داور همگان"
در رساله به عبرانیان آمده است: «تقرب جستهاید ... به خدای داور همگان» (عبرانیان ۱۲:۲۲). منظور از خدای داور چیست؟ داور کسی است که راست را از ناراست و نیک را از بد جدا میکند و ماهیت هر دو را روشن میسازد. مسئولیت اصلی داور، روشنگری است. داور با تکیه ورزیدن بر اصول "رحمت و راستی" و "عدالت و سلامتی" ابهامات را از میان بر میدارد تا آنچه سازنده و ماندگار است از آنچه مخرب و فناپذیر است، روشن و متمایز گردد.
یکی از پایههای اصلی داوری، "عدالت" است. در مورد "عدالت" دو دیدگاه متضاد وجود دارد که یکی مردمپسند است و دیگری خداپسند. در عدالتی که مورد پسند خداست، هم فرد مظلوم مورد خیرخواهی است و هم فرد ظالم. تنها دوستداران خدا نیستند که مورد محبت اویند بلکه خدا آنانی را نیز که عدالتش را نادیده میگیرند قابل ترحم و بازگشتپذیر میداند. نویسندۀ رساله میگوید: «هنگامی که هنوز گناهکار بودیم مسیح در راه ما مرد». بهعبارت دیگر، مسیح که عادل بود جان خویش را در راه ظالمان فدا کرد. خدا بیدینان را تسلیم قهر و غضب نمیسازد بلکه برای رساندن آنها به راه عدالت تا آخرین لحظات در تلاش و تکاپو است. سعدی نیز میگوید:
ای کریمی که از خزانه غیب
گبر و ترسا وظیفهخور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری!
باید در نظر داشت که کلمۀ "عدالت" در کتابمقدس به مفهوم "صداقت" است. به این معنی که رابطۀ خدا با همه مخلوقات در هر حالتی که باشند، رابطهای راست و مثبت است. اگر نقصی در این رابطه موجود است مربوط به خود انسان است نه خدا. "عدالت" الهی با صلح و سلامتی خدا پیوندی جداییناپذیر دارد، مانند آنچه مزمورنویس یادآور میشود: «رحمت و راستی با هم ملاقات کردهاند. عدالت و سلامتی یکدیگر را بوسیدهاند.» (مزمور ۸۵:۱۰).
و اما عدالتِ مردمپسند عدالتی است انتقامجو که میخواهد خطاکار را گرفتار کرده، به بند بکشد و او را به سختی مجازات کند. عدالتی که میخواهد خطاکار را دو چندان جزا بدهد و محکوم کرده، به دار بیاویزد. عدالت مردمپسند نمیتواند بین رحمت و راستی پیوندی ببیند. این نوع عدالت هیچ پیوندی با سلامتی ندارد.
برای روشن شدن ماهیت داوری خدا، باید در نظر داشت که ما در جهانی زیست میکنیم که در آن نیک و بد چنان در هم آمیخته شدهاند که تشخیصشان از هم بسیار دشوار است. خودخواهی و گناه باعث شده که نیروی تشخیص دادن خوبی از بدی در انسان به حداقل برسد و دید او برای تمیز دادن نیک از بد تیره گردد. خودفریبی و ریاکاری از جمله مسائل پیچیدۀ زندگی فردی و اجتماعی روزگار ماست. در روابط روزانه بهقول انجیل، «هر کس شراب خوب را اول میآورد و چون مست شدند، شراب بدتر را». کلمه "هر کس" به همگانی بودن این مشکل اشاره دارد. هیچ کس نیست که بدون نقاب باشد. بسیارند کسانی که در نگاه اول شیفتۀ خلوص و صداقتشان میشویم، اما دیری نمیگذرد که به ماهیت حقیقیشان پی میبریم و با دلشکستگی متوجه میشویم که فریب ظاهرشان را خوردهایم.
داوری این امید را در ما بارور میسازد که وضع همیشه چنین نخواهد ماند. خدا موقعیتی را پیش خواهد آورد که ماهیت واقعی همه چیز و همه کس در پرتو نور او مشخص شود. بزها سرانجام از میشها جدا خواهند شد. میشها وارث برکت خواهند شد و بزها وارث لعنت. اما خود انسان است که نتیجه این داوری را برای خود رقم میزند. آنانی که مورد لعنت قرار میگیرند خود مسبب این لعنتاند. لعنت یعنی از دست دادن میل به احیا شدن، و ضعیف شدن اراده برای دریافت حیات تازهای که روحالقدس هدیه میکند. لعنت یعنی محروم ماندن از بخشایش و نجاتی که خدا در مسیح برای همگان مهیا ساخته است. لعنت محصول انتخاب غلط ماست، نه آن وضعی که خدا برای ما بهوجود میآورد.
رؤیایی جهانشمول برای آیندۀ بشریت
رؤیایی که کتابمقدس برای آینده بشریت بهتصویر میکشد طرحی جامع و ساخته و پرداخته نیست. آنچه در دسترس ما است آمیزهای است از انتظارات و پیشبینیها و رؤیاها.
در اعتقادنامه رسولان موضوع داوری جهان و باز آمدن عیسی چون دو روی سکه در هم آمیختهاند و دو جنبه بودن وقایع زمان آخر را به ما یادآور میشوند. هر گاه که یکی از این دو جنبه مطرح میشود عادت عمومی این است که متون خاصی از کتابمقدس را در نظر میگیرند و بر آنها تأکید میگذارند. در اینگونه متون میخوانیم که پسر انسان همچون برق صاعقه (لوقا ۱۷:۲۴) یا همچون دزد غافلگیرکننده (لوقا ۱۲:۳۹-۴۰؛ اول تسالونیکیان ۵:۲) میآید. او میآید تا میشها را از بزها جدا کند (متی ۲۵:۳۲) و خداوندی است که با صدای رئیس فرشتگان و با صور خدا از آسمان نازل خواهد شد (تسالونیکیان ۴:۱۶). اما کسانی که با توجه به اصول متنشناسی به مطالعه اینگونه متون میپردازند، میدانند که نویسندگان آنها نقطهنظرات بخصوصی را میخواهند از طریق چنین متونی به خواننده القا کنند. بدون در نظر داشتن اصول متنشناسی چه بسا تخیلات ما چون اسب سرکشی به تاخت و تاز پرداخته و ما را از مقصود اصلی متن دور نگه میدارد.
بیگانه بودن با اصول متنشناسی گاه ممکن است افکار ما را دچار آشفتگی کند و باعث شود از درک مفاهیم اصلی متون کتابمقدس عاجز بمانیم. باید با فروتنی این واقعیت را پذیرفت که تصویر چگونگی گره خوردن خداوندی مسیح به سرنوشت نهایی بشریت چنانکه باید و شاید روشن نیست و دلیل این ابهام نیز محدودیت درک بشری است. در رساله افسسیان ۱:۱۰ میخوانیم که مقصود و نقشه خدا این است که با به کمال رساندن زمان، جهان و هر چه را که در آسمان و زمین است در مسیح متحد بگرداند. ولی در رساله اول قرنتیان ۱۵:۲۸ آمده که وقتی همه چیز مطیع پسر شد، خود پسر نیز به نوبه خود مطیع خدا خواهد گردید که همه چیز را مطیع او ساخته است، تا آنکه خدا کل در کل باشد.
با وجود تشابهاتی که بین نظرگاههای مسیحی و سایر ادیان در مورد سرنوشت نهایی انسان وجود دارد، باید بر این نکته تأکید ورزید که امید مسیحی برای آینده دارای ماهیتی جهانشمول است. ایمان مسیحی دربرگیرنده تمام مردم جهان است، صرفنظر از اینکه از چه دین و آیین و سنتی هستند.
آسمانی جدید و زمینی جدید
اکنون به دو متن دیگر از کتابمقدس که در ارتباط با آسمان و زمین جدید است نگاه میکنیم. این دو متن را باید در پرتو تأکیداتی که در ابتدا و انتهای کتابمقدس آمده است مورد مطالعه قرار داد. در کتاب پیدایش تأکید شده است که «در ابتدا خدا آسمان و زمین را آفرید» (پیدایش ۱:۱)، و کتاب مکاشفه نیز بر این حقیقت تأکید میورزد که «اینک همه چیز را نو میسازم» (مکاشفه ۲۱:۵).
متن اول: اشعیا ۶۵:۱۷-۲۵
این متن شامل رؤیای عدالت و آزادی برای همه بشریت است.
روی سخن اشعیا در این متن با قوم یهود است که تازه از اسارت بازگشتهاند (قرن ششم قبل از میلاد) و میخواهند جامعه خویش را از نو بنا کرده، سرسپردگی خود را به خدا تجدید نمایند. اگرچه توجه اولیه اشعیا این است که زندگی قوم بر اساس عدالتی استوار شود که آنان را بسوی فراوانی و پری برای همه قوم سوق دهد، ولی او آرمان خویش را چنان گسترش میدهد که همه بشریت را در بر میگیرد و جهانشمول است. بدین ترتیب رؤیای اشعیا برای آینده هم جنبه خاص دارد و هم جنبه عام. نکات اصلی را که اشعیا درباره اورشلیم جدید و جهان جدید در نظر دارد میتوان چنین خلاصه کرد:
۱- آفرینش اورشلیم باید در میان آسمان جدید و زمین جدید تحقق یابد. خدا از آفرینش اورشلیم شادی میکند و در قوم خویش وجد مینماید (آیات ۱۷-۱۹). از این پس بهواسطه نزدیک بودن خدا به قوم، دیگر فریاد ناله و گریه و آه در میان ایشان شنیده نخواهد شد (آیه ۱۹). از آنجا که این اورشلیم در داخل دنیای جدید قرار دارد، هر چه به آن بخشیده میشود نصیب تمام مردم جهان خواهد بود.
۲- برای تمام کسانی که عمر خود را به کمال میرسانند سلامتی خواهد بود. طفل کم روز در آنجا نخواهد بود و نه مرد پیری که عمر خود را به اتمام نرسانده باشد. آنکه در صد سالگی بمیرد جوان بهحساب خواهد آمد، و اگر به صد سالگی نرسد معلون جلوه خواهد کرد (آیه ۲۰).
۳- عدالت و دادخواهی قطعاً برقرار خواهد شد. همگان سرپناهی خواهند داشت و زمینی که در آن کشت و زرع کنند. نسل آینده را هیچ خطری تهدید نخواهد کرد و برقراری نظام عدالت متضمن امنیت آینده خواهد بود (آیات ۲۱-۲۳).
۴- دیگر از نفرت و دشمنی و ترس و سؤظن خبری نخواهد بود: «گرگ با بره خواهد چرید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد» (آیه ۲۵ و ۱۱:۶-۷). دیگر تبعیضی در کار نخواهد بود. وجود چنین وضعی باعث خواهد شد مردم رابطهای صحیح با خدا داشته باشند بهطوریکه پیش از آنکه از خدا چیزی بخواهند، خدا به درخواستشان جواب خواهد داد. او لبهای ناگشوده را خواهد شنید (آیه ۲۴). در این اورشلیم جدید دیگر لازم نیست برای بیدار کردن خدا و جلب توجه او به هر راهی متوسل شد.
متن دوم: مکاشفه ۲۱:۱-۴
رؤیایی برای جهان جدید
یوحنا بههنگام دریافت این رؤیا در تبعید بسر میبرد. رؤیای یوحنا همچون رؤیای حزقیال برای یهودیان اسیر در بابل، حاوی پیام امید برای مردم رنجدیده بود (حزقیال ۱:۱۰). در رؤیای یوحنا نیز مانند رؤیای اشعیا میبینیم که خدا هر اشکی را از چشمان مردم رنجدیده پاک خواهد کرد، مرگ پایان خواهد پذیرفت و دیگر از ناله و ماتم و درد خبری نخواهد بود زیرا که نظم کهنه برداشته شده است (آیه ۴).
رؤیای یوحنا در مجموع بر این نکات تأکید دارد:
۱- در این متن نیز سخن از اورشلیم جدید است ولی محل آن تغییر کلی یافته و معکوس شده است. این اورشلیم بهخلاف آن دیگر که قدیمی است، از این کیفیت تازه برخوردار است که مردم به سوی آن نخواهند رفت بلکه اورشلیم جدید بسوی آنان نازل خواهد شد. در گذشته نیز برخی از انبیا چنین انتظاری در دل داشتند (میکا ۴:۲ و مکاشفه ۱:۲ و ۱۰). این وضع جدید نشانگر صلح و سلامتی و عدالتی است که استقرار خواهد یافت.
۲- در دنیای جدید دیگر هیکل یا معبدی وجود نخواهد داشت (مکاشفه ۲۱:۲۲) بلکه در جهان جدید، خود خدا نقش معبد را ایفا خواهد کرد. اکنون خیمه خدا با آدمیان است (آیه ۳). هیکل یا محل عبادتِ هر جامعه نشاندهندۀ هویت آن جامعه است، و هویت این جامعۀ جدید نیز همانا حضور فراگیرِ خداست. در جهان جدید دیگر قداست مربوط به محل خاصی نخواهد بود، بلکه ویژگی مردمانی خواهد بود که با وجود تنوع و گوناگونی، در اتحاد و اتفاق با هم بسر میبرند.
۳- در این جهان جدید اینطور نیست که تنها پیروان مذهب بخصوصی مورد داوری قرار بگیرند، بلکه کسانی که در موردشان داوری میشود عبارتند از «بزدلان و بیایمانان و مفسدان و آدمکشان و بیعفتان و جادوگران و بتپرستان و همه دروغگویان»، که در بین پیروان همۀ مذاهب و ادیان عالم یافت میشوند (آیه ۸).
۴- جلال خدا منوّرکنندۀ شهر جدید است: «قومها در نور او سلوک خواهند کرد و پادشاهان زمین، جاه و جلال خود را به آنجا خواهند آورد» (۲۴). این شهر جدید مردمان مختلف را از هر قوم و نژادی در خود جای خواهد داد.
در برخی دیگر از قسمتهای کتاب مکاشفه، برهای بهتصویر در آمده است که مقامی مرکزی دارد و نشانگر ذات الهی است. واضح است که منظور از بره عیسی مسیح است. انتخاب تصویر بره کاملاً عمدی است و در مقابله و مقایسه با تصویر "وحش و وحوش" قرار داده شده که نماینده و نمایاننده فرمانروایان و جفاگران ظالم و سلطهگر است. جلالی که به بره نسبت داده شده، جلالی گذرا و ساختگی نیست. او از آن جهت شایسته جلال و تکریم است که از بدو عالم ذبح شده است (۵:۶ و ۱۳:۸). القاب او بازتاب محبت رنجبر خداست - محبتی که هسته مرکزی انجیل یا خبرخوش، و تنها درمان دردهای بشریت است.
تحقق آسمان و زمین جدید
هر یک از دو رؤیای مطرح شده در بالا زمینه تاریخی خاص خود را دارد. پیام این دو رؤیا این نیست که باید بیکار نشست تا دنیای جدید خود بهخود ظاهر شود، بلکه پیام این است که برای تحقق یافتن این دنیای جدید باید تلاش کرد و از پا ننشست. اشعیا و یوحنا هر دو برای تحقق یافتن آیندهای که بهتصویر کشیدهاند، تلاش و کوشش کردند. مسیحیان وقتی در عشاء ربانی شرکت میکنند اینطور نیست که صرفاً از ضیافت پرجلال دنیای جدید که خدا در آن بهطور کامل سلطنت میکند لذت ببرند، بلکه شرکتشان در عشاء ربانی بهمنزلۀ دعوتی است که آنان را به تلاش برای استقرار عدالت و صلح و محبت در جهان بر میانگیزد.
امروزه چنین بهنظر میرسد که کارکرد سیستمهای ناعادلانه اقتصادی، وجود تبعیضات اجتماعی و عارضههای تهدیدکننده محیط زیستی همگی مانعِ محقق شدن رؤیای دنیای جدیدند. اما مسیحیان دعوت دارند این رؤیا را که شامل تمام عالم بشریت است پیوسته پیش رو داشته باشند و بر همه اموری که به خلاف آن عمل کرده و در کارند، فائق آیند. متأسفانه بعضی از مسیحیان در اینگونه موارد سست و بدبین بهنظر میرسند و تلاشهای انسانیای را که برای بهبود بخشیدن به وضعیت ناهنجار حاکم بر جهان صورت میگیرد دستکم گرفته و خوار میشمارند.
برخی نیز حتی تا بدانجا پیش میروند که با اشتیاق بر آیاتی از کتابمقدس که ظاهراً نویددهنده خرابی و انهدام ناگهانی جهان است انگشت مینهند. این عده در نجات یافتن جهان فعلی از ورطۀ نابودی فایدهای نمیبینند و بعضاً حتی میگویند که باید کوشید وضع جهان کنونی از آنچه هست نیز بدتر شود. در توجیه این دیدگاه خود نیز به عباراتی چون "درگذشتن" و ناپدید شدن "چیزهای پیشین" که در دو متن مذکور دیدیم استناد میکنند (اشعیا ۶۵:۱۷ و مکاشفه ۲۱:۱). اما آیا درگذشتن به این معناست که نخست باید تمام خلقت نابود شود تا آنوقت جهان جدید آفریده شود؟ پولس میگوید: «هر که در مسیح است خلقت تازه است. چیزهای کهنه درگذشت، اینک همه چیز تازه شده است» (دوم قرنتیان ۵:۱۷). از این آیه بهخوبی پیداست که منظور از کلمه "درگذشتن"، مرگ و نابودی فیزیکی نیست بلکه از میان رفتن ارزشها و دیدگاههای کهنه است. بنابراین اگر "درگذشتنِ" چیزهای کهنه یا نظام کهنه حاکم را از میان رفتن تدریجی بدیها و ارزشهای مخرب جهان کنونی بدانیم، بیراهه نرفتهایم.
قسمتهایی چون رساله دوم پطرس ۳:۷-۱۳ را نیز باید در پرتو همین حقیقت مطالعه کرد. برای نمونه، باید توجه داشت که «آسمانها زایل خواهد شد و عناصر سوخته شده، از هم خواهد پاشید و زمین و کارهایی که در آن است سوخته خواهد شد» زبان تشبیه است. مفهوم کلام را باید در پرتو قدرت طاهرکننده و تبدیلکنندۀ آتش دید و فهمید. پطرس پس از آنکه میگوید: «اما ما بنا بر وعده او منتظر آسمان و زمینی جدید هستیم که در آنها عدالت ساکن خواهد بود» (۳:۱۳)، خوانندگان خود را چنین ترغیب میکند: «پس ای عزیزان، چون انتظار این چیزها را میکشید به سعی تمام بکوشید تا در حضور او بیلکه و بیعیب و در صلح یافت شوید» (۳:۱۴). برای پطرس، وعده خدا بهمراتب مهمتر از جزئیات مربوط به سرنوشت و آینده تاریخ است. در این صورت کاملاً طبیعی و بجاست که خدای داور از ما بخواهد بجای سستی و بیتفاوتی و جانبداری از جریاناتی که تباهی جهان را سرلوحه شعار خود میسازند، با همۀ کسانی که برای بهبودی وضع جهان و استقرار صلح و سلامتی در آن میکوشند همکاری داشته باشیم، ولو آنکه از دین و فرقهای غیر از ما باشند.
بهعلاوه، ما باید ایمان خود را در مورد آیندۀ جهان با سایر مردمی که میکوشند اوضاع جهان را بهبود بخشند در میان بگذاریم. در عین حال باید حاضر باشیم به رؤیایی که آنان برای جهان دارند نیز گوش بدهیم. چنین گفت و شنودی این امکان را بهوجود میآورد تا رؤیاها و ایدههایی را که مروّج خرابی و نابودی است از رؤیاهایی که به سازندگی و خلاقیت میانجامد بازشناسیم و تمیز دهیم.
رؤیاها هرچند چگونگی تحقق آنها روشن نباشد همه دارای اعتبارند. رؤیاها ما را به داشتن یک زندگی سالم و عملکرد شایسته فرا میخوانند. رؤیاها گوناگونند و لذا برجسته کردن یک رؤیا به قیمت بیاعتنا بودن و بیاعتبار ساختن سایر رؤیاها و اهدافی که دنبال میکنند، وسوسهای است که باید جداً از آن پرهیز کرد.
اگر میخواهیم برای تبدیل کردن این جهان ناقص به جهانی که مورد نظر خداست با سایر مردم همکاری کنیم، ابتدا باید هدفهایی را که قابل دسترسند برگزینیم و سپس اهداف و رؤیاهای برتر را مورد توجه قرار دهیم. به هنگام سخن گفتن از داوری بیایمانان و یا جفاکنندگان نیز ما مسیحیان باید سخن پطرس را مد نظر داشته باشیم که میگوید فرد مسیحی باید این گونه افراد را به نرمی و احترام با امیدی که در مسیح است روبرو کرده، به چالش بگیرد و کار داوری نهایی را به او که هم داور و هم نجاتدهنده همگان است، بسپارد. (اول پطرس ۳:۱۵-۱۶).