خرافات و معجزات
۴ دقیقه
هفتۀ گذشته در بخش فارسی سایت بیبیسی مقالهای خواندم که خیلی مرا تحت تأثیر قرار داد و بر آن شدم تا نظرم را با شما نیز در میان بگذارم.
طبق خبرگزاری جمهوری اسلامی ایرنا، روز ۲۰ اردیبهشت خبری بخش شد مبنی بر اینکه عدهای سودجو شایعهسازی کردهاند که در مسجدی در استان خراسان درختی وجود دارد که از شاخۀ بریدۀ آن خون میچکد! بر اساس این خبر، عدهای از مردم نیز در اطراف این درخت به نذر و نیاز پرداختهاند.
متأسفانه ایرانیان به مسائل خرافی علاقۀ فراوانی دارند؛ بااینحال این مسئله تنها محدود به ملت ما نمیشود، بلکه معضلی است جهانی و رگههای آن را میتوان تقریباً در تمام جوامع دنیا ردیابی کرد.
اما آنچه بیش از همه نظر مرا به خود جلب کرد، مطالبی بود که در انتهای مقاله از خوانندگان نقلقول شده بود. بسیاری از آنها معتقد بودند خرافات که معجزه را نیز شامل میشود، صرفاً فریبکاریِ عدهای دغلباز است که میخواهند با سوءاستفاده از سادگی مردم، به نان و نوایی برسند و سودی به جیب بزنند. حتی بعضیها معتقدند که مسیحیت بیش از هر دین دیگری دارای خرافات است و بسیاری از کشیشان و دولتمندان قدیم در اروپا کوشیدهاند از سادهلوحی مردم استفاده کنند و با این کار، وجهۀ مسیحیت را خدشهدار کردهاند.
دوستان عزیز، قبول دارم که متأسفانه خرافات در بسیاری از جوامع و مکاتب مذهبی ریشه دوانده است، و حتی دامنگیر مسیحیت نیز شده و به پیدایش انواع و اقسام اعتقادات عجیب و غریب منجر گردیده است. اما باید میان ایمان به خدا، که ثمرۀ آن را آشکارا میتوان دید و نجات و شادی عظیم و متحول شدن زندگی و شخصیت فرد را در پی دارد از یک سو، و خرافه که هیچ پشتوانۀ مستحکمی ندارد و بر کذب و دروغ استوار است از سوی دیگر، تفاوت قائل شد.
معجزاتی که در کتابمقدس در مورد آنها میخوانیم همگی نشانههایی است که به حقایق الهی مهمی اشاره دارد و در تأیید آن حقایق عمل میکند، و هیچگاه به قصد حیرتزده کردن مردم یا فریب آنها انجام نشده است. بهعلاوه، درمورد بسیاری از معجزات مسیح میخوانیم که گروه کثیری شاهد آن بودند و بنابراین با شایعهای که فیالمثل در فلان دهات خراسان مدتی بر سر زبانها میافتد و بعد فراموش میشود کاملاً فرق دارد. همچنین معجزات توجه را به بزرگی، قدرت و محبت خدا سوق میدهند اما خرافات توجه را به شی و یا یک انسان جلب میکنند همچون پرستش استخوان قدیسین مسیحی در بعضی از کلیساهای اسپانیا و یا نذر کردن به اسم امامزادهها و گره زدن دستمال به در و دیوار و درخت.
اما تفاوت اساسی ایمان و خرافه را باید در ماهیت آنها سراغ جست. اساساً ایمان یعنی پذیرفتن و باور داشتنِ امور الهی که درکشان دشوار است و با چشم ظاهر قابل رؤیت نیستند. اینگونه امور گرچه فوق از درک و فهم آدمی است، ولی ندایی در درون انسان به حقیقی بودن آنها گواهی میدهد و پشتوانۀ آن، آرامش و اطمینان خاطری فوق بشری است که انسان را در مورد حقیقی بودن آنچه بدان ایمان دارد خاطرجمع میسازد. چنین ایمان سازنده و دگرگونکنندهای با مشتی خرافات موهوم و بیپشتوانه که زاییدۀ ترس یا جهالت انسان است و بجای آرامش و اطمینان قلبی، صرفاً بر تشویش و نگرانی انسان میافزاید فرسنگها فاصله دارد.
بااینحال باید پذیرفت که متأسفانه در بین ما مسیحیان نیز خرافاتی رخنه کرده که نه ساخته و پرداختۀ افرادی سودجو، بلکه در اصل کارِ دشمن اصلی ما شیطان است. کلیسا، بهویژه در دوران قرون وسطی، از عجین شدن خرافات با آنچه بهنام مسیحیت رواج داشت ضربات مهلکی متحمل شده است. و چه بسا افراد بیگناهی که در آن دوران بهخاطر اینگونه خرافات جان خود را از دست دادند! به همین خاطر است که مسیح از ما میخواهد در عین حال که مانند کبوتر سادهدل هستیم، مثل مار نیز هوشیار باشیم تا در دام خرافات نیفتیم.
در بسیاری از موارد، شیطان از طریق همین اعتقادات مذهبی وارد کارزار میشود تا به فرزندان خدا ضربه بزند. بهعنوان مثال، در جریان آزمایش چهلروزۀ مسیح میبینیم که شیطان با استفاده از آیات کتابمقدس سعی دارد مسیح را گمراه سازد. در واقع برخی از بیاساسترین خرافات در تاریخ کلیسا، نتیجۀ تفسیر اشتباه برخی از آیات کتابمقدس است. بنابراین تنها با هدایت روح خدا است که قادر خواهیم بود تشخیص دهیم آنچه که میبینیم یا میشنویم از طرف خداست، یا فریبی است از جانب شیطان.
پس بیایید از خدا بخواهیم حکمتی را که بسی برتر از هوش و ذکاوت شیطان است به ما عطا کند تا هر چیزی را با چشم و گوش بسته نپذیریم، بلکه همانطور که در کتابمقدس نیز میخوانیم: «همه چیز را تحقیق کنیم و به آنچه نیکوست متمسّک شویم» (اول تسالونیکیان ۵:۲۱).