بچههای طلاق/قسمت سوم
۹ دقیقه
در ادامه سلسله مقالات بچههای طلاق، در این شماره به واکنش بچهها در سنین مختلف خواهیم پرداخت.
سن کودک در زمانی که جدایی اتفاق میافتد حائز اهمیت است. طبیعتاً هر چه سن بالاتر باشد، مواجه شدن با مشکلات ناشی از جدایی راحتتر خواهد بود چون قوه درک آنها رشد کرده و منطقیتر با مشکلات مواجه میشوند.
معمولاً اولین واکنشی که کودک پس از شنیدن خبر جدایی نشان میدهد، شوک است و به دنبال آن شاید انکار، خشم، ترس، خود کمبینی، و افسردگی نشانههای خود را ظاهر سازند. همانطور که در شماره قبل اشاره شد، واکنش هر کودکی بنا به شخصیت او متفاوت است. بچههایی که از اعتماد به نفس خوب و یا بالایی بهره بردهاند مقاومتر از دیگران هستند و در نتیجه بهتر با شرایط موجود روبرو میشوند. ولی هستند بچههایی که آشتی کردن با این موضوع برایشان سخت است و در نتیجه این وظیفه پدر و مادر است که با شناختی که از بچههای خود دارند کمک لازم را به آنها بکنند.
با وجود دعواها و ناراحتیهای حاکم در خانه شاید ما انتظار واکنشی متفاوت از آنچه که اشاره شد از بچهها داشته باشیم چرا که تصور میکنیم آنها خودشان حدس خواهند زد و یا خواهند فهمید که این دعواها به کجا خواهد انجامید. البته شاید برای سنین بالغتر چنین تصوری درست باشد ولی در سنین پایینتر چنین تصوری دور از واقعیت است. یکی از خطراتی که در این مرحله میتواند وجود داشته باشد این است که پدر و مادر انتظار درک و همدردی بیش از حد از سوی بچهها داشته باشند بخصوص اگر بچهها در سنین نوجوانی هستند. واقعیت این است که بچهها با اینکه برای پدر و مادر ناراحت هستند ولی در وهله اول به خودشان و ترسی که در دل دارند فکر میکنند و از اینکه چه بر سرشان خواهد آمد نگرانند. بنابراین، انتظاراتی نداشته باشیم که خارج از قوه درک، سن و عمل بچهها باشد. فراموش نکنید که بچهها در هر سنی که باشند اول به والدین نگاه میکنند.
اکنون بیایید سنین مختلف را بررسی کنیم و ببینیم که در رابطه با طلاق بچهها چه واکنشی نشان میدهند و مهمتر اینکه ما چطور میتوانیم با این واکنشها برخورد کنیم و آنها را یاری دهیم تا کمترین آسیب را ببینند.
واکنش در سنین مختلف
سنین ۲ الی ۴ سال: در این سن کودکان خود را مرکز دنیای هستی میبینند و در نتیجه میتوانند بانی اتفاقات باشند. اگر این اتفاق بد باشد، آنها مقصر هستند چون به حرف پدر و یا مادر گوش ندادهاند. در این سن شاید نتوانند مفهوم کلمه طلاق را درک کنند ولی مطمئناً میتوانند احساس برخاسته از تنها بودن و طرد شدن را تجربه کنند. نگرانی و ترس از دست دادن یک والد چه بسا کودک را به وابستگی بیشتر بکشاند. نشانههای واپسروی یعنی بازگشت به سطح رشد پیشین ظاهر میشود. به جای اینکه خودشان غذا بخورند منتظر هستند به آنها خوراک داده شود، یا بیش از حد به والد میچسبند و کارهایی مانند این. بهطور کلی حرکات بچهگانه تجلی پیدا میکند. وجود خوابهای ترسناک، گریههای ظاهراً بیدلیل و شب ادراری نیز شاید وجود داشته باشد. براساس نظریه اریکسون روانشناس نامدار، در این سن کودک اعتماد کردن را یاد میگیرد و چه بسا جدایی و طلاق رشد کودک در زمینه اعتماد به دیگران را محدود و حتی مسدود سازد.
چطور میتوان کمک کرد؟
در حد امکان تغییری در برنامه روزانه (مثل ساعت خواب و مانند آن) ایجاد نکنید.
با رفتارهای جدید و قبول نکردنی با خشونت برخورد نکنید. به آنها وقت بدهید تا با شرایط جدید انس بگیرند.
آنها را در آغوش بگیرید و از نشان دادن محبت محرومشان نکنید. بگذارید آنها امنیتی را که در خطر افتاده از آن خود سازند.
با استفاده از کلمات ابراز محبت کنید. به آنها این اطمینان را بدهید که با وجود این جدایی همیشه آنها را دوست دارید و در فکرشان هستید.
با آنها بازی کنید و این فرصتها را غنیمت بشمارید چون بازی بهترین وسیلهای است که کودک میتواند احساسات و افکار منفی را بیرون بریزد. حضور اطمینانبخش شما در آن لحظات بهترین شفای احساسات زخمی میتواند باشد.
سنین ۵ تا ۸ سال: امکان ظاهر شدن نشانههای واپسروی وجود دارد. در این سن است که کودکان مسئولیت از هم پاشیدگی خانواده را بهعهده میگیرند و فکر میکنند که خودشان مقصر هستند. امنیتی که وجود داشت از دست رفته و در نتیجه ترسهای غیرمنطقی مانند تنها ماندن و چه بسا بیغذایی افکار آنها را به خود مشغول میکند. با این ترسها باید هر چه سریعتر مواجه شد و کودک باید امنیت را در خود احساس کند. کمبود خواب، شب ادراری، جویدن ناخن، احساس غم شدید و سیر در دنیای تخیلات برای حل کردن بحران موجود در خانواده، میتواند نشانههای مختص این سنین باشد. شاید این سن مشکلترین سن در چنین مواقعی باشد به این دلیل که بزرگ هستند ولی نه آنقدر بزرگ که بتوانند با منطق مسائل را درک و حل کنند.
چطور میتوان کمک کرد؟
با در آغوش گرفتن و همینطور استفاده از کلمات آنها را از عشق و محبتتان مطمئن سازید.
احساس امنیت را با وقت دادن و صحبت کردن در آنها ایجاد کنید.
مشکلات را با زبانی ساده برای آنها توضیح دهید.
والد دیگر را محکوم نکنید و بگذارید آنها بدانند که میتوانند هر دو والد را دوست داشته باشند.
برنامه روزانه (مانند رفتن به مدرسه، رسیدگی به تکالیف و ...) را تغییر ندهید.
سنین ۹ الی ۱۲ سال: احساس بارز برای این سن خشم است. خشمی که به سوی والدی که اولین قدم را برای جدایی بر میدارد نشانه میگیرد ولی به آسانی تغییر مسیر داده، افراد خارج از خانواده را هدف قرار میدهد. به همین دلیل امکان دارد که از اقوام نزدیک و یا حتی معلم مدرسه دوری کنند. مخالفت کردن، سرکشی و یا نااطاعتی از نشانههای این خشم درونی میتواند باشد و در نتیجه نشانه درخواست کمک است. این خشم میتواند به شکل دیگر آزاری، دست انداختن و دزدی نیز خود را نشان دهد که در بسیاری از مدارس رواج بسیار دارد. رشد روحانی کودک نیز از این واقعه میتواند آسیب ببیند. سرخوردگی، دلخوری، و طرد ارزشهای روحانی والدین میتواند از واکنشهای عادی باشد.
چطور میتوان کمک کرد؟
وقت کافی به آنها بدهید تا بتوانند با شما صحبت کنند. سعی کنید دنیا و مسائل را از دید آنها ببینید. اجازه بدهید آنها حرف دلشان را بزنند. اکثر مواقع بچهها در این سن و بالاتر فقط نیاز به یک گوش شنوا دارند و نه به کسی که مشکلات را برایشان حل میکند.
میتوانید توضیح بیشتری در مورد دلیل جدایی بدهید بدون آنکه همسرتان را محکوم کنید.
آنها را در روابط درست اجتماعیشان تشویق و پشتیبانی کنید. کمک کنید تا دوستیهای سالم داشته باشند.
سنین ۱۳ و بالاتر: در این سنین، با وجود اینکه از درون عمیقاً آسیب دیدهاند، ولی از آنجا که از منطق و درک بهتری برخوردار هستند و میتوانند دلائل این جدایی را بهتر بفهمند، به راحتی خود را مسئول از هم پاشیدگی خانواده نمیبینند. هر چند درجه تمایل به گوشهگیری و افسردگی در این سنین بالاست ولی در ضمن این جدایی ترس دور شدن از دوستان را هم تشدید میکند. نیز چندان تمایلی برای صحبت در مورد آنچه بر آنها میگذرد نشان نمیدهند. گاهی نیز نمیدانند که چه بگویند. از طرفی هم سعی میکنند که هر دو والد را راضی نگه دارند و در نتیجه غم هر دو والد را بر دوش میگیرند. احساس طرد شدگی که در سنین نوجوانی ایجاد میشود، چه بسا شروع احساس انزجار و بیاعتمادی نسبت به جنس مخالف باشد. بهعنوان مثال دختر نوجوانی که پدرش از خانه رفته، شاید رفتن پدر را نشانی از این بداند که پدر او را طرد کرده و در نتیجه چنین تعبیر کند که همه مردها او را طرد میکنند و بنابراین در روابط خود با مردان دچار مشکل شود و آنها را قابل اعتماد نبیند.
چگونه میتوان کمک کرد؟
به یاد داشته باشید که رفتارهای نابهنجار و عوض شدن روحیه مختص این گروه سنی است. پس با آنها مدارا کنید.
با وقت دادن به آنها راه را برای ایجاد صمیمیت و نزدیکی هموار کنید. دنیای آنها را درک کنید و سعی نکنید که همیشه جواب یک مشکل و یا راه حلی پیشنهاد کنید بلکه یک گوش شنوا باشید. اکثر مواقع بچهها با مطرح کردن افکار و مسائل، خود به راهحلهایی میرسند. بگذارید بدانند که شما آنجا هستید و همیشه برای کمک حاضرید.
ساکتتر شدن آنها را بپذیرید و اجازه بدهید که وقتی را در تنهایی بگذرانند. چنین وقتی آنها را در پذیرفتن فرایند این تغییرات و بازشناختن نقش جدیدشان در خانواده یاری میدهد. ولی باید هشیار باشید که تمایل به تنهاییِ بیش از حد میتواند نشانی از افسردگی باشد بهخصوص اگر بچههای پرنشاط و با تحرکی بودهاند. ناگفته نماند که گاهی نیز سکوت بهعنوان وسیله تنبیه والدین بکار گرفته میشود.
از آنجا که ما والدین کمتر با هنر شنیدن و گوش دادن آشنا هستیم، شاید در اینجا اشاره به چند رهنمود مفید باشد:
رهنمودهایی برای شنیدن و صحبت کردن با بچهها
زمانی که با آنها هستید و آنها صحبت میکنند، صد در صد حواستان را به آنها اختصاص بدهید. اجازه ندهید تلفن، کارهایی که باید انجام بدهید و امثال آنها تمرکز فکر را از شما بگیرد.
در صورت امکان ارتباط چشمی ایجاد کنید. چنین حالتی به کودکتان این اطمینان را خواهد داد که شما واقعاً دارید گوش میدهید.
در آرامش منتظر باشید تا به هر شکلی که میخواهند افکار و احساساتشان را بازگو کنند. حرفشان را قطع نکنید. اگر جایی را متوجه نشدید از آنها خواهش کنید که دوباره آن را تکرار کنند.
به هیچ وجه آنها را برای داشتن چنین افکار و احساساتی محکوم و یا سرزنش نکنید.
در پایان صحبتها شاید بد نباشد اگر خلاصهای از آنچه که شنیدید تکرار کنید تا هر دو اطمینان حاصل کنید که صحبتها شنیده و درک شده است.
همینطور در پایان میتوانید از آنها تشکر کنید که با شما صحبت کردند و بگویید که از دشوار بودن چنین کاری آگاهی کامل دارید. ارزش بدهید به قدمی که آنها در این مسیر برمیدارند.
نتیجهگیری
به یاد داشته باشیم که ما الگوی زنده برای بچهها هستیم و هر کاری که بکنیم بچهها آن را به عنوان الگوی درست یاد خواهند گرفت. اگر ما احساساتمان را نشان بدهیم آنها هم همین را فرا خواهند گرفت و اگر در رابطهمان با آنها خشک و بیتفاوت باشیم، همین را به آنها یاد میدهیم و آنها نیز در زندگی خودشان همین کارها را تکرار خواهند کرد.
بیایید با بچهها گرم و با محبت باشیم. با آنها صحبت کنیم و به آنها وقت بدهیم. گرمای احساسات خود را به آنها منتقل کنیم و نگذاریم که کمبودهای عاطفی و روانی ما الگوهای ناقصی برای آنها باشد. کمک کنیم تا آنها زندگی بهتری داشته باشند. هر نوع بیتفاوتی را از خود دور کنیم و در هر وقتی محبتمان را به آنها با کلمات ابراز کنیم. فکر نکنیم که «آنها میدانند که ما دوستشان داریم» چون این همه زحمت میکشیم و خرج میکنیم. شاید آنها بدانند ولی باز هم لازم است که با کلمات عشق و علاقه خودمان را به آنها بگوییم. متأسفانه به زبان آوردن عشق و علاقه یکی از چالشهایی است که همه ما با آن روبرو هستیم، هم بین زن و شوهر و هم بین والدین و بچهها. بیایید این را عادت خود بسازیم و از ابراز کردن آنچه که احساس میکنیم ترس و یا خجالت نداشته باشیم.
در شماره آینده سه موضوع اضطراب، خشم و افسردگی ناشی از طلاق و واکنش بچهها را در این مورد بررسی خواهیم کرد.