بحثی پیرامون ازدواج/۲
۱۲ دقیقه
در شماره قبلی قسمت اول بحثی پیرامون ازدواج را به چاپ رساندیم که در این شماره قسمت دوم آن را تقدیم میداریم. این مقاله توسط یکی از خادمین کلیسای ایرانی به دست ما رسیده است.
قسمت دوم
همانگونه که در مقاله قبلی گفتیم ازدواج نهاد الهی است و خداوند بانی این امر بوده و هست و او میخواهد این پیوند یک پیوند دائمی باشد، پس چرا میزان طلاق هر روزه افزون میشود حتی در بین ایمانداران؟
اگر مسأله را قدری عمیقتر بررسی کنیم ملاحظه میکنیم که افراد زیادی هدف و انگیزۀ صحیحی برای ازدواج نداشتهاند و شاید بگوییم مسأله را دستکم گرفتهاند. آنان بدون فکر در مورد عواقب آن تحت تأثیر احساسات، خانواده و جوانی ازدواج کردهاند و سپس دچار سرخوردگی شدهاند. عدم اطلاع و نداشتن مطالعۀ کافی در امر ازدواج یکی از مسائل مهم است که به آن توجه نمیشود. این امر بخصوص در ممالک ما که مشاوران ازدواج و یا کتابها و مراکز مختلف برای اطلاعات کافی و یا مشورت دادن در این امر به دو طرف وجود ندارد، بیشتر دیده میشود.
در مدارس ما ممکن است هر گونه علمی تدریس شود، اما هرگز راجع به ازدواج و خانواده و یا مشکلات زن و مرد هیچگونه اطلاعات و یا تدریسی داده نمیشود. آنچه که ما در صفحۀ تلویزیون یا سینما و یا در کتابهای رُمان میخوانیم ازدواج نیست. ازدواج، واقعیتی است که باید طرفین را با دادن اطلاعات صحیح و دادن دید به آنها، در انتخابشان یاری کرد. ما ایمانداران این نکته را واقف هستیم که کسانی نیز هستند که با ایمان و دعا همسر آیندهشان را انتخاب کردهاند و با مدد از کلام خدا و دعای ممتد و به دور از هرگونه غرور و خودخواهی، با یکدیگر زندگی کردهاند. این افراد با قرار دادن عیسی مسیح و عشق او در رأس زندگیشان از برکت الهی برخوردار بوده و باعث برکت فرزندان و اطرافیان نیز بوده و هستند.
اما مشکلات در ازدواج مسیحی کدام است؟
بهتراست به اطراف خود نگاهی بیندازیم و انواع ازدواجهایی را که میشناسیم بررسی کنیم و ببینیم که علت بسیاری از این عدم موفقیتها و شکستها چیست و تا چه حد میتوان از بروز آن جلوگیری کرد.
۱- ازدواج با دو فرهنگ مختلف
این نوع ازدواج هم میتواند موفق باشد و هم مشکلساز. در صورتیکه هر دو با ایمان به خداوند و دعا ازدواج کرده باشند، اختلافات فرهنگی حساسیت خود را از دست داده، مغلوب عشق و محبت میگردد. زیرا که در اینجا عیسی مسیح و عشق او مرکز زندگی زوجین را تشکیل میدهد و کلام خدا و روحالقدس هادی آنهاست. اما زمانی هم هست که این ازدواج ناموفق است و آن زمانی است که هر یک از طرفین به مسائل فرهنگی خود چسبیده باشد و با داشتن عینک بدبینی طرف دیگر را با هموطنان خود مقایسه میکند. بیایید انواع ازدواجها را با یک مثال مشترک قدری بررسی کنیم چون این مثال تقریباً در انواع ازدواجها میتواند صادق باشد. دو انسان با دو تربیت مختلف، با دو فرهنگ متفاوت میخواهند زیر یک سقف زندگی کنند. فرض کنید یک دختر در سن جوانی به شهر یا کشور دیگری رفته و میخواهد تحصیل کند.
این دختر باید به تنهایی مسئولیت زندگی خودش را بپذیرد. از نظر مالی باید کار کند یا کمک هزینه از خانواده دریافت کند، باید به مدرسه یا دانشگاه برود، سپس در خانه به کارهای شخصی خود بپردازد و بعد آشپزی کند. شستشو و اطوکشی و غیره را انجام دهد. در همین شرایط یک پسر را در نظر بگیریم که او هم باید در کشور یا شهر دیگری خودش را به تنهایی دور از خانواده اداره کند. او هم باید تمامی کارهای بالا را انجام دهد. حال این دو نفر روابط با دوستان و آشنایان خود هم دارند و گاهی با آنها هستند و به تفریح خود هم میپردازند. حالا این دو نفر میخواهند با یکدیگر زیر یک سقف زندگی کنند. چرا مشکلات بوجود میآید؟ البته ما میدانیم مشکلات فقط این جنبه نیست، چون این جنبه بسیار پیش پا افتاده است.
ولی از آنجائیکه میخواهیم سعی کنیم نکات مختلف را بررسی کنیم به این نکات میپردازیم. بله این دو نفر بجای اینکه با یکدیگر همکاری داشته باشند و هر کس به تنهایی فکر کند: "تا دیروز من به تنهایی همه کار را انجام میدادم اما امروز یک کمک دارم". بجای اینگونه برخورد اگر هر کدام سعی کند مسئولیتها را به گردن دیگری بیندازد اختلافات بروز میکند و زندگی چهرۀ زشتی پیدا خواهد کرد. بهر حال این طرز فکر اشتباه است، زیرا برای تأمین زندگی هر دو باید کار کنند و هر دو باید کار خانه را تقسیم کنند و در خانه عدل و انصـــاف و عشـــق حاکـم باشـد، نه فرهنـگ مـرد ســالاری و نـه فرهنـگ زن سالاری.
اگر خوب فکر کنیم متوجه میشویم که باید عشق به طرف مقابل خود داشته باشیم تا بتوانیم مانند وجود و نفس خود او را دوست بداریم. باید عاشق باشیم تا ازدواج کنیم، نه اینکه عاشقِ ازدواج باشیم. پولس رسول میفرماید: هر یکی از شما زن خود را مثل نفس خود محبت بنماید و زن شوهر خود را احترام کند. (افسس ۵:۳۳).
آیا کسی حاضر است به نفس خود لطمه بزند؟ حاضر است بدن خود را مجروح و زخمی کند؟ مسلماً خیر. پس اگر مسیح مرکز زندگی باشد و ما با کلام خدا زندگی کنیم و نیز عدل و انصاف حاکم بر خانواده باشد، اختلاف فرهنگی مشکلی را ایجاد نمیکند.
۲- حال ببینیم ازدواج دو ایماندار چگونه است
همانگونه که قبلاً اشاره شد اگر طرفین زندگی خود را از ابتدا در دستهای خداوند قرار داده باشند و با دعا ازدواج کنند و در کلام خدا رشد کرده باشند و شعار آنها مکتب عشق مسیح و جلال او باشد، مسلماً عطر خوشبوی عیسی مسیح خواهند بود. ممکن است مشکلات داشته باشند اما زودگذر است زیرا میدانند باید ببخشند و یکدیگر را محبت نمایند. چنانکه کلام خدا در رساله افسسیان ۲۸:۵ میفرمــــاید: «مردان، زنان خود را محبت نماییــد، زیرا کـه هر که زوجـۀ خود را محبت نماید خویشتن را محبت مینماید». پس در چنین فضایی جای غرور نیست. جای کینه و خودخواهی نیست. از مردسالاری یا زنسالاری خبری نیست.
۳- ازدواج یک مسیحی باایمان با بیایمان
در این نوع ازدواج یا احساسات حاکم شده و یا حسابگری. اگر احساسات حاکم شده که مسلماً پس از مدتی اختلافات شروع میشود. یا ممکن است حسابگری باشد چون احتمال دارد شخص بیایمان به عناوین مختلف به طرف مقابـل خودش را نزدیک کند و او را متقاعــد نماید که میخواهد ایمان بیاورد، با او همراه باشد و غیره، که پس از مدتی برملا میشود. در این مورد و هم در مورد احساسات دیده شده که گاهی شخص ایماندار خودش را قانع کرده که این ازدواج از طرف خداست. باید در هر دو مورد مراقب بود که همه چیز را به هدایت خدا نسبت ندهیم. چون احساسات انسان کدر است و گاهی عقل را نیز گمراه میکند. پس از بروز اختلافات است که شخص ایماندار هم ضربه روحی میخورد و هم جسمی. زیرا مرتب میخواهد از این هدایت خود دفاع کند و آنگاه خود نیز از نظر رابطه با خداوند سست میشود، در حالیکه این اشتباه، خواست اوست نه خداوند.
کلام خداوند در دوم قرنتیان ۱۴:۶ میفرماید:
« زیر یوغ ناموافق با بیایمانان مشوید زیرا عدالت را با گناه چه رفاقت و نور را با ظلمت چه شراکت است».
۴- ازدواج دو غیرایماندار و سپس ایمان آوردن یک طرف و یا هر دو
این نوع ازدواج شاید عادیترین نوع ازدواج باشد. دو انسان با هر گونه شرایط قبلی ازدواج کردهاند و و پس از گذشت مدت زمانی چه خوب یا بد، حال صاحب فرزندان هستند. بررسی ما این است که اگر پس ازدواج یکی از طرفین با عیسی مسیح آشنا شود، تکلیف چه خواهد بود؟ سؤال اول این است که چرا بیشترین مشکلات و جدایی در این نوع ازدواجها، بین مسیحیان ایرانی وجود دارد؟
خدارا شکر که این فیض و نظر او بوده که لطف کند و از هر قوم و قبیله انتخاب نماید تا نام عزیزش را بشناسند و زیر نام عیسی مسیح و کلام خدا با صلح و سلامتی زندگی کنند. اما آیا این صلح و سلامتی را همه درک میکنند؟ و میدانند به که ایمان آوردهاند؟ و درک میکنند که خداوند را نظر به ظاهر نیست؟ «هر که به او ایمان آورد خجل نخواهد شد، زیرا که در یهود و یونانی تفاوتی نیست که او خداوند همۀ ما است». و هر کدام از ما نام او را بخوانیم نجات خواهیم یافت.
متأسفانه در تجربیاتی که در این چند ساله به عنوان خدمتگزار کوچک خداوند در نقاط مختلف دنیا داشتهام، برخی از عزیزان این نجات را جدی نمیپندارند و به این بسنده میکنند که مسیحی شدهاند و آزاد از قید وبند و یا بهقول بعضیها از "قید شریعت" آزاد شدهاند! درست است که ما دیگر بندۀ شریعت نیستیم اما آیا هرگز فکر کردهایم بجای آن چه چیز را در زندگی خود جایگزین کردهایم؟ عیسی مسیح جانش را برای نجات ما داد، پس باید به عمق این محبت و نجات پیببــریم، همانگونه که سرورمان عیسی مسیح به نیقودیموس (معلم و استاد شریعت) فرمود: «اگر کسی از سر نو مولود نشود ملکوت خدا را نمیتواند دید»یوحنا ۳:۳.
باید همه به این نکته توجه داشته باشند که تولد تازه چه معنی و مفهومی دارد و چرا باید از نو متولد شد. بیایید به دیگران نگاه نکنیم بلکه نگاهمان به عیسی مسیح و عمل او بر روی صلیب وتعالیم او باشد چه زن، چه مرد، چه با سابقه ایمانی کم و چه زیاد فرقی ندارد. برای تولد تازه هیچوقت دیر نیست، برای تسلیم شدن به عیسی مسیح هیچوقت دیرنیست. آن لحظه میتواند همین الان باشد. به حضور او بیاییم و از او درخواست کنیم به ما تولدی نو عطا کند تا از قید و بندها آزاد شویم، از تعصبات بیجا، از فرهنگ گذشته، از خرافات گذشته، از لعنت گذشته، از خودخواهیهای گذشته آزاد شویم تا بتوانیم او را در عمق وجودمان بیابیم و روح قدوس او راهنمای ما باشد.
در عمل دیده شده که خانوادههای زیادی در بحران بوده و زندگی زناشویی چندین سالۀ آنها به خطر افتاده، اما چه زمانی ؟ زمانیکه یکی از طرفین یا هر دو از قید و بندها آزاد نشدند. از تعصب، از خرافات و گذشته تاریک و اینها نه تنها به خود بلکه به بدن خداوند و خدمت او لطمه زدهاند.
خداوند به ظاهر نگاه نمیکند، بلکه او درون قلبها را میبیند. اینکه چه مرد اول ایمان بیاورد و چه زن، باید هر دو در فروتنی از هم پیروی کنند و نسبت به هم در اطاعت بسر ببرند. بعضی مواقع در این میان مشکلاتی بواسطه غرور و خودخواهی اجازه نمیدهد بعضی از اشخاص فروتن شوند و از مسیح اطاعت کنند. خداوند عیسی به صدای تحکمآمیز و بازوی قوی نگاه نمیکند. او به قلب صاف و دل فروتن نگاه میکند.
نمونههایی را دیدم که زنان با فروتنی کلام خدا را پذیرفته و با وفاداری برای همسر و اعضای دیگر خانواده دعا کردهاند و آنقدر ایستادگی و فروتنی کردهاند تا همسرشان به دامن خداوند بیایند. ولی به محض ایمان آوردن مرد، مشکلات شروع شده و طبق فرهنگ گذشته شاید مرد فکر میکند اینجا را کم آورده پس حال باید در صدد جبران برآید. یا با روش سرکوب و زور و یا اینکه شاگرد نشده ادعای استادی میکند تا ثابت کند که کمتر از دیگری نیست.
اگر هر شخص موعظۀ بالای کوه عیسی مسیح را درک کند دیگر جایی برای غرور در قلبها نمیماند. خوشابحال پاکدلان، خوشا بحال حلیمان، خوشابحال گرسنگان و تشنگان عدالت، خوشابحال رحمکنندگان. امروز اگر کسی عدالت را در خانۀ خود اجرا نکند او را با مسیح چه کار است؟ اگر بر فـرزندان خود رحم نکنـد چگونـه بر دیگـران رحم خواهد کرد؟ اگر فروتن و افتاده نباشد نام سرور و ولی او عیسی مسیح نیست و اگر پاکدل نباشد پیرو مسیح نیست.
تولستوی نویسنده روسی مینویسد: "تا زمانیکه بشر همنوعان خود را به چشم برادر و زندگی را به عنوان امری مقدس نگاه نکند زندگی دیگران را تباه خواهد کرد". این حرف یک نویسنده است که از تعصب بیجا و افکار نادرست سخن میگوید. پس چقدر بیشتر باید ایمانداران مراقب خود باشند. اگر کسی هنوز در قلب خود تعصب، غرور و حسد دارد، چگونه میخواهد خادم خداوند عیسی باشد؟ آیا خداوند نفرمود حصاد فراوان است عمله کم، پس آیا میشود همه خود را خادم بدانند؟ آیا عیسی مسیح شاگردانش را سه سال تعلیم نداد؟ آیا میشود بدون تعلیم برای دیگران موعظه کرد و واعظ بدون عمل بود؟ این ریشه نابجا را باید کند و بجایش تخم محبت کاشت تا با کمک روحالقدس آبیاری شود. باید خانه دل را پاک کرد تا خداوند عیسی توسط روح قدوس او در قلبها ساکن شود.
کار دیگری هم که میتوان برای رفع بحران کرد این است که دو نفر راضی شوند که مشکل را حل کنند و این در صورتی است که متوجه خطر شده باشند و بلافاصله دست بکار شوند. بنظر من باید آنها موافقت کنند که با یک مشاور مسیحی صادقانه برخورد داشته باشند. آنان باید دور از تعصب به ضعفهای خود اقرار کنند تا که ابرهای تیره کنار رفته و نور ایمان به وجود آنها بتابد و هر دوی آنها برکت بگیرند و باعث برکت دیگران شوند. باید اولین هدف این باشد که طرفین بخواهند در جهت شناخت خداوند عیسی قدم بردارند و بدانند که ریشه مشکل در کجاست؟ عدهای هستند که چون نمیخواهند با مشکل روبرو شوند و آن را حل نمایند، راه چاره را در فرار میبینند و یا طلاق، که ما میدانیم هیچکدام چارۀ درد نیست، چون بیمار همچنان بیمار باقی مانده است، فقط بیماریاش را مخفی کرده و حتی ممکن است این بیماری را به دیگران نیز سرایت دهد.
همچنان که انسانی که جسماً بیمار است به سراغ پزشک میرود، به همان صورت زمانیکه دارای مشکل روحی و روحانی باشد باید با یک مشاور مسیحی که هدفش کمک و یاری است، تماس گرفته و صادقانه مطالب خود را با او در میان بگذارد. باید قبول کرد مسائلی هست که ریشه در گذشته داشته و به فرهنگ خانوادگی و تربیت و محدودیتهای مربوط به آن بستگی دارد که باید زیر نظر متخصصین با دعا و فروتنی ابراز شود تا در رفع آن چارهاندیشی کرد.
پس عزیزان بیایید اگر چنین مشکلاتی هست سعی کنیم تا آن را برطرف نماییم و با فروتنی عطر خوشبوی مسیح باشیم، نه باعث خنده و تمسخر دیگران. اگر کسی هنوز این بحرانها را سپری میکند و قادر نیست به همسر و فرزندان خود یاری دهد و آنها را محبت کند، چگونه خواهد توانست امتها را شاگرد سازد؟