ارائۀ کتابمقدس در چارچوب فرهنگی
۱۱ دقیقه
(بخش آخر)
در شمارههای پیشین، بحث جالبی را در خصوص ارتباط فرهنگ و مسیحیت آغاز کردیم. دیدیم که خدا با انسان در قالب مفاهیمی سخن میگوید که برای او قابل فهم باشد. کلیسا نیز از همان آغاز کوشید تا پیام انجیل را بهطور ناب و اصیل، اما از طریق عناصر فرهنگ هر جامعه به مردم منتقل سازد. اما امروز چطور؟ امروز پیام انجیل را باید در چارچوب کدام عناصر فرهنگی به ملتها ارائه داد؟ آیا در چارچوب فرهنگ مبشرین و میسیونرها، یا فرهنگ بومی؟ اینک به دنبالۀ مقاله توجه بفرمایید:
آفریقا و نفوذ فرهنگ میسیونرها
کلیسا در طول تاریخ، همواره سعی نموده است که در اعلان پیغام انجیل مسائل و ملاحظات فرهنگی را در نظر داشته باشد و با توجه به فرهنگ و سنن ملل گوناگون پیغام انجیل را به شکلی قابل فهم بیان نماید. اما گاهی این تلاش چنان که باید به شکلی صحیح صورت نگرفته است و انتقال ارزشهای روحانی آن همراه با نادیده گرفتن خصوصیات و ویژگیهای فرهنگ قوم یا ملتی که مخاطب بودهاند، صورت پذیرفته است.
برای مثال میتوان به فعالیتهای مبشرین اروپایی و آمریکایی در اعصار جدید در قاره آفریقا اشاره نمود. این فعالیتهای بشارتی دستاوردهای عظیمی دربرداشتند و باعث نجات میلیونها انسان و بهوجود آمدن تغییر و تحولات بنیادین در جوامع آفریقایی شدهاند. اما نکتهای که در بسیاری از موارد میتوان آن را مشاهده نمود این است که در بسیاری از مناطق، این مبشرین بدون اینکه خود متوجه باشند، در کنار انتقال پیغام انجیل به اقوام و ملل گوناگون، عناصری از فرهنگ جوامع خود را انتقال دادهاند که ربطی به انجیل مسیح نداشته است. گاه ادقام این عناصر با پیام انجیل تا حدی است که افراد غیر مسیحی فکر میکنند برای مسیحی شدن این عناصر و استلزامات ضروری است.
باز برای مثال در بسیاری از این جوامع، مسیحیان جدید عادات ظاهری نظیر طرز خوراک خوردن و پوشاک و معماری خود را نیز از میسیونرها تقلید کردهاند. البته مبشرین مسیحی برخی از دستاوردهای فرهنگ و تمدن غرب را مانند امدادهای پزشکی، روشهای نوین کشاورزی، و سوادآموزی را که دستاوردهای ارزشمندی بودهاند، به این جوامع معرفی کردهاند و این امر باعث بالا رفتن سطح رفاه عمومی این جوامع شدهاند؛ منظور ما از ورود بیمورد عناصر فرهنگ غربی، این دستاوردها نیستند. در واقع بسیاری از مسیحیان این جوامع ویژگیهای قومی و فرهنگی اصیل خود را کنار گذاشته و پذیرای ویژگیهای فرهنگی دیگری شدهاند. درحالی که مسیحی شدن آنان تضادی با بسیاری از خصوصیات فرهنگی آنان نداشته است. البته بسیاری از عناصر و ویژگیهای فرهنگی خصوصاً عناصری که معرف و بیانگر جهانبینی خاصی هستند که در حیات فرهنگی یک قوم و ملت متجلی شدهاند، باید در صورت تضاد با پیغام انجیل و جهاننگری مسیحی کنار گذاشته شوند که کمی جلوتر بهشکلی مبسوطتر به این بحث خواهیم پرداخت.
برای مثال موسیقی مذهبی بسیاری از کلیساهای آفریقایی دقیقاً لحن و بویی غربی دارد و بسیاری از سرودهای آنان ترجمۀ سرودهای کلیساهای غربی میباشد. صرف وجود سرودهای غربی در کلیساهای آفریقایی بهخودی خود هیچ اشکالی ندارد و نباید از موضعی غربستیزانه به این موضوع نگریست. اما اگر در فرهنگی موسیقی فولکلوریک و سنتی غنیای وجود داشته باشد که قرنها مردم آن فرهنگ با ملودیها و ضربآهنگهای آن عمیقترین آرزوها، احساسات، عواطف و تجربیات خود را بیان کردهاند، چرا نباید تجربۀ مذهبی نوین خود را به زبان موسیقیای که برای آنان بسیار مأنوس است، بیان کنند؟ برای بسیاری از آفریقاییها مسیحی شدن بهمعنای از دست دادن هویت قومی کهن آنان بوده است.
امروزه تلاشهای بسیاری در میان مسیحیان آفریقایی صورت میگیرد تا هویت فرهنگی و ویژگیهای ملی آنان در چارچوب پیغام انجیل و میراث روحانی تاریخ کلیسا حفظ شود. متفکر مسیحی کنیایی، جان مبیتی از جمله کسانی است که آثار قابل تأملی در مورد رابطۀ مسیحیت و فرهنگ آفریقایی بهنگارش درآورده است. وی نگرشی انتقادی در مورد تأثیر برخی عناصر فرهنگ غربی بر جوامع آفریقایی دارد که ارتباطی ماهوی با پیغام انجیل ندارند و او بر لزوم حفظ و تقویت عناصر فرهنگ آفریقایی تأکید میکند. در دهههای اخیر در قارۀ آفریقا شاهد شکلگیری کلیساهای مستقل هستیم که عمیقاً ریشه در فرهنگ بومی ملل و قومهای آفریقایی دارند و پدیدآیی آنها را میتوان واکنشی در برابر نادیده گرفتن مسائل فرهنگی و هویت قومی اقوام و قبایل مختلف آفریقایی و ورود عناصر فرهنگی غربی ناهمخوان با ویژگیهای فرهنگی این ملل و قبایل دانست.
اخلاقیات کتابمقدس و تضاد با مظاهر فرهنگی ملتها
آنچه که گفته شد یک روی سکه و یک جنبۀ مسئلۀ فرهنگ و پیغام انجیل میباشد. برای این که بتوانیم برخوردی صحیح و سنجیده با موضوع داشته باشیم، باید به روی دیگر سکه نیز توجه کنیم. سقوط انسان باعث گشت تا گناه و جدایی از خدا در همۀ ابعاد حیات انسانی تأثیر بگذارد؛ یکی از این ابعاد فرهنگ و دستاوردهای فرهنگی انسان بود. در تعریفی که از فرهنگ بهعمل آوردیم، به یک معنا آن را انعکاس این واقعیت دانستیم که انسان بهصورت خدا آفریده شده است و چون از ساختار روانی، فکری و بدنی پیچیدهای برخوردار است، قادر به آفرینش پدیدهای میگردد که فرهنگ نام دارد که شکلی ساختارمند از وجود و حضور او در جهان میباشد.
اما از آنجا که سقوط و گناه اولیه همۀ ابعاد هستی انسانی را تحت تأثیر قرار داده است، فرهنگ انسانی نیز از قلمروهایی است که تأثیر این عامل را میتوان در آن مشاهده کرد. همۀ فرهنگهای انسانی بهدرجات متفاوت و در ابعاد و وجوه گوناگون خود از این امر تأثیر پذیرفتهاند. هیچ فرهنگی را نمیتوان یافت که از این تأثیر مصون مانده باشد. فرهنگهای گوناگون در نگرش، طرز تفکر، رفتار، شیوۀ زندگی و مطالب مهم مشابه، تلقیها و هنجارهای خاص و متفاوتی دارند. شاید مسائلی چون نحوۀ غذا خوردن و سخن گفتن یا روابط خویشاوندان در یک فرهنگ خاص، برای ما چندان مهم نباشد. اما نمیتوانیم در مورد تلقی و باور یک فرهنگِ خاص در مورد نحوۀ تأمین معاش یا روابط جنسی بیتوجه باشیم. بهطور کلی هیچ فرهنگی را نمیتوان یافت که در مورد مسائل اخلاقی و ارزشی و رفتاری دیدگاههایی مشخص نداشته باشد.
در این قلمروها ممکن است مکاشفۀ الهی و کلام خدا در تضاد و تصادم با باورهای فرهنگی غالب بر یک جامعه قرار بگیرد. پس هر فرهنگی باید در پرتو اصول اساسی کلام خدا و ارزشهای اخلاقی مورد نقد و بررسی قرار گیرد و ما نباید از زیر سؤال بردن بسیاری از ارزشهای فرهنگی حاکم بر یک جامعه که ممکن است برای اعضای آن جامعه بسیار ارزشمند باشند، خودداری کنیم. بخشی از تضاد و تخاصم پیام انجیل با فرهنگهای مختلف، مربوط به تضاد ارزشهای معرفی شده در کلام خدا با ارزشهای فرهنگی حاکم بر هر جامعه میباشد.
در زندگی و کلام مسیح، علاوه بر توجه او به مسائل و شرایط تاریخی و فرهنگی که بهشکل اجمالی بدان اشاره شد، شاهد برخورد قاطعانه او با خصال و ویژگیهای فرهنگیای هستیم که در فرهنگ آن زمان یهودیان، با حقیقت الهی تضاد داشتند. برای مثال در فرهنگ مذهبی زمان مسیح، مقدسنمایی و زهدباوری ظاهری و فخر فروشی مذهبی شایع بود و فریسیان و صدوقیان بهعنوان روحانیونی که مردم به آنان اقتدا میکردند، مروج این فرهنگ بودند و چنین روحیهای باعث رواج ریاکاری و دورویی در حیات مذهبی این قوم میگشت. این فرهنگ مبتنی بر تزویر و ریا تنها پردهای بر وضعیت فلاکتبار انسان اسیر گناه و غرور بود که سعی میکرد با توسل به شریعتگرایی، شخصیت اخلاقی مقبولی نزد دیگران داشته باشد. اما مسیح با این پدیدۀ فرهنگی - روحانی برخوردی سازشناپذیر و قاطع دارد و بارها و بارها این روحیه ریاکارانه و دینباوری سطحی را زیر سؤال میبرد: «وای بر شما ای فریسیان! زیرا دوست دارید در بهترین جای کنیسهها بنشینید و مردم در کوچه و بازار شما را سلام گویند. وای بر شما! زیرا همچون گورهایی ناپیدایید که مردم ندانسته بر آنها راه میروند» (لوقا ۱۱:۴۳-۴۴).
کلیسای اولیه و رسولان نیز در برخورد با پدیدههای فرهنگیای که با روح کلام خدا تضاد داشتند، بههیچ وجه تسامح و سازش نشان نمیدادند و پیوسته ارزشهای روحانی کلام خدا و اصول اساسی آن را به شنوندگان خود که گاهی تحت تأثیر ارزشهای فرهنگی حاکم بر جوامع خود بودند، متذکر میشدند.
برای مثال به رسالۀ اول پولس رسول به قرنتیان توجه کنیم. بررسی این رساله نشاندهنده این است که کلیسای قرنتس شدیداً از فضا و محیط فرهنگی زناآلود و بتپرستانه پیرامون خود تأثیر گرفته بود؛ پولس در این رساله زنا و بیبندوباری جنسی را محکوم نموده و در پرتو مکاشفۀ الهی، قرنتیان را از سهلانگاری در مورد اخلاقیات جنسی منع میکند. پولس همچنین مسئلۀ قربانی تقدیم شده به بتها و سهلانگاری قرنتیان در این زمینه را نیز مورد انتقاد قرار داده، در این زمینه آنان را به جدیت و خویشتنداری میخواند.
در طول تاریخ کلیسا نیز در جوامع مختلف شاهد برخورد و تخاصم کلام خدا و پیغام انجیل با ارزشهای فرهنگی متعارض با آن هستیم. در دوران معاصر نیز این تعارض در فرهنگهای گوناگون دیده میشود. در بسیاری از فرهنگهای کلیسا با وفاداری به پیغام انجیل و مأموریتی که خداوندش به او سپرده است، کلام خدا را با همۀ دلالتها و پیامدهای آن، در فرهنگهای گوناگون اعلان میکند و با بیان صریح پیغام آن، با بسیاری از ارزشهای غالب بر فرهنگهای گوناگون تضاد و تصادم مییابد. اما متأسفانه در برخی از این فرهنگها شاهد تأثیرپذیری برخی کلیساها از ارزشها و هنجارهای فرهنگی غالب بر این جوامع هستیم و پیغام خدا با تأثیرپذیری از باورهای فرهنگی این جوامع گاه با تسامح و بهشکلی ناقص موعظه میشود. نمونۀ آن، پذیرش و تسامح با مسئلۀ آزادی روابط جنسی و همجنسبازی در کلیساها است. یا موعظه در مورد برکات مادی و دنیوی برای ایمانداران، ناشی از روحیۀ سودپرستی و پول دوستی و ارزشهای منفعت پرستانه در برخی جوامع سرمایهداری است که متأسفانه به کلیسا نیز رسوخ کرده است.
بهطور کلی همانگونه که مشاهده شد، کلیسا باید در مورد پدیدۀ بسیار پیچیدهای چون فرهنگ، نگرشی جامع و متعادل داشته باشد. فرهنگ انسانی پدیدهای نیست که بتوان آن را نادیده گرفت و ناچیز شمرد. اما از سوی دیگر، مکاشفۀ الهی و کلام خدا اسیر فرهنگ غالب انسانی نبوده و در چارچوبهای آن محدود نمیشود و خود را همرنگ و همخوان با ارزشهای حاکم بر هر فرهنگ قرار نمیدهد. کلام خدا در رویارویی با فرهنگهای گوناگون بسیاری از ابعاد و وجوه آنها را زیر سؤال برده و بسیاری از مفاهیم و ارزشهای آنها را از نو تعریف میکند. همۀ فرهنگهای انسانی هر چقدر هم زیبا و تکامل یافته و عالی باشند، باید بر اساس معیارهای مطلق حقیقت الهی که در کلام خدا مکشوف گشته است ارزیابی شوند.
در واقع کارکرد کلام خدا این است که هنگامی که وارد یک فرهنگ میشود، آن را از درون متحول ساخته و بسیاری از ارزشها و معیارهای آن را کنار میگذارد و ارزشها و معیارهای مبتنی بر مکاشفۀ الهی را جایگزین آنها میسازد. بررسی تأثیر کلام خدا و مسیحیت در طول تاریخ بر فرهنگ مللی که بدانها وارد گشت و آنها را عمیقاً متحول نمود، بهروشنی نقش تحول آفرین و دگرگون کنندۀ کلام قدرتمند خدا را بر فرهنگهای گوناگون نشان میدهد.
پیام انجیل و فرهنگ ایرانی
مطالبی که بهشکلی اجمالی بدانها پرداختیم، چشماندازی کلی را در مورد مسئلۀ فرهنگ و ارتباط آن با کلام خدا و مسیحیت برای ما ترسیم میکنند. ما بهعنوان مسیحیان ایرانی با سؤالات و مسائل گوناگونی که بدانها اشاره شد، روبرو هستیم و وظیفه ماست که در مورد رابطۀ ایمان مسیحی خود و فرهنگ ایرانی بهتعمق و بازاندیشی بپردازیم. فرهنگ ایرانی، فرهنگی غنی و پیچیده است. مردم ایران آمیزهای از نژادها، زبانها، گویشها، فرهنگها، و مذاهب مختلف میباشند.
ما مسیحیان ایرانی، اگر امروز باری در قلب خود احساس میکنیم تا پیام انجیل را به این آمیزۀ پیچیده برسانیم که قابل درک نیز باشد، باید توجه داشته باشیم که هر گونه برخورد سادهانگارانه و یک بعدی با آن میتواند به مانعی جدی در برابر معرفی و انتقال پیام خدا تبدیل گردد. هرگونه برخورد قالبی بدون در نظر گرفتن ویژگیهای فرهنگی، قومی، تاریخی و اجتماعی با هر یک از این اقوام و خردهفرهنگها میتواند به مانعی در راه انتقال و معرفی صحیح انجیل مسیح تبدیل گردد.
از سوی دیگر در خارج از کشور گروه عظیمی از مهاجرین ایرانی زندگی میکنند که هر یک متعلق به یکی از این خرده فرهنگها هستند و با زندگی در کشورهای خارجی و رویارویی با فرهنگهای بیگانه، با مشکلات و مسائل عدیدهای روبرو هستند و بهتدریج چه با مقاومت در برابر فرهنگ غالب کشوری که در آن زندگی میکنند و چه با پذیرش بیقید و شرط آن و مستحیل گشتن در آن، از نظر فرهنگی واجد خصوصیاتی شدهاند که آنان را تا حدی از ایرانیان داخل کشور متمایز میکند.
لذا هنگامی که ما لفظ "ایرانی" را بهکار میگیریم و درصدد برمیآییم تا پیغام انجیل را بهشکلی قابل فهم به یک ایرانی منتقل سازیم و آنگاه در پی این برمیآییم که کلیسایی ایرانی داشته باشیم که شیوههای پرستشی آن، موسیقی آن و ابعاد دیگر حیات اجتماعیاش بهگونهای باشد که با فرهنگ ایرانی همخوانی داشته باشد، ناگزیر از توجه به مسائلی هستیم که در سطور فوق بدانها اشاره شد و باید در ورای لفظ "ایرانی" به تنوع و گوناگونی خردهفرهنگهایی که با هم همزیستی دارند و عناصری از آنها نیز که با همدیگر دچار همجوشی شدهاند، توجه داشته باشیم. توجه عمیق به این مسائل وظیفۀ مسیحیان ایرانی فکور و دلسوزی است که برای گسترش ملکوت خدا در بین ایرانیها احساس گرانباری میکنند.
باشد که خداوند زندۀ ما کاری را که در بین ایرانیها آغاز نموده، بهکمال برساند و کلیسای خود را بیش از پیش متبارک سازد. کلیسای زنده و مقتدری که اگر چه عضوی از پیکرۀ کلیسای جامع جهانی است، اما دارای ویژگیهای فرهنگی خود نیز میباشد.