یوکابد
۷ دقیقه
چندی پیش با خانمی صحبت میکردم که مادر دو فرزند بود. او در خلال درد و دلهایش تعریف کرد که وابستگی زیادی به فرزندانش دارد و بدون فرزندانش هیچ جایی نمیرود، مثلاً دوست ندارد با شوهرش دو نفری به کافه یا رستوران و یا به مسافرت بروند و خلاصه نمیتواند آنها را لحظهای از خود جدا نماید، البته بهطور حتم بسیاری از مادران بهخصوص مادران ایرانی و شرقی چنین خصوصیتی دارند.
در آن لحظه سؤالی در ذهنم ایجاد شد که اگر یک روز به هر علتی مثلاً جنگ، والدین بهخصوص مادران مجبور به ترک فرزندان خویش شوند، بهصورتی که از مقصد و آیندۀ ایشان هیچ اطلاعی نداشته باشند، چه عکسالعملی نشان خواهند داد؟
چند روز بعد از این ماجرا هنگامی که داشتم از ماهواره برنامهای مسیحی به زبان فارسی را تماشا میکردم موعظۀ یکی از کشیشان عزیز با قلبم صحبت نمود! او داستان مادری را تعریف میکرد که به ناچار مجبور به ترک فرزند خویش گشت، فرزندی که به تازگی قدم به این دنیا گذارده بود و میبایست در آغوش مادر و در کنار خانوادهاش معنی زندگی و روش زندگی کردن را بیاموزد. این مادر برای حفظ جان فرزندش مجبور به رها کردن او در رودخانه شد.
بارها و بارها داستان دلاوریهای موسی را خواندهایم اما آیا نام زنی که حامی این قهرمان تاریخ بود را میدانید؟ او کسی نیست جز مادر موسی بهنام "یوکابد"، به معنی "خدا جلال بیاید". واعظ که داستان زندگی این زن را بررسی میکرد در ادامه سخنان خود گفت: «کاری که یوکابد انجام داد بهواقع و بهطور یقین جلال و عظمت خدا را نشان میدهد. مادر موسی با عملکرد خویش اعلام نمود که میخواهم خدا در این بحران هراسناک جلال بیابد».
بعد از اتمام برنامه ماهواره به حرفهای واعظ فکر کردم، شخصیت یوکابُد و عکسالعمل او در مقابل آن فاجعۀ عظیم و هراسناک ذهن مرا به خود مشغول کرده بود. او زنی بود که خدا بهتازگی به او پسری عزیز و نیکومنظر بخشیده بود. پسری که با چشمان معصومش دل پدر و مادر را میربود، او میبایست مرد خانه میشد و عصای دست پدر و مادرش.
در کتاب خروج فصل ۲ ما این داستان را بهوضوح میبینیم که پسران شیرخواره و کوچک بهدستور فرعون از بین میرفتند، و مادران هم با عجز و ناتوانی، کشته شدن ایشان را نظارهگر بودند.
اما در هیاهوی این فاجعه همانگونه که در بالا اشاره نمودم، مادری یوکابُد نام وجود دارد که نمیخواست تسلیم گردد. یوکابُد میدانست که در این موقعیت دهشتناک دست خدا کوتاه نیست که نرهاند، موقعیتی که حتی تجسم آن هم برای ما منزجرکننده میباشد. تجسم نمایید که سربازان لحظه به لحظه، خانه به خانه را میگشتند و هر گوشه و کناری سر میکشیدند تا اطفال معصوم را پیدا نموده بهقتل برسانند و در این موقعیت مادران را مجسم کنید که هر ثانیه برای ایشان مانند سالها بود و هر لحظه جهنمی غیر قابل تحمل!
در این وضعیت فکر میکنم کاملاً طبیعی باشد تا ترس تمامی افکار، عملکردها، هیجانات و احساسات هر انسانی را فلج نماید، چه برسد به مادرانی که جگرگوشههایشان در جلو چشمانشان پرپر میگشتند. اما یوکابُد در آن لحظات دهشتناک و هراسانگیز معنی اسم خویش را بهیاد آورد، "خدا جلال یابد"! خدایی که قوت و قدرت و رحمت و اعمالش عجیب و عظیم است، خدایی که آن ترس فلجکننده را مبدل به ایستادگی و عملکردی حکیمانه در انجام ارادۀ خدا نمود.
همانگونه که در بالا هم اشاره نمودم، هیچ مادری حاضر به ترک فرزندش، آن هم ترک او بهسوی مقصدی نامعلوم نمیباشد، اما یوکابُد در آن لحظات با قدرت خدا نگذاشت که ترس او را در غالب خود محصور نماید، بلکه بهمدت سه ماه با جرأت توانست طفلش را بهصورت پنهانی نزد خویش نگه دارد، و بعد با ایمان و حکمتی که خدا برای نجات پسرش به او داد، موسی را در سبدی نهاد و در رودخانه رها نمود. البته در اصل او کودکش را به جریان دستهای رودخانه نسپرد، بلکه جگرگوشۀ خویش را به دستان پر توان قادر مطلق سپرد تا همه چیز را برای جلال نامش بهپیش برد و خدا بود که جریان رودخانه را هدایت نمود.
آنچه در این ماجرا واقعاً قابل تفکر و تعمق است همانا زندگی، شخصیت و عملکرد یوکابُد میباشد.
خدا از قبل یوکابُد را انتخاب نموده بود که مادر موسی باشد، چون مادر موسی بودن، کار هر مادری نبود، او باید میایستاد، مقاومت مینمود، مبارزه میکرد، حکیمانه عمل مینمود و مهمتر اینکه او باید قدرت، حضور و مخصوصاً حاکمیت مطلق خدا را در زندگی خویش در هر لحظه لمس مینمود.
بهطور حتم او از خانوادهای خداترس آمده بود، ما میتوانیم این را از معنی اسم او درک نماییم. پدر و مادر یوکابُد با انتخاب این اسم برای دخترشان این را بهوضوح نشان دادند که میخواهند زندگی فرزندشان برای جلال نام خدا بهپیش رود.
درس بزرگی که من از عملکرد و شخصیت او یاد گرفتم این بود که او نه تنها معنی اسم خویش را در آن شرایط بحرانی بهیاد آورد، بلکه بهواقع با ذره ذرۀ وجودش با آن زندگی کرد، و با رشد ایمان خود در خداوند، خدا را جلال داد.
او به وعدههای خدا مبنی بر آزادی قومش ایمان داشت، پس بههمین دلیل با ایمانی که به خدا داشت، و با باوری که از معنی اسمش درک نموده بود، پسرش را در سبدی گذاشته و در رودخانه رها کرد. هدف او تماماً جلال نام خدا بود، آیا او میدانست که مانند مادری بیرحم عمل نمینماید؟ آیا میتوان نتیجه گرفت که او این عمل را با مشورت با شخصیتی انجام داد که در آن اوضاع و شرایط حاکم مطلق بود، یعنی یهوه خدای اسرائیل؟
البته یقیناً تنها معنی اسم یوکابُد نبود، که یوکابُد را بهپیش راند، بلکه این خود یوکابُد بود که تصمیم گرفت برای جلال خدا زندگی نماید، این یوکابُد بود که خواست و ایستاد تا خداوند در آن شرایط عمل نماید و با ایمان خویش موقعیتی را فراهم نمود تا نام خدا در آن وقایع جلال یابد.
آنچه که خدا از ما میخواهد این است که درک کنیم، در زندگیمان در حضور چه کسی ایستادهایم، و در حضور چه شخصیتی زندگی مینماییم. خدا از ما میخواهد که نه تنها اسم او بر ما حک شده باشد بلکه همانند یوکابُد با ذره ذرۀ وجودمان هر لحظه به بزرگی، عظمت و جلال او پی ببریم و با همۀ وجود درک نماییم که او چه خدای عظیم، قادر، حاکم و قدوسی است.
برای خدا این مهم نیست که معنی اسم ما چیست. برای خدا مهم است که ما تا چه اندازه با زندگی خویش نام او را جلال میدهیم و اسمی شایسته در خور فرزندان خدا از خویشتن بر جای میگذاریم؟ برای خدا این مهم است که چقدر در شرایط بحرانی زندگی، خدا را حاکم و ناظر میبینیم؟
زندگی یوکابُد به ما تعلیم میدهد که خدا بهتر از ما میتواند جریان رودخانه را هدایت نماید، حتی اگر شرایط ما بر خلاف مسیر آب باشد.
عملکردهای خدا با پیشبینیهای ما متفاوت است، یوکابُد هیچ وقت این جرأت را نداشت که برود و دو دستی جگرگوشه خویش را تقدیم دختر فرعون گرداند، اما او هر آنچه که میباید اتفاق میافتاد را به دستان پرتوان خدا سپرد، و خدا هم بر طبق ایمان و وفاداریش به او پاداشی بس عظیم داد، پاداشی که فکر میکنم او در آن لحظه با هیچ چیز آن را عوض نمینمود، خدا نه تنها فرزند او را از مرگ نجات داد، بلکه دختر فرعون بدون اینکه متوجه گردد او مادر آن طفل است، موسی را به یوکابد سپرد، تا به او شیر دهد و تا اتمام دوران شیرخوارگیش نزد او بماند. خدا موسی را به او پس داد، موسایی که نه تنها فرزند پر افتخار او گردید بلکه افتخار قوم و مقدسین در خداوند است.
اگر با دقت به اطراف خویش نگاه کنیم، افراد زیادی را مانند یوکابُد خواهیم دید که با زندگیشان نام خدا را جلال میدهند، آن هم نه برای یک روز، دو روز یا یک سال بلکه تمامی زندگیشان را برای جلال دادن نام خدا گذاشتهاند. پس باشد که پا بهپای این مردان و زنان خدا به پیش رفته انجیل سیار مسیح بوده، نام او را در لحظه به لحظۀ زندگیمان جلال دهیم.
در آخر این را با افتخار میگویم که من شخصی را در زندگی در کنارم داشتم، یعنی پدرم که همانند یوکابُد به اسم آسمانی خویش نگاه نمود و برای جلال نام خداوندش زندگی کرد و برای نجات بدن جسمانی خویش حاضر به انکار خداوندش نگردید بلکه تا به موت ایستاد و در آخر دوره زمینی خویش را بهپایان رساند و بهسوی آن خانۀ ابدی شتافت و تمامی جلال، قوت و عظمت را به پدر آسمانی خود داد. «زیرا پادشاهی و قوت و جلال تا ابدالآباد از آن تو است. آمین».