چگونه بر عقدۀ حقارت غالب آییم؟
۵ دقیقه
آلفرد آدلر معتقد است که انسان با حقارت زاده میشود. برای آدلر حقارت نه تنها بخشی از ذات و هستی انسان است بلکه عامل تعیینکننده در تعریف هویت او قلمداد میشود. آدلر پس از آزمایشات بسیار به این نکته پی برد که ۹۵٪ از مردم خود را در مقایسه با دیگران بیکفایت میبینند.
او دریافت که نگاه انسان به خود و یا بهعبارت دیگر ارزشیابی خویش در غالب موارد حالتی منفی دارد. انسان در توصیف خود در اکثریت موارد، نکات ضعف، منفی و تاریک وجودش را میبیند و از اینرو خود را حقیر و درمانده مییابد. اما بجاست که ریشههای حقارت را برشماریم و به پیامدهای آن بپردازیم و در نهایت از خود بپرسیم که چگونه میتوان برخوردی منطقی با آن داشت.
ریشههای حقارت
۱- روابط والدین با فرزندان: کودکانی که در محیطی پر از شماتت و نکوهش بزرگ شدهاند از حس حقارتی عمیق رنج میبرند. آنان بهعلت جملات سرزنشآمیز مداوم والدین، در این باور تثبیت شدهاند که دیگر ارزشی ندارند. اعتقاد به بیارزشی و عدم کفایت همچون بیماری سرطان به تمام ابعاد وجود فرد منتقل میشود و شخص حتی بههنگام بلوغ سنی و فکری، باز بر این باورست که بیارزش است. لازم به یادآوری است که گاه والدین میتوانند با محبت افراطگونۀ خود چنان محیط استریلی برای کودک بسازند که او هرگز مجال رویارویی با زندگی واقعی را نداشته باشد. در واقع محبتِ بیش از حد والدین چشمان کودک را بر حقایق زندگی میبندد و به کودک میقبولاند که دست یافتن به هر چیز، بسیار ساده است. پر واضح است که به هنگام رویارویی با تجربهای سخت، چنین مدینۀ فاضلهای فرو میپاشد و شخص خود را کاملاً عاجز، ناتوان و حقیر مییابد.
۲- بـاورهای غلط: اگر ما "کسب قـدرت"، "داشتن ثروت" و "برخـورداری از تـوانایی" را ارزش قلمداد کنیم و زندگی خود را حول بهدست آوردن آنها جهت دهیم، لاجرم در نرسیدن به چنین اهدافی احساس حقارت میکنیم. باید بدانیم که چنین ارزشهایی در واقع ضد ارزشند چون ریشههای حقارت و عدم کفایت را در ما تقویت میکنند.
۳- گناه: مسیحیان بر این باورند که جدایی انسان از خدا و دور شدن از سرچشمۀ محبت و فیض الهی عامل اصلی حقارت انسان است. انسان با نادیده گرفتن خدا، خود را از بزرگترین منبع لطف و تأیید جدا میسازد و در فضایی عاری از خدا تنها نظارهگر عدم کفایت خود در قیاس با دیگران میگردد.
۴- الهیات غلط: گـاه مسیحیان به اشتباه میپندارند که هرچه بیشتر خود را در حضور خدا محکوم و حقیر ببینند، خداوند از آنها خشنودتر میشود. آنان دائماً در حال بیان گناهان و بیکفایتی خود به خدا هستند. برای آنها خداوند همچون شخصی است که چوب تنبیه خود را مرتب بر سر آنان میکوبد، بهخصوص هنگامی که نسبت به خود احساس خوبی دارند. دردناکتر آنکه آنان چنین رویکردی را عین فروتنی میدانند و حقارت خود را ارزش قلمداد میکنند. اما فروتنی با تحقیر خود هیچ همخوانی ندارد. فروتنی اتکا توأم با شادی به خداست و نه محکوم کردن و محکوم دیدن غمانگیز خود در برابر خدا.
تأثیرات حقارت
۱- انـزوا و احساس دوست نـداشتنی بـودن: فـرد بهعلت حقارت میاندیشد که کسی مشتاق ارتباط با او نیست و او دائم در حال تحمیل کردن خود به دیگران است.
۲- احساس ضعف بسیار: شخصی که از حقارت رنج میبرد حس ناتوانایی عمیقی دارد و اعتماد به نفسش بهشدت پایین است.
۳- خلاقیت پایین: حقارت اجازه نمیدهد که تواناییها و استعدادهای شخص تجلی یابند.
۴- گـرایش به حساسیت بالا و زودرنجی: شخص حقارتزده مرتب از دیگران میرنجد زیرا فکر میکند که آنها با رفتار و جملات خود در پی آزار او هستند. او جهان را محیطی ناامن مییابد که باید در برابر آن همیشه حالت دفاعی داشت.
۵- عـدم بـاور تعریف و تمجید دیگران: حقارتباوری نمیگذارد که ما تحسین دیگران را از خود باور کنیم چرا که عمیقاً خود را بیارزش میپنداریم.
۶- همیشـه تسلیـم دیگران بودن: حقارتباوری نمیگذارد که ما نظر خود را ابراز کنیم زیـرا برای آن ارزشی قائل نیستیم.
برخورد با حقارت
• نـگاه درست بـه خدا و تعمق در کلام او: کتـابمقدس بـهوضوح تعلیـم میدهـد کـه خداوند پدر ماست. او همچون پدری سرشار از عشق و توجه و محبت، با نگاهی مملو از تأیید به ما نظر دارد. داشتن دیدگاهی درست نسبت به چنین خدای مهربان و تجربۀ محبت بیقید و شرط او بزرگترین پادزهر حقارت و درماندگی است.
• نـگرش واقعبینـانه بـه خـود: هیچ انسانی، مجموعـهای از ضعفها و نکات منفی نیست. اگر ما خود را صرفاً ضعیف و شکستخورده میبینیم باید دیدگاه خود را با واقعیت منطبق سازیم. واقعیتی که نکات مثبت ما را نیز میبیند.
• نیاز به مشاوره: گاه نیاز داریم که با شخص آگاهی پیرامون حقارت خود سخن بگوییم و گرههای دوران کودکی و یا تجارب ناگوار خود را برای او بازگوییم. مشاورۀ درست به ما کمک میکند تا به اصلاح اطلاعات غلط خود بپردازیم و شروعی تازه را تجربه کنیم.
• نیـاز بـه تعلق گـروهی: شخصی کـه درگیر حقارت است نمیتواند بر مشکل خود در انزوا و تنهایی غلبه یابد. او باید به جمعی متعلق باشد که در آن محبت و تشویق را تجربه کند. مسیحیان بر این باورند که کلیسا چنین فضایی را بهوجود میآورد. فضایی که در آن محبت الهی سبب پذیرش دیگران و همچنین خودمان است.
نتیجه:
حقارتزدایی سفر و بهواقع دعوت زندگی ماست. رهایی از آن نیازمند سعۀ صدر، پذیرش خود و باور ارزشهای مثبت الهی و همچنین زندگی است. نخست باید با پوست و استخوان خود دریابیم که خداوند میخواهد خود را دوست بداریم. دوستداشتنی که دروازۀ پذیرش و محبت بهسوی دیگران را میگشاید. به بیان دیگر ما به جهان آنگونه مینگریم که خود را میبینیم. آنگونه رفتار میکنیم که خود را شناختهایم. اگر خود را دوستداشتنی و منحصر بهفرد (عزیزدردانه) برای خدا ببینیم، آنگاه جهان را نیز محل بروز محبت و مواهب الهی خواهیم یافت. بیایید در این سفر یار و یاور یکدیگر باشیم.
این همه گفتیم لیک اندر بسیج
بیعنایات خدا هیچیم هیچ