قسمت اول: شرایط مترجم و اشتباهات رایج در ترجمه
در اهمیت خدمت ترجمه هر چه بگویم کم گفتهام. ای کاش روزی فرا برسد که کلیسای ایران شاهد ظهور صدها نویسنده بومی مسیحی همچون مرحوم اسقف حسن دهقانی باشد تا از اتکا به نویسندگان مسیحی خارجی کاسته شود. اما تا فرا رسیدن آن روز، کلیسای ایران ناگزیر از ترجمه است، به دو دلیل: اولاً تسلط اکثر ایرانیان به زبانهای اروپایی نظیر انگلیسی - شاید بهدلیل شیوۀ غلط آموزشی در کشورمان - در آن حدی نیست که بتوانند بهراحتی از عهده مطالعه کتب مسیحی به زبان اصلی برآیند و از این کار لذت و برکت بیابند. دوم اینکه با وجود قدمهای مثبتی که در سالیان اخیر در زمینه ترجمه متون مسیحی برداشته شده است، تعداد منابع مسیحی موجود در زبان فارسی هنوز بسیار محدود است و در بسیاری از موارد قادر نیست جوابگوی نیازهای تعلیمی - الهیاتی کلیسای ایران باشد.
بنابراین مترجمین مسیحی ایرانی وظیفۀ خطیری پیش رو دارند. آنها هستند که میتوانند با ارائۀ ترجمهای خوب باعث تقویت و رشد ایمان هموطنان خود شوند و یا برعکس، با سهلانگاری خود، خوانندهای را که با اشتیاق و تشنگی کتابی را به دست گرفته است در همان یکی دو صفحۀ اول گیج و دلسرد کنند.
مقاله حاضر۱ کوششی است برای کمک به آن دسته از ایرانیان مسیحی که به خدمت ترجمه علاقهمندند. در بخش اول این مقاله نخست خواهیم دید که یک مترجم خوب باید دارای چه شرایطی باشد، و سپس به اشتباهات رایجی که معمولاً در ترجمههای ناپخته وجود دارد اشاره خواهد شد. بخش دوم، به ارائۀ راه حلهایی عملی جهت رفع برخی از این اشتباهات اختصاص خواهد داشت و نیز خواهیم دید که روند ترجمه در عمل به چه صورت است. مطالب این مقاله کمابیش بر اساس تجربیات و مشاهدات شخصی خود من است در خلال تقریباً بیست سالی که در کار ترجمه و ویراستاری متون مسیحی بودهام. پر واضح است که برای مترجم خوب شدن هیچ فرمول یا دستورالعمل خاصی وجود ندارد که اگر کسی از آن پیروی کرد لزوماً مترجم خوبی از آب درآید. نیز پرواضح است که مطالعۀ مقاله حاضر به هیچ وجه از کسی مترجم نمیسازد. ترجمه تا اندازه زیادی ذوقی است و حاصل تجربه است. هدف این مقاله صرفاً این است که کمکی باشد در جهت پرورش استعدادهای مترجمینی که دعوت خود را در این خدمت میبینند.
شرایط مترجم خوب
برای مترجم شدن نیز همچون هر حرفۀ دیگر، شرایط اولیهای لازم است که بدون داشتنِ آنها بهتر است شخص از همان اول بهسراغ ترجمه نرود و خودش و دیگران را به دردسر نیندازد! این شرایط خلاصهوار بدین قرار است:
۱- آشنایی به زبان مبدأ
منظور آشنایی به زبانی است که از آن ترجمه میکند، بهعنوان مثال زبان انگلیسی. میگویم "آشنایی" چون مترجم برای آنکه ترجمۀ قابل قبولی ارائه دهد حتماً لازم نیست زبان اصلی را به خوبی زبان مادریاش بداند. اکثر مترجمین متنی را از زبانی بیگانه به زبان مادریشان ترجمه میکنند، و طبیعی است که احاطهشان بر زبان اصلی به اندازه زبان مادریشان نباشد. این امر مانعی برای ترجمه نیست. همین قدر که مترجم بتواند متنی را که برای ترجمه برگزیده کمابیش بهراحتی بخواند و بفهمد کافی است، مشروط بر آنکه این حوصله و فروتنی را داشته باشد که بجای حدس زدن معانی لغات و اصطلاحاتی که نمیداند یا احیاناً از قلم انداختن آنها، با مراجعه به فرهنگ لغات معنی آنها را بیابد. اما اگر مترجم میبیند که معنای اکثر لغات را نمیداند و باید مدام به فرهنگ لغات مراجعه کند، در آن صورت یا باید متن سادهتری را برای ترجمه انتخاب کند و یا در پی یافتن حرفهای دیگر باشد!
۲- تسلط کامل به زبان مقصد
منظور زبانی است که به آن ترجمه میکنیم. این زبان برای اکثر مترجمین همان زبان مادری، یا در موردِ ما، فارسی است. دقت کنید که در اینجا گفتم "تسلط کامل"، و نه صرفاً "آشنایی". در تجربه بنده، بزرگترین مشکل مترجمین همین عدم تسلط کامل به زبان مادری است. فوقالعاده مهم است که کسی که میخواهد ترجمه را بهطور حرفهای دنبال کند، اول مطمئن شود که زبان مادری خودش را بهخوبی میداند. متأسفانه در جامعه ما معمولاً تصور بر این است که هر کس که قدری انگلیسی دانست میتواند ترجمه کند. نتیجه، پیدایش آن همه ترجمههای بیسر و ته و غیر قابل فهمی است که این روزها در بازار فراوان است. مترجم البته متن را تا اندازهای فهمیده، اما تسلطش بر زبان فارسی در آن حدی نبوده که بتواند آنچه را فهمیده به زبانی روان و صحیح بیان کند. بنابراین فارسیِ مترجم همیشه باید بهتر از انگلیسیِ او باشد. یک اصل بسیار مهم در ترجمه این است که ترجمه نباید بوی ترجمه بدهد. بهعبارت دیگر، خواننده نباید احساس کند که دارد یک متن ترجمهشده میخوانَد. ترجمه باید طوری باشد که انگار یک نویسنده فارسیزبان آن را نوشته است، شیوا و روان. سؤالی که مترجم به هنگام ترجمه باید مدام از خودش بپرسد این است که: «آیا فلان مطلب را در زبان فارسی به این صورت میگوییم؟» اگر پاسخ خیر است، ترجمهاش بهاصطلاح "سکته دارد"!
۳- آشنایی به موضوع ترجمه
لازم است مترجم متنی را برای ترجمه برگزیند که لااقل تا اندازهای با موضوع آن آشناست. مترجم کتابی فلسفی هر قدر هم که به دو زبان مبدأ و مقصد تسلط داشته باشد، اگر چیزی از فلسفه نداند و از اصطلاحات رایج فلسفی بیاطلاع باشد، از عهدۀ ترجمه کتاب برنمیآید. همین طور است در مورد ترجمه متون پزشکی یا اقتصادی یا روانشناسی. در مورد ترجمه متون مسیحی، اگر کسی خودش مسیحی نباشد و با مفاهیم و اصصلاحات رایج در کلیسای ایران ناآشنا باشد، مرقس را "مارک" ترجمه خواهد کرد و بجای روحالقدس، "روح مقدس" خواهد گذاشت و خوانندگان را گیج خواهد کرد!
۴- درستکار و امانتدار بودن
در حرفه ترجمه نیز همچون هر حرفه دیگر، کسی کار خوب ارائه میدهد که از لحاظ اخلاقی فرد صادق، درستکار و امانتداری است. حتی برای مترجم مسیحی نیز همیشه این وسوسه وجود دارد که بهخاطر تسریع در کار ترجمه یا کسب درآمد بیشتر، جملاتی را که نمیفهمد از قلم بیندازد یا بجای مراجعه به فرهنگ لغت در برابر کلماتی که نمیداند معنایی از خودش ابداع کند. چنین اعمالی شایسته هیچ مترجمی نیست، بخصوص مترجم مسیحی!
۵- داشتنِ قدری شمّ نویسندگی یا شاعری
ممکن است تعجب کنید که چرا قریحۀ نویسندگی را پیششرطی لازم برای مترجم خوب بودن میدانم، اما واقعیت این است که ترجمه نوعی نویسندگی است. ترجمه یک کار ذوقی است. خلاقیت و ابتکار عمل میخواهد. ترجمه خوب، بازآفرینی متنی است که نویسندۀ خارجی اگر زبان مادریش همان زبان مترجم میبود آن را مینوشت. به همین جهت ذوق و هوش و تخیّل و خلاقیت میطلبد. مترجم باید خودش را بجای نویسنده بگذارد و مطالب را با همان لحنِ نویسنده و از دیدگاه او، به خوانندگان زبان خودش منتقل کند. اگر آثار شکسپیر را ترجمه میکند باید در جلد شکسپیر رود، اگر یک متن الهیاتی ترجمه میکند باید در جلد الهیدان رود. کسی که لااقل تا اندازهای ذوق نویسندگی نداشته باشد، بعید است مترجم خوبی از آب درآید.
اشتباهات رایج در ترجمه
۱- بکار نبردن عقل سلیم!
شاید تعجب کنید، ولی یکی از رایجترین اشتباهاتی که مترجمین مرتکب میشوند این است که متن را مکانیکی و طوطیوار ترجمه میکنند بیآنکه به خودشان زحمت دهند و لحظهای از خود بپرسند آیا آنچه ترجمه کردهاند با عقل سلیم جور در میآید یا نه! اجازه دهید از کتاب "درباره ترجمه"۲ چند مثال بزنم: در ترجمۀ فارسیِ نمایشنامهای در توضیح یکی از صحنهها میخوانیم: «زنی خوبرو، نه زشت و نه زیبا، وارد میشود». اصل انگلیسی چنین بوده است: Enters a fair lady, neither ugly nor pretty. حال مجسم کنید کارگردان نمایشنامه را که باید بهدنبال زنی خوبرو بگردد که نه زشت است و نه زیبا! مترجم در لغتنامه بهدنبال واژه fair گشته و اولین معادلی را که برای آن یافته، انتخاب کرده است: “خوبرو”. اما دیگر عقل خود را بهکار نینداخته که مگر میشود زنی خوبرو، زیبا نباشد. مترجم اگر لحظهای درنگ میکرد و از خود میپرسید که آیا آنچه ترجمه میکنم با عقل سلیم جور در میآید یا خیر، قطعاً به واژه “خوبرو” اکتفا نمیکرد و با کمی جستجوی بیشتر، متوجه میشد که یکی دیگر از معانی fair ، “مو بور” بودن است، و آن را انتخاب میکرد. مثالی دیگر: در آغاز یکی از رمانهای بالزاک که بارها نیز تجدیدچاپ شده آمده است: “خوانندگان این تاریخ...” مترجم از خود نپرسیده که اگر دارم یک رمان ترجمه میکنم، چرا نویسنده باید از “تاریخ” سخن بگوید!۳ از این دست نمونهها فراوان است. ایراد در اینجا این نیست که مترجم معنای درست واژهها را نمیداند، یا به فرهنگ لغات مراجعه نکرده است، بلکه ایراد این است که چون عقل خود را بهکار نینداخته، دچار اشتباهی مضحک شده است. سؤالی که به هنگام ترجمه همیشه باید برای مترجم مطرح باشد این است: «مگر نویسنده دیوانه بوده که چنین سخنی بگوید؟»
۲- وفاداری بردهوار به متن
یکی از مسئولیتهای کمابیش عذابآورِ بنده در سالهای اخیر، اصلاح و ویرایش ترجمههای خام بوده است. در پرانتز عرض کنم که بهنظر من هیچ کاری طاقتفرساتر، وقتگیرتر و بیهودهتر از اصلاح یک ترجمه بد نیست، زیرا ویراستار باید یک بار متن ترجمه را بخواند و بکوشد از آن سر درآورد، یک بار باید متن اصلی را بخواند تا معنای آن را دریابد، و در پایان باید بیندیشد که ترجمه را چگونه تغییر دهد تا معنی بهدرستی منتقل شود. اگر از همان ابتدا خودش متن را از نو ترجمه کند، کارش یک سوم خواهد بود! بگذریم. رایجترین اشتباهی که در خلال این سالها به آن برخوردهام، ترجمۀ بیش از حد وفادار به متن است. وفاداری و امانتداری در ترجمه البته شایانتقدیر است، اما فرق است بین ترجمه دقیق که منظور نویسنده را بیکم و کاست منتقل میکند، و ترجمه کلمه به کلمه که در آن همه چیزِ زبان اصلی بیتوجه به تفاوت ساختاریِ آن با زبان مادری و بیتوجه به اینکه این کلمهها در زبان مقصد چه ارتباطی به هم دارند، ترجمه میشود. مترجم باید بداند که هدف در ترجمه صرفاً معادلیابیِ کلمه به کلمه در برابر لغات زبان اصلی نیست. ساختار زبان فارسی، تعابیر و اصطلاحاتِ آن، و شیوۀ بیان مفاهیم با زبانی مثل انگلیسی از اساس فرق دارد. آنچه که در زبان انگلیسی بهطور طبیعی به یک صورت بیان میشود، اگر عیناً به همان صورت در زبان فارسی بیان شود چه بسا اسباب خنده خواهد شد. اجازه دهید از همان کتاب "درباره ترجمه" مثالی دیگر بیاورم:
«موجود زنده به هیچ وجه مدیون عملکرد نیروهای خارجی نمیباشد، بلکه تا کوچکترین جزء حاصل اثرات متقابل مورفوژنتیک درونی خود شیء میباشد؛ ساختمانی که دال بر خودمختاری مشخص و پیگیری است که آزادی بالنسبه کلّی او را در برابر عوامل و شرایط خارجی - قادر، محققاً به ممانعت تکامل آن، اما نه توانا به هدایت و تحمیل خود به ساخت او را - ایجاب میکند."
در متن فوق کلمات همه فارسی است و از لحاظ دستوری نیز اشتباهی دیده نمیشود، اما خواننده هر چند بار هم که این متن را بخواند باز چیزی دستگیرش نخواهد شد. اشکال مترجم این بوده که واحد ترجمه را "کلمه" فرض کرده است، و بجای آنکه مفاهیم را در سطح عبارت و جمله ترجمه کند تا منظور خواننده را بیان کرده باشد، خود را بردهوار اسیر متن ساخته است! در برابر هر لغت خارجی کلمهای در زبان مادری خودش آورده و ساختار زبان اصلی را عیناً در ترجمه پیاده کرده است. در مورد راههای اجتناب از این خطای ترجمه، در بخش دوم مقاله بیشتر توضیح داده خواهد شد.
۳- نخواندن دوبارۀ متن
این اشتباهی است که اکثر مترجمین مرتکب میشوند. همانطور که در شماره بعد خواهیم دید، روند ترجمه با پایان ترجمه کتاب خاتمه نمییابد، بلکه لازم است مترجم پس از مدتی دوباره بهسراغ ترجمه خود برود و آن را فارغ از تأثیر متن اصلی، از لحاظ درستی و شیوایی بسنجد و مواردی را که لازم است تغییر دهد. مترجم، هر قدر هم کهنهکار، به هنگام ترجمه تا اندازه زیادی اسیر ساختار متن اصلی است. تنها با گذشت زمان است که میتواند متن را بدون آنکه ذهنش هنوز متأثر از زبان اصلی باشد، بهعنوان یک خوانندۀ فارسیزبان بخواند و اشتباهاتی را که به هنگام ترجمه متوجه آن نشده بود، اصلاح کند.
اینکه برای رفع برخی از این اشتباهات و نیز برای کسب موفقیت بیشتر در ارائه ترجمهای خوب چه قدمهای عملی میتوان برداشت، موضوع قسمت دوم است که در شماره بعدی مجله از نظرتان خواهد گذشت.
−−−−−−−−
پاورقی
۱ مقاله فوق چکیدهای است از سلسله دروسی که توسط نویسنده در کنفرانس مترجمین سال ۲۰۰۸ در شهر استامبول تدریس شد.
۲ به همت نصرالله پورجوادی، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ سوم، ۱۳۷۰
۳ در زبان فرانسه واژه histoire هم به معنی "تاریخ" است و هم به معنای "داستان"