You are here

پیروزی برنیروهای تاریکی/۳

زمان تقریبی مطالعه:

۱۵ دقیقه

 در دو شمارۀ قبل دیدیم که کلام خدا برای شرارت‌های جهان ما سه علت قائل است، که عبارتند از "نفس"، "دنیا" و "شیطان". نیز دیدیم که برخی از مسیحیان در تحلیل خود از مشکل شرارت به این هر سه علت توجه کافی نشان نمی‌دهند، بلکه گاه ریشۀ شرارت را به یک یا دو علت از علل نام‌برده فرو می‌کاهند. در نتیجه، راه حلی نیز که برای حل مشکل در پیش می‌گیرند یا به دیگران تجویز می‌کنند، راه‌حلی ناقص و ناکافی است. سپس به توصیف نگرش‌های تقلیل‌گر و ارزیابی نقاط قوت و ضعف آنها آغاز کردیم و دیدگاه کسانی را مورد بررسی قرار دادیم که بر تبدیل قلب در فرد فرد انسان‌ها و پیروزی بر نفس به‌عنوان یگانه راه علاج شرارت‌های جهان ما تأکید دارند. در این شماره، به بررسی مفصل‌تر دیدگاه کسانی می‌پردازیم که تغییر روابط و مناسبات گناه‌آلود "دنیا" را راه علاج شرارت‌های این جهان می‌دانند.

 

دنیا

همانطور که در بخش‌های پیشین این مقاله دیدیم، گناه و شرارت از ابعاد اجتماعی نیز برخوردار است. ارزش‌ها، روابط و مناسبات گناه‌آلود اجتماعی، که کتاب‌مقدس آن را "دنیا" می‌نامد، افراد را در بند خود اسیر می‌سازد و رفتار آنها را به صورت‌های مختلف شکل می‌دهد. از همین روست که پولس رسول می‌گوید «همشکل این عصر (یا این دنیا) مشوید بلکه با نو شدن ذهن خود دگرگون شوید» (رومیان ۱۲: ۲). پیروزی بر "نفس" و "شیطان" برای دستیابی به رستگاری و سعادت همه‌جانبه کافی نیست. از همین رو، کار نجات‌بخش خدا در تاریخ، ابعاد اجتماعی زندگی انسان را نیز هدف قرار می‌دهد. این موضوع هم در عهدعتیق و هم در عهدجدید مشهود است.

بزرگ‌ترین عمل رهایی‌بخش خدا در عهدعتیق، یعنی خروج قوم اسرائیل از مصر، در عین دارا بودن ابعاد روحانی و فردی، آشکارا دارای ابعاد اجتماعی و سیاسی نیز بود. نجات قوم خدا به واقع، تبدیل قومی اسیر و برده به ملتی آزاد بود که از ظلم و ستم حکومت خودکامه و ستمگر فرعون رهایی یافته بودند تا بتوانند در آزادی، عدالت و سلامتی همه‌جانبه (شالوم) تحت حاکمیت یهوه و رهبران برگزیده از جانب او، زندگی کنند. خدا بارها پس از موسی نیز، چه در ایام داوران اسرائیل و چه در ایام پادشاهانِ آنها، برای رهایی قوم از ظلم و ستم بیگانگان دست به عمل زده بود، و در همۀ این موارد، نجات او از ابعاد اجتماعی آشکار برخوردار بود.

به‌علاوه، تورات موسی که کتاب راهنما برای زندگی قوم خدا بود، به ابعاد اجتماعی زندگی آنان نیز توجه داشت. یکی از دغدغه‌های اصلی تورات رسیدگی به وضع محرومین و نیازمندانِ جامعه بود. بدین منظور، قوانین مهمی برای جلوگیری از انباشت بی‌رویۀ ثروت در دست گروهی معدود وجود داشت. از مهم‌ترین اینها، مجموعه قوانین مربوط به سال یوبیل بود. مطابق با این قوانین، پس از هر پنجاه سال، همۀ زمین‌ها به صاحبان نخستین آنها بازپس داده می‌شد. بدین ترتیب، همۀ کسانی که به دلایل مختلف مجبور به فروش زمین خود می‌شدند، و این‌گونه مهم‌ترین دارایی و در واقع، منبع اصلی معاش خود را از دست می‌دادند، در سال پنجاهم (سال یوبیل) زمین خود را بازپس می‌گرفتند! بدین سان، اجرای قوانین یوبیل به توزیع دوبارۀ ثروت میان همۀ افراد جامعه منتهی می‌شد و از گرفتار آمدن عده‌ای به فقر مفرط جلوگیری می‌کرد. سال یوبیل همچنین سال آزادسازی همۀ غلامان یهودی بود. در این سال، همۀ کسانی که به‌دلیل تنگدستی مجبور به فروش نیروی کار خود شده بودند، از غلامی آزاد می‌شدند. سال یوبیل به‌طور کلی سال آزادی بود، چه آزاد شدن زمین‌های موروثی و چه آزاد شدن بردگان.

خدای اسرائیل با وضع قوانین یوبیل نشان می‌داد که جامعۀ مورد نظر او جامعه‌ای است که در آن ثروت به‌طور منصفانه میان همۀ افراد جامعه توزیع شده باشد و همۀ انسان‌ها بتوانند از موهبت‌های مادی و معنوی او به اندازۀ کافی بهره‌مند شوند. یوبیل همچنین نشان می‌داد که خدای اسرائیل خدایی آزادی‌خواه و آزادی‌بخش است که از وجود هرگونه اسارت و بندگی اجتماعی در میان قوم خود بیزار است. توجه خاص خدا به وضع محرومین جامعه در بسیاری دیگر از قوانین تورات نیز جلوه‌گر است، قوانینی که به منظور دفاع از حقوق یتیمان، بیوه‌زنان، غریبان و فقیران، و تأمین نیازهای آنها وضع گردیده است.

البته مقصود این نیست که قوانین اجتماعی تورات برای اجرا در همه جا و در همۀ زمان‌ها وضع شده بود، یا اینکه قوم اسرائیل با اجرای آن موفق به برقراری مدینۀ فاضله بر روی زمین گردیدند. حقیقت تلخ این است که آنان به‌شدت در اجرای این قوانین قصور ورزیدند تا جایی که حتی نمی‌توان مطمئن بود یوبیل هرگز در تاریخ اسرائیل باستان به اجرا درآمده باشد. در واقع، یکی از عناصر مهم موجود در پیام انبیایی چون عاموس، سرزنش شدید قوم به‌علت قصور در توجه به وضع بینوایان و محرومین جامعه، و عدم حمایت از آنان بود. اساساً یکی از علل اصلی نزول داوری خدا بر اسرائیل و گرفتار آمدن آنها به اسارت مجدد در بابل، وجود بی‌عدالتی‌های اجتماعی و روا داشتن ظلم و ستم بر بینوایان جامعه بود.

از همین رو، وعده‌های خدا و پیشگویی‌های انبیا در مورد فرا رسیدن عصر مسیحایی و برقراری حاکمیت مجدد خدا بر قوم و بر تمامی جهان، در کنار ابعاد مهم معنوی و فردی، دربردارندۀ تحقق آرمان‌های اجتماعی تورات و حتی فراتر از آن بود. یکی از خصوصیات عمدۀ مسیحای موعود، آزادی‌خواهی، عدالت‌‌پروری و دادگستری او بود. سه پیشگویی عمدۀ اشعیا دربارۀ آمدن مسیحا دربردارندۀ عناصر بسیار مهم اجتماعی است. در باب ۱۱ می‌بینیم که مسیحا، پادشاه دادگستر موعود، ظاهربینانه قضاوت نخواهد کرد، «بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به‌راستی حکم خواهد نمود. و جهان را به عصای دهان خویش زده، شریران را به نَفَس دهان خود خواهد کشت. و کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت» (۱۱: ۳-‏‏‏‏‏‏‏۵). نتیجۀ استقرار حکومت او، برقراری صلح و سلامت و از میان رفتن شرارت در جامعه خواهد بود (۱۱: ۶-‏‏‏‏‏‏‏۹). نیز در باب ۴۲ می‌بینیم که خادم برگزیدۀ خداوند، یعنی همان مسیحا، "انصاف" را برای قوم‌ها صادر خواهد کرد. او «نی خرد شده را نخواهد شکست و فتیلۀ نیم‌سوخته را خاموش نخواهد کرد تا عدالت را به راستی صادر گرداند. او ضعیف نخواهد گردید و منکسر نخواهد شد تا انصاف را بر زمین قرار دهد» (۴۲: ۱-‏‏‏‏‏‏‏۴). و بالاخره، در باب ۶۳ می‌خوانیم که روح خداوند مسیحا را قوت خواهد بخشید تا مسکینان را بشارت دهد، شکسته‌دلان را التیام بخشد، و اسیران را به رهایی و محبوسان را به آزادی ندا کند، و سال لطف خدا یعنی یوبیل مسیحایی را اعلام نماید (۶۳: ۱-‏‏‏‏‏‏‏۲).  

چون به عیسی می‌رسیم می‌بینیم از همان بدو تولد، مادرش مریم در سرود معروف خود، از ابعاد اجتماعی کار او در تحقق وعده‌های انبیا سخن می‌گوید. در عیسی، خداوند «به بازوی خود نیرومندانه عمل کرده و آنان را که در اندیشه‌های دل خود متکبرند، پراکنده ساخته است؛ فرمانروایان را از تخت به زیر کشیده و فروتنان را سرافراز کرده است؛ گرسنگان را به چیزهای نیکو سیر کرده، اما دولتمندان را تهی‌دست روانه ساخته است» (لوقا ۱: ۵۱-‏‏‏‏‏‏‏۵۳). خودِ عیسی آشکارا تحقق همین وعده‌ها را سرلوحه کار خود قرار داد. همۀ انجیل‌پژوهان توافق دارند که پیام مرکزی خدمات و تعالیم عیسی آمدن پادشاهی خدا بود. پادشاهی خدا نه به حیات اُخروی یا زندگی در حضور خدا در آسمان، بلکه به تحقق وعده‌های خدا در برقراری حکومت او بر زندگی قوم بر این زمین اشاره داشت. پادشاهی خدا به معنی فرا‌رسیدن عصر مسیحایی و ریشه‌کن شدن گناه در همۀ ابعاد فردی و اجتماعی بود. عیسی در روزهای آغازین خدمت خود به‌طور علنی اعلام داشت که آمده است تا پیشگویی اشعیا ۶۱ را تحقق بخشد و با مسح روح‌القدس، یوبیلِ مسیحایی را برقرار ساخته، فقیران را بشارت دهد، اسیران را آزاد سازد، و ستمدیدگان را رهایی بخشد (لوقا ۴: ۱۸). خبر خوش یا انجیلِ او به‌طور خاص خبر خوش برای فقیران و محرومین جامعه بود. پادشاهی خدا که او آغازِ استقرار آن را در قول و فعل اعلام می‌داشت، در درجۀ اول از آنِ فقیران بود. خدمات او نیز به‌طور خاص به رفع نیازهای قشر محروم جامعه معطوف بود. عیسی آمرزش گناهان را به کسانی که بیشترشان به‌علت شرایط بسیار بد اجتماعی به زندگی گناه‌آلود کشیده می‌شدند و درنتیجه، بیش از دیگران زیر بار سنگین گناه و احساس تقصیر قرار داشتند، اعلام می‌کرد. او با محرومین و مطرودین جامعه دم‌خور و دمساز بود. عیسی دوست خراجگیران و فاحشه‌ها خوانده می‌شد. او بیماران را شفا می‌بخشید، گرسنگان را خوراک می‌داد، و دیوزدگان را آزاد می‌کرد.

پر واضح است که اعلام جنگ به حکومت روم و انقلاب مسلحانه جهت آزادسازی اسرائیل و برقراری عدالت اجتماعی در دستور کار عیسی نبود. عیسی در کارِ شروع انقلابی بس عظیم‌تر، یعنی انقلاب پادشاهی خدا بود، انقلابی که تحقق آن مستلزم برداشته شدن قدم‌هایی بس اساسی‌تر بود. بدون این قدم‌های اساسی، هر انقلابِ صرفاً اجتماعی محکوم به شکست می‌بود. عیسی آمده بود تا نخست گناه را از قلب انسان‌ها ریشه‌کن سازد؛ او آمده بود تا میان انسان و خدا، یعنی تنها کسی که می‌توانست ضامن موفقیت هر انقلاب اصیل اجتماعی باشد، صلح و آشتی واقعی برقرار کند. او آمده بود تا با مرگ و قیام خود انسانیت جدیدی بیافریند.

ولی عدم اقدام سیاسی از سوی عیسی به‌منظور مقابله با حکومت ظالمان در ایام خدمت او بر زمین، بدین معنا نبود و نیست که انقلاب پادشاهی خدا که او آغاز کرده بود با ادامۀ حاکمیت ظلم بر جامعه سازگاری داشت، یا اینکه دربردارندۀ ابعاد اجتماعیِ انقلابی نبود. اصول حاکم بر حکومت خدا که او آغاز آن را اعلام می‌داشت و مردم را به دخول به آن فرامی‌خواند، در صورت پیروی، تغییرات عمده و عمیقی در ارزش‌ها، روابط و مناسبات اجتماعی پدید می‌آورد. اصل بنیادین تساوی حقوق و برابری ارزش همگان در پادشاهی خدا، نه تنها در توجه خاص او به محرومین و مطرودین جامعه و کسانی که از چشم اربابِ قدرت و ثروت ارزشی نداشتند به خوبی نمایان است، بلکه در بسیاری از مثل‌های او همچون گوسفند و سکه و پسر گمشده، و در برخی دیگر از گفته‌های انقلابی او به روشنی بیان گردیده است: «آخرین‌ها اولین خواهند شد و اولین‌ها آخرین!» (متی ۲۰: ۱۶). «در میان شما آن کس بزرگ‌تر است که از همه کوچک‌تر باشد» (لوقا ۹: ۴۸). اصل صلح‌جویی و محبت به دشمن، با وجود بهای گرانی که در بر داشت، یکی دیگر از اصول بسیار مهم حکومت الهی بود که عیسی تعلیم می‌داد: «خوشا به‌‌حال صلح‌جویان زیرا آنان فرزندان خدا خوانده خواهند شد» (متی ۶: ۹). «دشمنان خود را محبت نمایید و برای آنان که به شما آزار می‌رسانند دعای خیر کنید» (متی ۵: ۴۴). دیدگاه انقلابی عیسی در نفی مفهوم قدرت به‌عنوان "سُلطه،" در طرز رفتار عاری از سلطه‌جویی او با مردم و شیوه گسترش و اِعمال مهر‌آمیز حکومت خدا بر زندگی آنها نمایان بود. این نفی قدرت به‌عنوان سلطه‌گری، در ورود مظفرانۀ او به اورشلیم در حالی که بر کُره الاغ به جای اسب سوار بود، به اوج جلوه‌گری رسید (لوقا ۱۹: ۲۸-‏‏‏‏‏‏‏۴۴). یوغ او خفیف بود و بار او سبک. او به‌جای سلطه، آزادی برای مردم به ارمغان می‌آورد، آزادی نه تنها از سلطۀ خارجی بلکه آزادی از گناه و سلطۀ نفس. اصل انقلابی دیگر حکومت الهی، که در بسیاری از مثل‌های عیسی بیان گردیده است، اصل مباشرت به‌جای مالکیت بود (متی۲۱: ۲۸-‏‏‏‏‏‏‏۳۲؛ ۲۱: ۳۳-‏‏‏‏‏‏‏۴۱؛ ۲۵: ۱۴-‏‏‏‏‏‏‏۳۰؛ لوقا ۱۶: ۱-‏‏‏‏‏‏‏۱۵). در حکومت خدا، نه مالکیت خصوصی و نه مالکیت دولتی، بلکه اصل مباشرت انسان بر زمین و دارایی‌ خدا، بر روابط و رفتار اعضای جامعه حکمفرما می‌گشت. اصل نشان ‌دادن شفقت و رسیدگی عملی به نیازهای بی‌نوایان و طبقات محروم جامعه، در رأس سیاست‌های حکومتی مسیحا قرار داشت، و در عصری که ضعیفان و درماندگان محکوم به مرگ بودند، پایه و اساس اخلاقیِ خدمات اجتماعی امروز را بنا نهاد. اصل انقلابی رهبری به‌عنوان خدمت، که عیسی آن را هم تعلیم داد و هم زندگی کرد، فلسفۀ رهبری و حکومت را به‌کلی واژگون ساخت: «شما می‌دانید که حاکمان دیگر قوم‌ها بر ایشان سروری می‌کنند و بزرگان‌شان بر ایشان فرمان می‌رانند. اما در میان شما چنین نباشد. هر که می‌خواهد در میان شما بزرگ باشد، باید خادم شما شود. و هر که می‌خواهد در میان شما اول باشد، باید غلام شما گردد. چنانکه پسر انسان نیز نیامد تا خدمتش کنند، بلکه تا خدمت کند و جانش را چون بهای رهایی به عوض بسیاری بدهد» (متی ۲۰: ۲۵-‏‏‏‏‏‏‏۲۸).  

آری، عیسی آمده بود تا جامعۀ انقلابی نوین خود یعنی کلیسا را بنا کند، کلیسایی را که همان اسرائیل نوین و شکل ابتدایی پادشاهی خدا بود. عیسی انتظار داشت آرمان‌های عدالت‌‌خواهانه و آزادی‌طلبانۀ پادشاهی خدا در این جامعه تحقق پیدا کند. ولی بدون مرگ و قیام او از مردگان و ریزش روح‌القدس بر کلیسا، چنین چیزی میسر نبود. تنها پس از دریافت روح‌القدس بود که کلیسا می‌توانست در کلام و در عمل، شاهد عیسی و سرآغاز تحقق آرمان‌های پادشاهی خدا بر زمین باشد. لوقا در ترسیم تصویری آرمانی از وضعیت کلیسا پس از ریزش روح‌القدس، بی‌شک در پی اثبات این مدعاست که آرمان‌های اجتماعی پادشاهی خدا در زندگی جامعۀ نوین مسیحی تحقق آغاز کرده است: «مؤمنان همه با هم به‌سر می‌بردند و در همه چیز شریک بودند. آنان املاک و اموال خود را می‌فروختند و بهای آن را بر حسب نیاز هر کس بین همه تقسیم می‌کردند» (اعمال ۲:‏۴۴-‏‏‏‏‏‏‏۴۵). «همۀ ایمانداران را یک دل و یک جان بود، و هیچ کس چیزی از اموال خود را از آنِ خود نمی‌دانست بلکه در همه چیز با هم شریک بودند.... هیچ کس در میان آنها محتاج نبود زیرا هر که زمین یا خانه‌ای داشت می‌فروخت و وجه آن را پیش پای رسولان می‌گذاشت تا بر حسب نیاز هر کس بین همه تقسیم شود» (اعمال ۵:‏۳۲، ۳۴-‏‏‏‏‏‏‏۳۵). مقصود البته این نیست که الگوبرداریِ مو به مو از آنچه مسیحیان نخستین در پیروی از تعالیم استاد و خداوندشان کردند لزوماً بهترین یا مؤثرترین راه برای تحقق آرمان‌های اجتماعی پادشاهی خدا در همۀ زمان‌ها و موقعیت‌های اجتماعی است. بلکه مقصود، نشان دادن این حقیقت است که برقراری پادشاهی خدا مطابق با درک لوقا و کلیسای نخستین، بی‌شک دربردارندۀ برقراری روابط و مناسبات جدید اجتماعی بود.

همین موضوع در نامه‌های پولس رسول کاملاً مشهود است. نجاتی که پولس از آن سخن می‌گوید در کنار ابعاد روحانی و فردی، از ابعاد مهم اجتماعی برخوردار است. عیسی به خون خود نه تنها انسان را با خدا آشتی داد، بلکه دیوار جدایی و دشمنی را که میان یهود و غیر یهود، و اساساً میان بسیاری از مردمان از ملت‌ها، طبقات اجتماعی و جنس مختلف وجود داشت، از میان برد (افسسیان ۲:‏۱۴ و ۵۵). در جامعۀ نوینی که در اتحاد با مسیح، و به‌عنوان بدن او، ایجاد شده است، «دیگر نه یهودی معنی دارد نه یونانی، نه غلام نه آزاد، نه مرد نه زن،» زیرا ما همگی «در مسیح عیسی یکی هستیم» (غلاطیان ۳:‏۲۸). نمونه بارز و تکان‌دهنده‌ای از کاربرد این اصل انقلابیِ ایمان مسیحی را در نامۀ پولس به ارباب مسیحی، فیلیمون، دربارۀ غلام فراری او اونیسیموس می‌بینیم. پولس در باز پس فرستادن اونیسیموس نزد فیلیمون، این نامه را به دست اونیسیموس برای فیلیمون می‌فرستد. او پس از اینکه اونیسیموس را "پسرم، اونیسیموس" می‌خواند، می‌گوید: «او را که پارۀ تن من است نزد تو باز می‌فرستم ... اما دیگر نه چون غلام، بلکه بالاتر از آن، چون برادری عزیز. او مرا بس عزیز است، اما تو را به مراتب عزیزتر است، خواه در مقام یک انسان، و خواه در مقام برادری در خداوند. پس اگر مرا رفیق خود می‌دانی، او را همان گونه بپذیر که مرا می‌پذیری» (فیلیمون ۱۰-‏‏‏‏‏‏‏۱۷). در اینجا می‌بینیم که پولس بَرده‌ای را نه تنها "در مقام یک انسان" بلکه در مقام "برادری در خداوند،" واجدِ ارزش برابر با ارباب، و با خود، می‌داند. بنابراین، هر چند پولس بردگان را به قیام بر ضد اربابان‌شان برنمی‌انگیزد، ولی بر اساس انجیل، اصولی را مبنای رفتار مسیحی با همنوع و با برادر مسیحی قرار می‌دهد که تیشه بر ریشۀ نظام برده‌داری می‌گذارد.

همین پولس وقتی مؤمنان قرنتس را به دادن هدیه به مسیحیان قحطی‌زده و تنگدست اورشلیم تشویق می‌کند، می‌نویسد: «خواست ما این نیست که دیگران در رفاه باشند و شما در فشار، بلکه خواهان برقراری مساواتیم، تا غنای شما در حال حاضر کمبود آنان را برطرف کند، و روزی نیز غنای آنها کمبود شما را برطرف خواهد کرد. بدین سان مساوات برقرار خواهد شد، چنانکه نوشته شده است: "آنکه زیاد گرد آورد، زیاده نداشت، و آن که کم گرد آورد، کم نداشت".» ‌روشن است این اصل که خدا نمی‌خواهد هیچ کس در خانوادۀ او محتاج باشد، نه تنها در سال‌های آغازین شروع کلیسا در یهودیه پذیرفته شده بود، بلکه سال‌ها بعد در کلیساهای عمدتاً غیر یهودی در اروپا نیز به همان اندازه کاربرد داشته است.

 

نتیجه‌گیری

از بحث بالا به این نتیجه می‌رسیم که آن دسته از مسیحیان که بر ابعاد اجتماعی نجات مسیح تأکید می‌کنند به هیچ وجه بر خطا نیستند. کتاب‌مقدس هم در عهدعتیق و هم در عهدجدید بر این ابعاد اجتماعی تأکید دارد. متأسفانه باید گفت مسیحیان در دوره‌های مختلف و در نقاط مختلف جهان گاه به ابعاد اجتماعی نجات توجه کافی نشان نداده‌اند. این موضوع در چند قرن اخیر خصوصاً در مغرب‌زمین تا اندازۀ زیاد مورد غفلت واقع شده است. فردگرایی مفرط پس از عصر روشنگری (قرن ۱۷ و ۱۸) سبب شد که دین عمدتاً امری فردی و حتی خصوصی تلقی شود. رستگاری نیز به پیروی از آن امری فردی قلمداد گردید. خوشبختانه، توجه نوین به ابعاد اجتماعی ایمان مسیحی در آنچه به‌طور کلی الاهیات رهایی‌بخش خوانده می‌شود، سبب گردید ابعاد اجتماعی نجات به‌طرزی تازه‌ در مباحث الاهیاتی غربی نیز مورد توجه قرار گیرد و پیشرفت‌های قابل توجهی در این زمینه حاصل گردد. الاهیات رهایی‌بخش، نتیجۀ شرکت کلیسا در مبارزات اجتماعی مردم در امریکای لاتین و در کشورهای جهان سوم به‌طوری کلی، و نیز شرکت در مبارزات آزادی‌خواهانۀ سیاهان در ایالات متحده، و جنبش دفاع از حقوق بانوان است.

ولی آنچه باید از آن برحذر بود، تأکید یک جانبه بر ابعاد اجتماعی نجات و تقلیل آن به یک حرکت صرفاً اجتماعی و سیاسی است. مبارزه با نظام گناه‌آلود و فاسد این دنیا تنها زمانی قرین توفیق خواهد بود که انسان بر هوای "نفس" خویش غلبه پیدا کند. تا خودخواهی، منفعت‌جویی و قدرت‌طلبی از قلب انسان ریشه‌کن نشود، اصلاحات و انقلاب‌های اجتماعی او کم‌عمق و ناپایدار خواهد بود. تا خود خدا به‌واسطۀ روحش بر اهداف، آرزوها و آرمان‌های انسان خداوندی نکند، او قادر به برقراری پادشاهی خدا در ابعاد اجتماعی نخواهد بود. بنابراین، مبارزه با گناه در ابعاد اجتماعی باید با اعلام لزوم توبه از گناه و تسلیم به خداوندی مسیح و تجربۀ تولد تازه و رفتار کردن به روح همراه باشد.

اما پیروزی بر دنیا هنوز کامل نخواهد بود، اگر انسان از حاکمیت و تأثیر شیطان و نیروهایش آزاد نشود، زیرا چنانکه کلام خدا می‌گوید «تمامی دنیا در آن شریر لمیده است» (اول یوحنا ۵: ۱۹). این بخش آخر از بحث پیروزی بر نیروهای تاریکی در شمارۀ بعد بررسی خواهد شد.