پیروزی بر نیروهای تاریکی/۴
زمان تقریبی مطالعه:
۱۸ دقیقه
قسمت چهارم: آزادی از قدرت شیطان و ارواح شریر
مقدمه
در سه شمارۀ پیش دیدیم که پیروزی بر نیروهای تاریکی از یک سو شامل تبدیل طبیعت گناهآلود فرد و غلبه او بر "نفس" است، و از دیگر سو، شامل تبدیل ارزشها، روابط و مناسبات گناهآلود این "دنیا". در عین حال تأکید کردیم که نجات را نباید به هیچ یک از این دو بُعد فروکاست. در اینجا به بُعد سوم یعنی رهایی از حاکمیت، آزار و تأثیر شیطان و ارواح شریر میپردازیم. چنانکه در بخش نخست این مجموعه از مقالات دیدیم، یکی دیگر از علل مهم شرارتهای موجود در جهان ما، فعالیت گستردۀ شیطان و ارواح شریر است. بنابراین، پیروزی بر نیروهای تاریکی باید شامل رهایی از چنگال این ارواح شریر و پیروزی بر آنها نیز باشد.
پادشاهی خدا و آزادی از ارواح پلید
رهانیدن مردم از حاکمیت شیطان و ارواح شریر بخش مهمی از رسالت عیسی بود. او اخراج دیوها را جزئی جداییناپذیر از آمدن پادشاهی خدا در زندگی مردم میدانست: «اگر من به روح خدا دیوها را بیرون میکنم، یقین بدانید که پادشاهی خدا به شما رسیده است» (متی ۱۲:۲۸). اخراج دیوها به معنی سرنگونی حکومت شیطان و برقراری رژیم تازۀ پادشاهی خدا بر زندگی مردم بود. پطرس بهدرستی، خدمات عیسی را چنین خلاصه کرد: «خدا عیسای ناصری را با روحالقدس و قدرت مسح کرد، به گونهای که ... کارهای نیکو میکرد و همۀ آنان را که زیر ستم ابلیس بودند شفا میداد» (اعمال ۱۰:۳۸). یوحنا نیز میگوید: «پسر خدا ظهور کرد تا کارهای ابلیس را باطل سازد» (اول یوحنا ۳:۸).
عیسی در مرگ و قیام خود از مردگان، این نبرد علیه نیروهای روحانی شریر را به اوج رسانید. او «ریاستها و قدرتها را خلعسلاح کرده، در نظر همگان رسوا ساخت و بهوسیلۀ صلیب بر آنها پیروز شد» (کولسیان ۲:۱۵). در صلیب عیسی، "رئیس این جهان"، یعنی شیطان، از قدرت ساقط گردید (یوحنا ۱۲:۳۱). بهعلاوه، عیسی با قیامش از مردگان و صعود به دست راست پدر، «بس فراتر از هر ریاست و قدرت و نیرو و حاکمیت، و هر نامی که چه در این عصر و چه در عصر آینده ممکن است از آنِ کسی شود»، قرار گرفت (افسسیان ۱:۲۱). در نتیجه، هر که به عیسی و کار رهاییبخش او ایمان آورد از قدرت تاریکی رهانیده و به پادشاهی پسر عزیز خدا منتقل میگردد (کولسیان ۱:۱۳).
بنابراین، مسیحی خوانده شده است که هم خودش از حاکمیت، آزار و تأثیر شیطان و ارواح شریر آزاد باشد، و هم بهعنوان عاملی برای آزادسازی دیگر انسانها از چنگال این نیروهای شریر، تحت هدایت و مسح روح خدا عمل کند. عیسی نه تنها خودش مردم را از حاکمیت ارواح شریر آزاد میکرد، بلکه به پیروان خود نیز همین قدرت و مأموریت را داد تا همراه با اعلان آمدن پادشاهی خدا، دیوزدگان را آزاد سازند. بهعلاوه، این تنها به دوازده حوّاری محدود نبود بلکه گروهِ بزرگتر پیروان عیسی را نیز در بر میگرفت. عیسی به هفتاد تن دیگر از پیروان خود نیز همین قدرت و مأموریت را بخشید، و آنها در بازگشت از مأموریت خود به او گزارش دادند که: «سرور ما، حتی دیوها نیز به نام تو از ما اطاعت میکنند» (لوقا ۱۰:۱۷). عیسی در پاسخ، به سرنگونی حکومت شیطان اشاره کرد و سپس ادامه داد: «اینک شما را اقتدار میبخشم که ماران و عقربها و تمامی قدرت دشمن را پایمال کنید، و هیچ چیز به شما آسیب نخواهد رسانید» (۱۰:۱۹). در اعمال رسولان میبینیم که کلیسا از این اقتدار در گسترش پادشاهی خدا استفاده میکرد. در مورد خدمات پطرس میخوانیم که «مردم دسته دسته از شهرهای اطراف به اورشلیم میآمدند و بیماران و رنجدیدگان ارواح پلید را میآوردند، و همه شفا مییافتند» (اعمال ۵:۱۶). این خدمت تنها به رسولان محدود نبود. وقتی فیلیپس، یکی از شماسان کلیسای اورشلیم، مسیح را به مردم شهر سامره موعظه کرد، «ارواح پلید نعرهزنان از بسیاری که بدانها گرفتار بودند، بیرون میآمدند و شمار بسیاری از مفلوجان و لنگان شفا مییافتند» (اعمال ۸:۶-۷).
مسیحی و دیوزدگی
ولی این بُعد از ابعاد نجات مسیح نیز مانند ابعاد دیگر به یکباره و بهطور خودکار نصیب انسان نمیشود، بلکه مستلزم برداشتن قدمهای آگاهانه در جهت دریافت و تصاحب برکاتی است که توسط مسیح برای ما فراهم آمده است. متأسفانه بسیاری از مسیحیان به این بُعد مهم از نجات انسان توجه کافی نمیکنند. برخی هرچند به وجود ارواح شریر معتقدند، ولی میزان تأثیر و نفوذ آنها را محدودتر از آن میدانند که واقعاً هست. یا اینکه فکر میکنند شخص به محض ایمان آوردن به مسیح و تجربۀ تولد تازه و دریافت روحالقدس، به یکباره، برای همیشه، و بهطور کامل از حاکمیت و آزار این نیروها آزاد میشود. البته خواست خدا بهطور کلی واقعاً این است که همۀ فرزندانش آزاد از حاکمیت ارواح شریر زندگی کنند، همانگونه که میخواهد آنها آزاد از حاکمیت "نفس" و "دنیا" باشند. ولی اینکه آنها تا چه حد در عمل، این آزادی را تجربه میکنند، به همکاری آنها با خدا نیز بستگی دارد. این همکاری در هر سه قلمرویی که بر شمردیم، یعنی در نبرد با "نفس"، با "دنیا"، و با "شیطان"، ضرورت دارد و دربردارندۀ شناخت، ایمان، تعهد و تلاش است. کار مسیح در صلیب و قیام، مبنای قانونی آزادی مؤمنان را فراهم آورد و قبول خداوندی عیسی به معنی احراز حق آزادی از قدرت ارواح شریر و برخورداری از نیروی روحالقدس است. ولی مسیحی باید به یاری روحالقدس در عمل این حق را به کار بندد، وگرنه ممکن است کماکان در اسارتهای گذشته ادامه دهد، یا دوباره به آنها گرفتار آید.
سؤال مهم این است که آیا امکان دارد کسی که واقعاً به مسیح ایمان آورده و در نتیجه، تولد تازه یافته و از روحالقدس برخوردار شده است، دچار دیوزدگی شود یا کماکان تحت تأثیر، آزار و گاه حتی حاکمیت ارواح شریر زندگی کند؟ در این خصوص، میان مسیحیان اختلافنظر وجود دارد. نویسندۀ این سطور تا چند سال پیش بر این اعتقاد بود که پاسخ درست به سؤال فوق منفی است، تا اینکه تجربیات متعدد طی چند سال اخیر سبب شد در الاهیات خود تجدید نظر کند و کلام خدا را در پرتو این تجربیات نوین دوباره بررسی نماید. این بازنگری به نتیجهای متفاوت منتهی گردید که در بقیۀ این نوشتار به شرح مختصر آن خواهیم پرداخت.
یافتن پاسخ درست به پرسش مورد نظر ما مستلزم درک درست معنی "دیوزدگی" است. نظرات اشتباه در این خصوص تا حد زیادی ناشی از کجفهمی در مورد معنی این اصطلاح است. اگر مقصود از دیوزدگی تسخیر و تصاحب کامل و دائمی شخص توسط ارواح پلید باشد، به گونهای که شخص بر اعمال خود اصلاً کنترل نداشته باشد، طبعاً چنین چیزی برای کسی که نجات یافته و پر از روح خداست قابل تصور نیست. در عهدجدید، از هفت اصطلاح مختلف برای اشاره به تأثیر ارواح پلید بر اشخاص استفاده شده است. نخستین آنها که بیش از همه به کار رفته، اصطلاح یونانی daimonidzomai است که در فارسی، “دیوزدگی” ترجمه شده است. برای مثال، در انجیل متی ۴:۲۴ میخوانیم که مردم همۀ بیماران و نیز “دیوزدگان” را نزد عیسی میآوردند و او آنان را شفا میبخشید. متأسفانه این اصطلاح در بسیاری از ترجمههای انگلیسی به اشتباه demon possessed، یعنی “تصاحب شده توسط دیو”، ترجمه شده است. این ترجمه، کجفهمیهای زیادی را در میان خوانندگان انگلیسیزبان اناجیل سبب گردیده، از جمله همین اعتقاد را که مسیحی ممکن نیست دیوزده باشد یا روح شریر داشته باشد. زیرا بدیهی است که مؤمن به مسیح، از آنجا که به خون مسیح خریداری شده و در نتیجه به او تعلق دارد، نمیتواند در عین حال، در تصاحب دیوها باشد. ولی این ترجمۀ درستی برای واژۀ یونانی مورد نظر ما نیست. ترجمۀ بسیار مناسبتر، demonized است، که در فارسی باید آن را همان “دیوزده” ترجمه کرد. واژۀ فوق نه به معنی تصاحب شدن توسط دیوها، بلکه به معنیِ کلیِ قرار گرفتن تحت تأثیر یا تحت آزار آنهاست. بنابراین، به طیف وسیعی از فعالیت ارواح پلید با شدت و ضعف مختلف اشاره دارد، که از تأثیرِ قابل توجه تا تصاحب کامل را در بر میگیرد.
اصطلاح دومِ بهکار رفته در عهدجدید، دیو یا روح پلید داشتن است. برای مثال، در مرقس ۷:۲۵ زنی نزد عیسی میآید که «دختر کوچکش روح پلید داشت». این طبعاً با تصاحب شدن توسط دیو تفاوت دارد. گفتن اینکه کسی دیو دارد یا دارای دیو است، با گفتن اینکه دیو کسی را در تصاحب دارد، یکی نیست. اصطلاح سوم، زیر ستم ابلیس بودن است. در اعمال ۱۰:۳۸ میخوانیم که خدا عیسای ناصری را مسح کرد بهگونهای که «همۀ آنان را که زیر ستم ابلیس بودند، شفا میداد.» اصطلاح چهارم، آزار دیدن از ارواح پلید است. در لوقا ۶:۱۸ میخوانیم آنانی که «ارواح پلید آزارشان میداد» به دست عیسی شفا مییافتند. اصطلاح پنجم، رنج کشیدن از دست دیوهاست. در متی ۱۷:۱۵ مردی نزد عیسی میآید که پسرش تحت آزار دیوی «سخت رنج میکشید». اصطلاح ششم، در مرقس ۱:۲۳ یافت میشود. اصل یونانی آیه میگوید: «در کنیسۀ آنها مردی در روح پلید بود.» این اصطلاح به احتمال زیاد، به معنی قرار داشتن تحت تأثیر روح پلید است (مقایسه کنید با افسسیان ۶:۱۸؛ مکاشفه ۱:۱۰). و بالاخره، هفتمین و آخرین اصطلاحی که در مورد تأثیر ارواح پلید بر زندگی اشخاص به کار برده شده، در اعمال ۱۹:۱۶ یافت میشود. اصل یونانی آیه میگوید: «مردی که در او روح پلید بود». بدینترتیب ملاحظه میکنیم از هفت اصطلاح به کار رفته در عهدجدید، هیچ یک به معنی تصاحب شدن توسط دیوها نیست. اشخاص ممکن است دیوزده باشند یا دیو داشته باشند یا تحت ستم یا آزار دیو باشند یا از دست دیو رنج بکشند یا “در” روح پلید باشند و یا روح پلید “در” آنها باشد. ولی هیچ یک از اینها به معنی تصاحب شدن توسط دیوها نیست و در نتیجه با مالکیت خداوند بر زندگی مؤمن تناقضی ندارد. بنابراین، مهمترین ایرادی که در مخالفت با امکان دیوزدگی ایمانداران مطرح میشود، بر کجفهمی در مورد معنی دیوزدگی مبتنی است و پایه و اساس استواری ندارد!
پس سؤال مورد نظر ما به این صورت در میآید که آیا ممکن است فرد مؤمن به مسیح تا اندازۀ قابل توجهی تحت تأثیر یا تحت آزار یا تحت ستم ارواح پلید قرار بگیرد؟ آیا ممکن است روح پلید “داشته” یا “در” روح پلید باشد یا روح پلید “در” او باشد؟ من هیچ دلیل قانعکنندهای برای اینکه چنین چیزی اساساً ناممکن باشد سراغ ندارم. همان گونه که مؤمن به مسیح اگر پر از روح خدا نباشد و از نزدیک با خدا راه نرود، ممکن است در قسمتهایی از شخصیت و رفتار خود تحت تأثیر، نفوذ و حتی حاکمیت “نفس” و یا “دنیا” زندگی کند، هیچ دلیلی وجود ندارد که بهطور خودکار از تأثیر، آزار، و یا حتی حاکمیت ارواح شریر در امان باشد.
گاه چنین استدلال میشود که چون بدن مؤمن به مسیح معبد خداست و روحالقدس در آن ساکن است، پس هیچ روح شریری نمیتواند بدان داخل شود یا در آن قرار گزیند، زیرا روح قدوس خدا وجود هیچ روح شریر و ناپاکی را در جوار خود تحمل نمیکند. ولی این استدلال بر کجفهمی و سادهانگاری دربارۀ رابطۀ خدا با ارواح شریر استوار است، زیرا بدین رابطه عمدتاً در قالبهای مکانی مینگرد و مختصات مکانی را بیش از اندازه برای آن تعیینکننده میشمارد. اگر استدلال فوق درست بود، در آن صورت، خدا نه تنها وجود هیچ روح شریری را در این جهان تحمل نمیکرد، بلکه اساساً هیچ انسان گناهکاری، از جمله فرد مؤمن به مسیح نیز، که هنوز با قدوسیتِ کامل فاصلۀ بسیار دارد، نمیتوانست به حیات خود در این جهان ادامه دهد. زیرا خدا حاضرِ مطلق است و در تمام جهان آفرینش، حتی در هاویه، حضور دارد (مزمور ۱۳۹:۸) و همه چیز را پر میسازد، تا آنجا که کلام خدا میگوید: «در اوست که زندگی و حرکت و هستی داریم» (اعمال ۱۷:۲۸). بنابراین، آشکار است که خدا حضور و فعالیت ارواح شریر را در جوار خود تحمل کرده و میکند. رابطۀ خدا با ارواح آزاد، چه نیک و چه بد، بیشتر از مختصات حقوقی و اخلاقی برخوردار است تا مختصات مکانی. نبرد او با ارواح شریر، نه بر سر اشغال مکانی خاص همچون بدن انسان، بلکه بر سر حقِ حاکمیت بر قلب و فکر انسان، و بر سر جهتدهی به ارزشهای اخلاقیِ حاکم بر رفتار اوست. بنابراین، موضوع مهم در وهلۀ اول نه صرفاً حضور روحالقدس یا ارواح دیگر در بدن شخص، بلکه میزان حاکمیت آنها بر زندگی اوست. بهعلاوه، خدا و ارواح دیگر، موجودات مادی نیستند که فضا اشغال کنند. میلیونها فرشته میتوانند در یک نقطه حضور به هم رسانند بدون اینکه مانعی برای حضور دیگری ایجاد کنند.
برخی در این خصوص به آیاتی همچون دوم قرنتیان ۶:۱۴-۱۶ توسل جُسته، میپرسند چگونه نور و ظلمت، مسیح و بلیعال، و روحالقدس و ارواح شریر میتوانند در یک جا جمع شوند، غافل از اینکه آیات فوق دقیقاً خلاف نظر آنها را نشان میدهد. زیرا اگر اساساً امکان همراهی این دو دسته از امور متضاد در زندگی مؤمنان وجود نداشت، نیازی به این هشدار و نصیحت پولس نبود! مقصود پولس نه تأکید بر عدم امکانِ همراه شدن نور و ظلمت، بلکه تأکید بر نادرست بودن این همراهی است. پولس میگوید این دو نباید با هم همراه شوند، چرا که میان آنها نه رفاقت و توافق است، و نه شباهت و سازگاری. ولی واقعیت این است که در زندگی قرنتیان مانند زندگی بسیاری دیگر از مؤمنان، نور و ظلمت، و مسیح و بلیعال هر دو به درجات مختلف حضور دارند و فعالیت میکنند!
برخی دیگر میپرسند چرا در کتابمقدس نمونهای از دیوزدگی مؤمنان نمیتوان یافت. ولی آیا واقعاً چنین است؟ برای مثال، کلام خدا ایوب را مردی «کامل، راست و خداترس» میخواند (ایوب ۱:۱). ایوب بیشک از بسیاری مؤمنان امروزی ایماندارتر بود! با وجود این، خدا در پاسخ به ادعاهای شیطان علیه ایوب، به شیطان میگوید: «اینک او در دست توست، فقط جان او را حفظ کن». به دیگر سخن، خدا اجازه میدهد ایوب “در دست” شیطان بیفتد و مورد آزار و ستم او قرار گیرد تا جایی که تمام اموال و فرزندان خود را از دست بدهد و خودش نیز به بیماری دردناکی مبتلا گردد. همچنین در خصوص شاؤل میخوانیم که خداوند او را مسح کرد (اول سموئیل ۱۰:۱)، به او قلبی دیگر داد (۱۰:۹) و روح خداوند بر او مستولی شده، نبوت کرد (آیۀ۱۰). بنابراین، شاؤل ایماندار بود. با وجود این، در نتیجۀ نااطاعتی و گناه، روح بد از جانب خداوند بر او مستولی شده، آزارش میداد (اول سموئیل ۱۶:۱۴)، بهگونهای که دچار اضطراب، خشم، سوءظن و ترس میگردید، تا جایی که حتی قصد قتل داود کرد. توضیح دربارۀ اینکه اساساً چرا خدا به شیطان و ارواح شریر چنین اجازهای میدهد خارج از بحث ما است، ولی واقعیتِ آن را نمیتوان انکار کرد.
در عهدجدید نیز شواهدی از این دست یافت میشود. اولاً باید پرسید آیا همۀ کسانی که مسیح آنها یا عزیزانشان را از آزار و ستم ارواح پلید آزاد میکرد، واقعاً بیایمان بودند؟ البته بهعلت موقعیت تاریخی خاص خدمات عیسی پیش از صلیب و قیام، تعریف دقیق معنی و کیفیت ایمان یا بیایمانی اشخاص آسان نیست. ولی جای تردید نیست که عیسی معمولاً کسانی را شفا میداد که به او ایمان داشتند و در بسیاری موارد نیز به ایمان آنها بهعنوان یکی از عوامل مهمِ شفا یافتنشان اشاره میکرد. یکی از موارد جالب آزادسازی، شفای زنی است که «روحی او را هجده سال علیل کرده بود» (لوقا ۱۳:۱۰). عیسی در دفاع از شفای زن در روز شبات میگوید «آیا نمیبایست این زن را که دختر ابراهیم است و شیطان هجده سال اسیرش کرده بود، در روز شبات آزاد کرد؟» (۱۳:۱۶) نکتۀ بسیار مهم برای بحث ما این است که عیسی زن علیل را “دختر ابراهیم” میخواند. آیا مقصود عیسی صرفاً اشاره به یهودینژاد بودن اوست، یا اینکه به ایماندار بودن او نظر دارد؟ آیا از نظر عیسی همۀ یهودیان فرزندان ابراهیم بودند؟ گفتههای دیگر عیسی خلاف این را نشان میدهد. برای مثال، پس از آنکه زکی تصمیم خود را مبنی بر بخشیدن قسمت بزرگی از اموالش به فقرا اعلام داشت، عیسی گفت: «امروز نجات به این خانه آمده است، چرا که این مرد نیز فرزند ابراهیم است» (لوقا ۱۹:۹). اینجا عیسی “فرزند ابراهیم” بودن را به ایمان زکی که در تصمیم او آشکار شد، مربوط میسازد. بیشک مقصود عیسی این نبود که همۀ یهودیان نجات مییافتند. موضوع در یوحنا ۸:۳۱-۴۱ کاملاً روشن میشود. پس از اینکه عیسی دربارۀ قدرت آزادیبخش حقیقت سخن میگوید، یهودیان در پاسخ میگویند: «ما فرزندان ابراهیم هستیم و هرگز غلام کسی نبودهایم.» عیسی نخست اذعان میدارد که آنها فرزندان ابراهیم هستند، بدین معنا که به لحاظ فیزیکی نسل اویند (آیۀ ۳۷). ولی در ادامۀ بحث میگوید: «اگر فرزندان ابراهیم بودید، همچون ابراهیم رفتار میکردید. اما شما در پی کشتن من هستید ... ابراهیم چنین رفتار نکرد» (یوحنا ۸:۳۹ و ۴۰). بهعبارت دیگر، عیسی به آنها میگوید که هرچند به لحاظ نژادی از نسل ابراهیماند ولی بهمعنای واقعی فرزند ابراهیم نیستند. پولس نیز بر این حقیقت صحه میگذارد. او در غلاطیان ۴:۷ میگوید: «پس میبینید کسانی فرزند ابراهیماند که به ایمان تکیه دارند». از همۀ اینها نتیجه میگیریم که دختر ابراهیم بودنِ زنِ علیل نه صرفاً به یهودی بودن بلکه به ایماندار بودن او اشاره دارد. بنابراین، عیسی در شفای او در واقع ایمانداری را از بند شیطان آزاد میکند.
موارد متعدد دیگری را میتوان افزود که در آنها به احتمال زیاد با تأثیرپذیری و حتی آزار دیدن مؤمنان از دست ارواح شریر روبروییم. عیسی در لوقا ۴:۳۸-۳۹ تب مادرزن پطرس را نهیب کرد، که نشان میدهد عامل تب در این مورد روحی پلید بود. در لوقا ۲۲:۳، دربارۀ نفوذ شیطان در یهودا میخوانیم. یهودا قطعاً زمانی به عیسی ایمان داشت. او از کسانی بود که برای اعلام پادشاهی خدا و آزادسازی دیگران فرستاده شد. و با وجود این، شیطان به او داخل میشود، بهگونهای که خداوندش را تسلیم مینماید. در جای دیگر، عیسی پطرس را بهخاطر تلاش برای برگردانیدن او از طریق صلیب توبیخ کرده، میگوید: «دور شو از من ای شیطان!» (مرقس ۸:۲۳). بهنظر میرسد عیسی حضور و فعالیت شیطان را در پطرس تشخیص داده باشد. در ماجرای حنانیا و سفیره که بیشک از ایمانداران بودند، پطرس به حنانیا میگوید: «چرا گذاشتی شیطان دلت را چنین پر سازد که به روحالقدس دروغ بگویی؟» (اعمال ۵:۳). در اول تیموتائوس ۴:۱ میخوانیم که «در زمانهای آخر برخی از ایمان رویگردان شده، از ارواح گمراهکننده و تعالیم دیوها پیروی خواهند کرد». اینها باید زمانی ایماندار بوده باشند تا بتوانند از ایمان رویگردان شوند. از جمع همۀ موارد بالا به این نتیجه میرسیم که امکان تأثیر، آزار و حتی حاکم شدن دوبارۀ شیطان و ارواح او بر زندگی مؤمنان بس فزونتر از آن است که اغلب تصور میشود.
نصایح و هشدارهای کلام خدا این نتیجه را تأیید میکند. پطرس میگوید: «خویشتندار و مراقب باشید زیرا دشمن شما ابلیس همچون شیری غران در گردش است و کسی را میجوید تا ببلعد» (اول پطرس ۵:۸). پولس میگوید: «اسلحۀ کامل خدا را بر تن کنید تا بتوانید در برابر حیلههای ابلیس بایستید» (افسسیان ۶:۱۱-۱۳). او در جای دیگر میگوید: «ابلیس را مجال (در اصل یونانی “جا”) ندهید» (۴:۲۷). یعقوب میگوید: «تسلیم خدا باشید. در برابر ابلیس ایستادگی کنید که از شما خواهد گریخت» (۴:۷).
بنابراین، از یک سو آزادی از قدرت شیطان برای مؤمنان فراهم آمده، و از سوی دیگر لازم است در برابر او هشیار باشیم و ایستادگی کنیم.
ماهیت آخرالزمانی نجات
نکتۀ بسیار مهم دیگر، مؤلفۀ زمانی نجات در زندگی مؤمنان است. نجات از سه بُعد گذشته، حال و آینده برخوردار است. از یک لحاظ، مؤمن به مسیح، در گذشته یعنی زمانی که به مسیح ایمان آورد، نجات یافته است. این شامل دریافت آمرزش گناهان، پذیرفته شدن بهعنوان فرزند خدا، و دریافت روحالقدس بهعنوان نیروی مسلط بر زندگی او در زمان حال است. ولی این بدان معنی نیست که نجات او هماکنون از هر لحاظ کامل است. خود پولس که بر حقیقت فرزندخواندگیِ مؤمنان در زمان حال پای میفشارد، در جای دیگر تأکید میکند که ما هنوز «مشتاقانه در انتظار پسرخواندگی یعنی رهایی بدنهای خویش هستیم» (رومیان ۸:۲۳، ۲۴-۲۵). بنابراین، مسیحی هم پسرخواندگی را یافته و هم هنوز آن را بهطور کامل نیافته است. این در مورد همۀ ابعاد نجات صادق است، حتی آمرزش گناهان و پارساشمردگی. درست است که ما با ایمان به مسیح پارسا شمرده میشویم و گناهانمان آمرزیده میشود، ولی باز باید برای گناهانی که هر روزه مرتکب میشویم توبه و طلب آمرزش کنیم، تا او که امین و عادل است آنها را بیامرزد (اول یوحنا ۲:۹). بهعلاوه، پارساشمردگی ما صرفاً بدین معناست که حکم دادگاه الهی مبنی بر برائت ما از پیش به ما اعلام گردیده، و با ما امروز مطابق با آن حکم رفتار میشود. ولی یک روز، که همان روز داوری باشد، این دادگاه الهی واقعاً تشکیل خواهد شد و حکم برائت مؤمنان عملاً و بهطور نهایی در برابر انظار همگان اعلام خواهد گردید. همین موضوع در مورد حاکمیت روحالقدس بر وجود ما صادق است. درست است که مؤمن به مسیح روح خدا را به هنگام تولد تازه دریافت میکند، ولی این بدان معنی نیست که تمامیت وجود او هماکنون بهطور کامل تحت حاکمیت روحالقدس قرار دارد. فکر او هنوز کاملاً تبدیل نشده است. او هنوز با نفس سرکش در نبرد است. و بدن او نیز بدنی نفسانی و فسادپذیر است که هنوز تحت تأثیر و نفوذ کامل روحالقدس قرار ندارد. از همین رو، مسیحی منتظر است که در روز رستاخیز مردگان، از بدنی "روحانی" برخوردار گردد (اول قرنتیان ۱۵:۴۲-۴۹). به دیگر سخن، نجات مؤمن امری آخرالزمانی است. او صرفاً نوبر و بیعانۀ نجات را دریافت میکند، که البته ضامن دریافت کامل آن در آینده است (رومیان ۸:۲۳؛ دوم قرنتیان ۵:۴). ولی تجربۀ نجات در ابعاد مختلف آن هنوز کامل نیست.
این حقیقت در مورد میزان تأثیر و نفوذ ارواح پلید بر زندگی مؤمن به مسیح نیز صادق است. هر چند رژیم شیطان در مملکت زندگی مسیحی سرنگون شده، ولی نیروهای شریر هنوز بهطور کامل بیرون رانده نشدهاند بلکه در گوشه و کنار پنهانند و به حملات چریکی مبادرت میورزند، و یا حتی قلعههایی را هنوز در تصرف خود دارند. بنابراین، اگر مؤمن به مسیح به ابلیس مجال دهد، ممکن است بار دیگر در قلمروهایی از زندگی خود، و یا بهطور مقطعی و موقت، تحت تأثیر، آزار و حتی حاکمیت ارواح شریر قرار بگیرد، که در این صورت، بسته به میزان فعالیت و حاکمیت این ارواح نیاز به آزادسازی خواهد داشت. در برخی از موارد نیز ممکن است بهعلت عدم توجه به این بُعد از ابعاد نجات، شخص با وجود تولد تازه و دریافت روح خدا، در برخی از اسارتهای گذشته ادامه دهد که بهصورتهای مختلف در رفتار او جلوهگر میشود و مانع از ثمردهی کامل او در زندگی مسیحی میگردد.
در شمارۀ بعد، نخست نمونههای متعددی از آزادسازی مؤمنان که راقم این سطور شخصاً در آنها دخیل بوده است بیان خواهد شد، و در پایان، عقاید و عملکردهای افراطی و نادرست را در خصوص اخراج دیوها به نقد خواهیم کشید.