هنری مارتین/۳
۱۰ دقیقه
(۱۷۸۱-۱۸۱۲)
در شمارۀ قبل خواندیم که چگونه هنری مارتین به هندوستان رفت، بهعنوان کشیش شرکت هند شرقی مشغول کار شد، و چگونه دلش برای خدمت به هندوان و مسلمانان، و رساندن پیام مسیح به آنان میتپید. نیز خواندیم که چگونه بهیاری دستیار عربش ثبات به ترجمۀ عهدجدید به زبانهای پارسی و عربی همت گمارد. ترجمۀ عربی او را ستودند، اما چون ترجمۀ فارسی او را درست و شیوا تشخیص ندادند، بر آن شد به ایران سفر کند و انجیل را به یاری ایرانیان از نو به فارسی برگردانَد. و اینک بخش پایانی ماجرا . . .
باری، هنری مارتین تصمیم گرفت آنچه را از عهدجدید به فارسی و عربی ترجمه کرده بود با خود به ایران و از آنجا به دمشق و بغداد و قلب صحرای عربستان ببرد و آنها را به یاری متون کهن اصلاح و تکمیل نماید. هنری به ایرانزمین ارادتی خاص داشت. از همان دوران دانشجویی در کمبریج، شیفتۀ شعر و ادب فارسی بود و نوشتههای جهانگردانی را که پیشتر از این سرزمین دیدن کرده بودند با حرص و ولع میخواند. آرزوی او این بود که ایرانیان را با پیام انجیل آشنا سازد. مارتین نخست با کشتی از کلکته راهی بمبئی شد. کشتی حامل او پس از سفری شش هفتهای، در روز ۱۸ فوریه سال ۱۸۱۱، سالروز تولد هنری، در بندر بمبئی لنگر انداخت. هنری در بمبئی با سِر جان ملکوم که بهتازگی از مأموریتی در دربار ایران بازگشته بود، ملاقات کرد. سر ملکوم از اینکه میدید یک جوان انگلیسی چنین استادانه بر زبانهای لاتین، یونانی، عبری، سانسکریت و عربی احاطه دارد سخت در حیرت شد، و اعلام داشت که در سراسر هند تابهحال هیچ فرد اروپایی را ندیده که زبان عربی را بهخوبی هنری بداند. او با خوشحالی برای هنری سفارشنامههایی خطاب به دوستانش در ایران نوشت و بههمراه چند راهنمای سفر و یک جلد نمازنامۀ کلدانی به وی داد.
بدین ترتیب هنری مارتین در یکی از روزهای پایانی ماه مارس برای آخرین بار راهی دریا شد و کلکته را بهقصد بندر بوشهر ترک گفت. این بار دریا با او سر سازگاری داشت و تنها گرمای هوا بود که قدری آزارش میداد. هنری در ماه آوریل به بوشهر رسید و در منزل بازرگانی انگلیسی که زنی ارمنی داشت توقف کرد. میزبان هنری ترتیبی داد که هنری با برخی از اعراب دانشمند و ایرانیان صاحبنظر که در بوشهر بسر میبردند ملاقات کند. اعراب ترجمهای را که او به کمک دستیار عربش ثبات از عهدجدید ارائه داده بود، با متون کهنتری که از انجیل در اختیار داشتند مطابقت دادند و آن را شیوا و درست تشخیص دادند؛ اما ایرانیان با خواندن ترجمه فارسی او به خنده افتادند و در مورد ثبات که مدعی بود شش ماه را در ایران بسر برده گفتند: "یک عرب حتی اگر بیست سال هم در ایران بماند، باز نمیتواند زبان فارسی را درست صحبت کند." بنابراین هنری مارتین تصمیم گرفت به شیراز، مهد شعر و ادب پارسی برود و در آنجا کار را از نو آغاز کند. برای رسیدن به شیراز میبایست در گرمای طاقتفرسای جنوب بار سفر میبست و از نواحی سرد و صعبالعبور کوهستانی عبور میکرد. دوستان ایرانی هنری که ظاهر نحیف و بیمار او را میدیدند، با خود اندیشیدند کتابی که یک فرد انگلیسی حاضر باشد بهخاطر آن جان خود را بهخطر بیاندازد، باید کتاب بسیار مقدسی باشد. بدین ترتیب هنری با کاروانی که بهسوی شیراز میرفت، راهی پایتخت جنوبی ایران شد. خدمتکار ارمنی او بهنام زکریا پیوسته در طول سفر برای هنری آب آشامیدنی میآورد و تن او را با حولهای مرطوب میپوشاند تا او دچار گرمازدگی نشود.
در شیراز، توصیهنامههای سِر ملکوم همه جا راهگشای هنری بود. یکی از بزرگان شهر بهنام جعفرعلیخان او را به خانۀ خود برد و بهگرمی از وی پذیرایی کرد. جعفرعلیخان مردی روشنفکر و ادبدوست بود و چون به علاقۀ میهمان خود به ترجمۀ انجیل به فارسی شیوا و سلیس پی برده بود، او را به دامادش "سید علی" که بهقول خودش فارسی را "به لهجۀ اصیل" سخن میگفت معرفی کرد. خودش هم وعده داد که هنری را در کار ترجمه یاری دهد. هنری که شرایط را از هر نظر بر وفق مراد دید، بیدرنگ دست اندر کار ترجمۀ عهدجدید به زبان فارسی شد. او در نامهای از شیراز به دیوید براون نوشت: "اکنون من در آتن فارس، مهد پارسیان بسر میبرم. زیر پایم خاکستر اجساد حافظ و سعدی قرار دارد. . . برای برگرداندن انجیل بهزبان فارسی شیوا و درست، جایی را بهتر از اینجا سراغ ندارم. . . در اینصورت، آیا برایم ممکن است از این شهر دل بکنم؟" باری، هنری تصمیم گرفت تا تمام انجیل را به زبان فارسی شیوا ترجمه نکرده، از شیراز خارج نشود. کار خود را با ترجمۀ انجیل یوحنا آغاز کرد. دوستان ایرانی هنری با خوشرویی او را در کار ترجمه یاری میدادند، و دستیارش سید علی نیز او را با بزرگان و علمای شیراز آشنا میکرد. بااینحال هنری مارتین گاه بهشدت احساس تنهایی میکرد. از یادداشتهایش پیداست که او بهویژه از عدم مصاحبت با مسیحیان رنج میبرد. بعضی از مردم شیراز نیز نسبت به این فرنگی تازهوارد مظنون بودند و او را جاسوس میپنداشتند. عصرها که برای قدم زدن بیرون میرفت، کودکان شهر دنبالش بهراه میافتادند، بهسویش سنگ پرتاب میکردند و او را "روس" و "جاسوس" میخواندند. با این وجود، اکثر مردم شیراز از اینکه یک اروپایی در میانشان ساکن است درشگفت بودند و وقتی میدیدند مهمان متشخص فرنگیشان مثل آنها جامۀ ایرانی به تن میکند و خود را برتر از ایرانیان نمیداند، دسته دسته به دیدنش میآمدند. هنری در خلال این مصاحبتها فرصت یافت با اقشار مختلف مردم در مورد محبت مسیح سخن گوید. او ایرانیان را مردمی یافت که صادقانه در پی حقیقتاند. بااینحال به مرور زمان متوجه شد که اعتقاد به الوهیت مسیح بزرگترین مانع گرایش مسلمانان به مسیحیت است.
هنری مارتین در مدت اقامتش در شیراز چنان خود را وقف کار ترجمه کرد که در عرض نه ماه کل انجیل را به فارسی سلیس برگرداند. بدین ترتیب ترجمۀ انجیل به زبان فارسی در بیست و چهارم ماه فوریه سال ۱۸۱۲ پایان یافت. هنری مارتین هر چه در توان داشت بر سر این کار گذاشته بود، و حال دیگر چندان رمقی برایش نمانده بود.
با این حال هنوز یک کار دیگر باقی بود. کتاب برای آنکه مقبولیت مییافت حتماً میبایست به تأیید شاه ایران میرسید. پس هنری دو نفر خطّاط استخدام کرد تا دو نسخه از انجیل بنگارند، یکی جهت اهدا به فتحعلی شاه قاجار و دیگری برای ولیعهد او عباس میرزا. هنری در مدتی که منتظر اتمام این نسخهها بود، از فرصت استفاده کرد و کتاب مزامیر را نیز به فارسی برگرداند.
سرانجام نسخههای خطی انجیل آماده شد. اما شاه در تهران سکونت داشت، و از شیراز تا تهران نزدیک به ششصد مایل فاصله بود. هنری مصمم بود با وجود تن رنجورش، مشقت سفر بر خود هموار سازد و نسخههای انجیل را شخصاً با دست خود به شاه ایران اهدا نماید. بنابراین شامگاه روز ۱۱ مه، کمی قبل از غروب آفتاب، گنبدها و منارههای شهر شیراز را پشت سر گذاشت و راه دور و دراز شمال را در پیش گرفت. هنری از دوران اقامتش در شیراز خاطرات خوشی داشت. در دفتر خاطراتش در مورد لحظه ترک شهر نوشته است: "هیچ یک از سالهای عمر من تا این اندازه سودمند و ثمربخش نبوده است. . . آرزویم این است که بذری که بهدست من در این شهر افشانده شد، بارور شود و به ثمر نشیند."
قافلهای که هنری با آن سفر میکرد پس از پانزده شب راهپیمایی، به اصفهان رسید. قافله یک هفته در اصفهان ماند و هنری در این مدت بهدیدن همکیشان مسیحی خود رفت.
او از جمله با اسقف ارمنی جلفا دیدار کرد و روز یکشنبه در کلیسای ارمنی جلفا در مراسم عبادتی شرکت نمود. کاروان سپس از راه قدیم کاشان روانه تهران شد، و سپیدهدم روز هشتم ژوئن به پشت دیوارهای تهران رسید. هنری بهمحض باز شدن دروازههای شهر به خانۀ سفیر کبیر انگلیس رفت. اما سفیر انگلیس در این هنگام در تبریز بسر میبرد. بنابراین هنری تصمیم گرفت بهتنهایی، بدون مُعرّف و واسطه، به حضور شاه برود و متن فارسی انجیل را به او تقدیم دارد. شاه در این هنگام با درباریانش در کاخ تابستانی خود در کرج بسر میبرد. هنری از میزبان خود در شیراز جعفرعلیخان سفارشنامهای برای امینالدوله صدراعظم شاه بههمراه داشت. اما صدراعظم که انتظار داشت هنری با جلال و جبروت و تشریفات ویژۀ درباریان آمده باشد، با دیدن سر و وضع سادۀ او بهخود زحمت نداد وی را نزد پادشاه ببرد، و به او گفت که تنها با معرفی رسمی سفیر انگلیس خواهد توانست بهحضور شاه شرفیاب شود.
هنری ناگزیر میبایست یا در تهران به انتظار بازگشت سفیر میماند، و یا در پی او به تبریز میرفت. و حال که اینچنین از دربار رانده شده بود، ماندن در تهران را بیش از این جایز ندانست و مجدداً بار سفر بسته، با کاروانی دیگر راهی تبریز شد. هنری در نیمۀ راه، حوالی زنجان، به تب و لرزی شدید دچار شد و قاطرچیان او هم یکی پس از دیگری بیمار شدند. بنابراین مدتی در زنجان توقف کردند و هنری بهمحض بهبودی قاطرچیان، با اینکه خود هنوز در تب میسوخت، قافله را به حرکت واداشت. سرانجام سحرگاه روز ۷ ماه ژوئیه به تبریز رسیدند. هنری بیمار و ضعیفالحال بهالتماس از رهگذران خواست او را به اقامتگاه سفیر انگلیس راهنمایی کنند.
سِر گور اوسلی سفیر انگلیس و همسرش با دیدن حال زار هنری او را به اقامتگاه خود بردند و همچون فرزند خویش از او پرستاری کردند. اوسلی به هنری توصیه کرد با توجه به بیماری وی صلاح نیست بهحضور پادشاه و ولیعهد برود، ولی قول داد که خود شخصاً ترجمه او را بهدست آنان خواهد رساند و در انتشار متن فارسی انجیل از هیچ کوششی فروگذار نخواهد کرد. سفیر انگلیس از این حد نیز فراتر رفته، نسخههای متعددی از ترجمه هنری فراهم کرد و آنها را برای دیگر مقامات بلندپایه روشنفکر دولت ایران فرستاد. سرانجام وقتی نسخه انجیل بهدست شاه رسید، وی با خوشرویی آن را پذیرفت و طی نامهای به سفیر انگلیس موافقت کامل خود را با انتشار آن اعلام نمود. اوسلی با جلب نظر موافق شاه ایران، نسخهای از ترجمه فارسی مارتین را با خود به سنپیترسبورگ برد. در آنجا به توصیۀ یکی از شاهزادگان روسی که ریاست انجمن کتبمقدسه در روسیه را برعهده داشت، حروف فارسی ریخته شد و بدین ترتیب متن فارسی انجیل بهیاری اوسلی و به تصحیح میزبان شیرازیاش جعفرعلیخان، در سپتامبر ۱۸۱۵ در سنپیترسبورگ بهچاپ رسید. یک سال بعد نیز نسخههایی از آن در کلکته منتشر شد. هنری مارتین در این مدت کماکان در تبریز در بستر بیماری بود. او خرسند از اینکه ترجمۀ گرانبهایش سرانجام بهدست ایرانیان خواهد رسید، اکنون تنها آرزویش این بود که از راه استامبول به انگلستان بازگردد و نیروی از دست یافتهاش را بازیابد؛ هرچند خود نیز چندان امیدی بهعملی شدن این آرزو نداشت. سرانجام روز دوم سپتامبر وصیتنامه خود را نوشت و تبریز را بهقصد استامبول ترک کرد. سفیر انگلیس و همسرش که تردید داشتند هنری ناتوان بتواند با آن تن نحیف و رنجور سفر هزار و پانصد مایلی تا انگلستان را تاب آورد، چارپایانی تیزپا، چند راهنما و نیز دو خدمتکار ارمنی در اختیار وی گذاشتند. دو هفتۀ نخست سفر بهخوشی سپری شد. هنری و همراهانش از رود ارس گذشتند، به کوه آرارات رسیدند، و در آنجا مدتی را در خانقاه راهبان ارمنی بسر بردند. رئیس راهبان مقدار بیشتری پول و وسائل سفر در اختیار هنری گذاشت و غلام تاتاری را نیز اجیر کرد تا وسائل او را حمل کند. بدین ترتیب بهسوی دهکدۀ ارمنینشین توکت بهراه افتادند، اما هنوز چندان مصافتی طی نکرده بودند که دشمن دیرین هنری یعنی تب و لرز دوباره بهسراغش آمد. غلام تاتار که حسن نام داشت و معلوم شد جوانی سنگدل و درندهخو است، برای آنکه دستمزدش را زودتر بگیرد، بیاعتنا به حال زار هنری اصرار میورزید که باید هر چه زودتر بهراه ادامه دهند. اما تب و لرز هنری چنان شدت گرفت که دیگر نای حرکت نداشت. نوکران ارمنی هنری تا اندازهای از ترس حسن و تا اندازهای از آن رو که میدانستند هنری در توکت مجال استراحت خواهد یافت، اسبها را شتابان تا توکت تاختند. حسن در آنجا ارباب خود را که در حال جان کندن بود رها کرد، اما نوکران ارمنیاش که هنری را در آستانۀ مرگ دیدند، چند کشیش ارمنی بر بالین وی آوردند. در مورد جزئیات درگذشت هنری مارتین اطالاعات دقیقی در دست نیست. همینقدر میدانیم که کمی بعد، یکی از آن نوکران ارمنی بهنام سرگیوس با بستهای حاوی نامههای هنری به استامبول رسید و در آنجا سراغ خانه فردی بهنام موریر را گرفته، به او اطلاع داد که هنری مارتین در شانزدهم اکتبر ۱۸۱۲در توکت درگذشته و کشیشان ارمنی وی را با مراسم دینی بهخاک سپردهاند. بدین ترتیب هنری مارتین در سن سی و یک سالگی، چند ماهی پس از اتمام ترجمه انجیل بهزبان فارسی، نزد خداوند خود شتافت. او برای ملکوت خدا زیست و مرد، و ما امروزه ترجمههایی را که از کتابمقدس به فارسی موجود است در وهلۀ نخست مدیون اوییم.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد