You are here

نقد تفکر و اندیشۀ مدرن از دیدگاه مسیحیت/۱

زمان تقریبی مطالعه:

۶ دقیقه

 

مقدمه‌:‌ دورۀ تنویر

امروزه‌، در غرب بسیاری از مردم تمایلی ندارند به پیام کلیسا و مسیحیت گوش کنند. اینان ترجیح می‌دهند به "روشنفکران‌" گوش دهند، روشنفکرانی که مرجعیت و حقانیت خود را خودشان تعیین می‌کنند، و با بی‌اعتبار جلوه دادنِ مسیحیت‌، عقاید خود را به‌عنوان روش زندگی مردم ارائه می‌دهند. ما در این سلسله از مقالات‌، نگاهی نقادانه به برخی از این روشنفکران و متفکرین خواهیم انداخت تا ببینیم اعتقاداتشان اولاً چه تأثیری بر زندگی خودشان داشته و ثانیاً چه سعادتی برای بشریت به همراه آورده است‌.

در این شماره‌، زندگی و آراء هیچیک از متفکرین را مورد بررسی قرار نخواهیم داد، بلکه به بررسی جریان فکری‌ای خواهیم پرداخت که به "تنویر" یا "روشنگری‌" معروف است و از قرن هفدهم به این سو، باعث تحول در دنیای اندیشه شده و پیدایی متفکرین مدرن را موجب گردیده است (تنویر از ریشه نور، به معنی روشن ساختن می‌باشد). اگر امروزه کسی به امکان وقوع معجزه اعتقادی ندارد، علتش همین جریان فکری است‌. اما در دروۀ قرون وُسطی‌ یعنی تا پانصد سال پیش‌، اکثریت مردم اروپا معجزه را امری عادی می‌دانستند. در نظر آنان‌، خدا از طریق پادشاهان و کلیسا بر جهان حکمرانی می‌کرد و قادر بود در هر زمانی در امور دنیا و طرز تفکر قرون وسطایی‌ مذهب باید بر کلیه شئون و مسائل اجتماع حاکم باشد.

کسی نباید جز آنچه که در مذهب تصریح شده‌، به عقیده یا فکر دیگری بیندیشد.

امور جامعه‌، حتی محکومیت یا تبرئه مظنونین‌، به عهده وقایع فوق‌طبیعی است.‌

سلطنت پادشاهان و نیز طبقات اجتماعی را خدا مقدر کرده و کسی اجازه ندارد به این ترتیب الهی اعتراض کند. اگر کسی در طبقه اجتماعی خود رنج می‌برد، باید آن را بپذیرد چون موقعیت اجتماعی او را خدا تعیین کرده است‌.

طبیعت دخالت کند، همان کاری که دشمنش شیطان نیز می‌کرد. در قرون وسطی‌، خدا حاکم بر تمام شئون زندگی اجتماعی بود. خطاکار بودن یا نبودن یک متهم از طریق "آزمایش دردناک‌" به ثبوت می‌رسید؛ مثلاً دست او را می‌سوزاندند و اگر ظرف سه روز شفا می‌یافت‌، این نشانۀ الهی بی‌گناهی او تلقی می‌شد. اگر کسی بیمار بود، می‌بایست روح پلید از او اخراج شود. اگر در جامعه‌ای مشکلی پیش‌ می‌آمد، احتمالاً تقصیر به گردن جادوگر محله بود. اگر زنی متهم به گناه می‌شد و ادعای بی‌گناهی می‌کرد، او را به دریاچه‌ای می‌انداختند؛ اگر روی آب می‌ماند، بی‌گناه بود، وگرنه غرق می‌شد و به سزای عملش می‌رسید. برای مردم قرون وُسطی‌ بهشت و جهنم واقعیتی ملموس بود، به همین علت‌، اگر کسی با عقایدی جدید، مردم را از دین منحرف می‌ساخت‌، زنده در آتش سوزانده می‌شد تا دیگران را به آتش جهنم هدایت نکند.

جهان‌بینی قرون‌ وسطایی از بسیاری از جنبه‌ها به زندگی مردم ثُبات و قطعیت می‌بخشید. مردم از موقعیت خود در اجتماع آگاه بودند و می‌دانستند به کجا می‌روند. اما این دوره برای بسیاری دیگر، رنجی پایان‌ناپذیر به همراه داشت- نه فقط برای آنانی که متهم به گناه‌، جادوگری و بدعت بودند، بلکه برای میلیون‌ها انسانی که رعیت نام داشتند و می‌شد آنان را همچون گاو و گوسفند خرید و فروش کرد. سرنوشت آنان بسیار دردناک بود، اما طبق جهان‌بینی قرون وسطی‌، این ترتیباتی بود که خدا برای جامعه تعیین کرده بود.

جهان‌بینی قرون وسطایی در قرن شانزدهم شدیداً توسط اصلاحات پروتستان تکان خورد. نهضت پروتستان اعلام می‌داشت که نحوۀ ارتباط انسان با خدا را خود فرد تعیین می‌کند، نه کلیسا. در ضمن‌، با اعلام اینکه هر ایماندار خودش کاهن است‌، مسؤولیت کلیسا و نظام ارباب ‌و رعیتی را در قبال آحاد انسان‌ها شدیداً زیر سؤال برد. با اینحال‌، اولین مرکز توجه پروتستانتیزم‌، تغییر دنیای فاسد و منحط و نزدیک کردن انسان به خدا بود. این آن چیزی بود که باعث انگیزش لوتر و کالوَن و زوئینگلی بود. در نظر آنان‌، خدا هنوز کانون عالم هستی بود.

اما پیشگامان "تنویر" که جامعه را تحت ضربات فقر، بی‌عدالتی و خرافات‌، بیمار و ناتوان می‌دیدند، نگرش متفاوتی نسبت به این مسائل داشتند. بسیاری از آنان‌، خدا را ریشۀ مشکل می‌دانستند، زیرا معتقد بودند که خدا مانع استفادۀ انسان از عقل و خرد خود می‌شود. گرچه تنویر و روشنگری جریانی است که جنبه‌های گوناگون دارد، اما ویژگی اصلی آن‌، اعتقاد به‌ خرد انسانی به مثابه کلید درک و حل معضلات عالم هستی می‌باشد.

طرز تفکر دورۀ تنویر

خِرَد کلید درک و حل تمام معضلات و مشکلات بشر است‌

خرد و نه خدا و مذهب باید تنظیم‌کنندۀ تمام روابط اجتماعی باشد

خرد نمی‌پذیرد که پادشاهان سایۀ خدا هستند

برای کشف حقیقت‌، نیازی به مکاشفۀ الهی نیست‌؛ خرد به تنهایی قادر به کشف حقیقت می‌باشد

کتاب‌مقدس یک کتاب انسانی است و باید همچون سایر کتب‌، مورد نقد علمی قرار گیرد

مسیح نه یک نجات‌دهندۀ الهی‌، بلکه یک معلم برجستۀ اخلاق است‌

این اعتقاد، زمانی که در سال ۱۷۹۳ (اندکی بعد از انقلاب فرانسه‌)، "الهۀ خِرَد" در کلیسای بزرگ نوتردامِ پاریس مورد تکریم قرار گرفت‌، به‌خوبی به تصویر کشیده شد. از این پس‌، خِرَد فرمانروای جهان بود، نه خدا. وقتی خرد در تمام شئون زندگی انسان به‌کار گرفته شود، جامعه پیشرفت خواهد کرد طوری که هدف "سعادت بیشتر برای بیشترین افراد جامعه‌" خواهد بود. این عقاید، در کنار اصلاحات نهضت پروتستان‌، به معنی پایان جهان‌بینی قرون وسطایی بود. پیش از آن‌، تصور می‌شد که پادشاهان سایه خدا هستند و از جانب او بر دنیا حکومت می‌کنند. اما جهان‌بینی تنویر سندی تجربی برای این مدعا نیافت‌. لذا ژان ژاک روسو ابراز داشت که حاکمیت از آن مردم و ملت است‌، در نتیجه‌، لازم است قراردادی اجتماعی وجود داشته باشد تا رابطه دولت با مردم را مشخص سازد. به همین جهت‌، جای تعجب نیست که در این دوران‌، شاهد انقلاباتی در فرانسه و آمریکا باشیم‌.

در صحنه اجتماعی‌- اقتصادی‌، مهم‌ترین ثروت یعنی زمین در دست فئودال‌ها بود. اما دلیلی دیده نمی‌شد که چنین منبع عظیم سرمایه در دست مالکین بماند. می‌بایست ترتیباتی اتخاذ شود تا از این منبع به‌گونه‌ای بکرتر استفاده شود. بعد از چنین اصلاحاتی بود که شاهد انقلاب صنعتی نیز هستیم‌. اما تنویر قصد داشت صحنه مذهبی جامعه را نیز تغییر دهد. بسیاری از متفکرین این جریان‌، حملات سنگینی بر مسیحیت وارد کردند.

آنان به مسیحیت حمله می‌کردند چون مسیحیت دین حاکم بر جامعۀ اروپایی بود؛ اگر آنان در سرزمین‌های دیگر زندگی می‌کردند، به دین حاکم بر آن حمله می‌کردند.

مخالفت آنان با مسیحیت لااقل به شش حوزه مربوط می‌شد. در خصوص معجزات‌، دیوید هیوم استدلال می‌کرد که معجزه آشکارا محال است‌. لسینگ و دیدرو این موضوع را دنبال کردند و اظهار داشتند که بدون معجزه چیزی از مسیحیت باقی نمی‌ماند. در خصوص مکاشفه‌، می‌گفتند که نیازی به آن نیست زیرا خرد خود قادر به کشف حقیقت می‌باشد و نیز اینکه وقایع تاریخی‌، همچون زندگی عیسای ناصری‌، به تنهایی قادر به تأئید حقیقت می‌باشد. حقیقت را باید به کمک خرد کشف کرد نه تاریخ‌. در این زمینه‌، آنان خواستار این بودند که کتاب‌مقدس مانند سایر کتب انسانی‌، از دیدگاهی نقادانه بررسی شود؛ به این ترتیب‌، پایه‌های ایمان مسیحی را متزلزل ساختند.

آنان مخالف گناه اولیه بودند و اعتقاد داشتند که این تعلیم نسبت به توانایی انسان برای پیشرفت بسیار بدبینانه است‌. و سرانجام‌، متفکرین جریان تنویر، درصدد تغییر نقش عیسای ناصری برآمدند و منکر این شدند که او نجات‌دهنده‌ای الهی است‌. به باور آنان‌، در پس معجزات‌، عیسی معلم برجستۀ اخلاق است که نه در راه نجات انسان از گناه‌، بلکه برای ارائه الگویی اخلاقی بر روی صلیب جان داد.

دنیای مدرن ما فرزند تنویر است‌. از این رو است که متفکرین و روشنفکران همواره نسبت به مسیحیت حالتی خصمانه دارند. اما آیا ایده‌آل‌های جریان تنویر یا روشنگری‌، برای دنیای ما سعادت به ارمغان آورده است‌؟ آیا فیلسوفان روشنگری‌، بهتر از کشیشان قرون وسطی‌، برای جامعه الگو بوده‌اند. ما به این سؤالات از طریق بررسی زندگی این متفکرین پاسخ خواهیم داد و به این منظور در شمارۀ بعدی‌، به بررسی زندگی و آراء ژان ژاک روسو خواهیم پرداخت‌.