مسیحیت و روانشناسی/۳
۱۲ دقیقه
در شمارههای پیشین دیدیم که انسان موجود پیچیدهای است. شخصیت او بهگونهای بسیار غامض، تحت تأثیر عوامل وراثتی شکل میگیرد. همچنین دیدیم که دوران کودکی چه تأثیر شگرفی بر این شکلگیری دارد. در دنبالۀ مقاله، به مطالعۀ سایر عوامل میپردازیم.
پس از دوران کودکی، مرحلۀ نوجوانی آغاز میشود. یعنی مرحله انتقال از دنیای کودکی به دنیای بزرگسالان و آماده شدن برای پذیرش مسؤولیتهای سنگین زندگی. در دوران نوجوانی فرد در درون خود شاهد یک انقلاب هورمونی و فعل و انفعالات پیچیده فیزیولوژیک و روانی میباشد. از سوی دیگر انتظارات والدین و جامعه از او بهعنوان فردی که در حال بالغ شدن است و باید مسؤولیتهایی را بر دوش بگیرد و مسأله روابط با همسالان و جنس مخالف و دهها موضوع دیگر فرد را در شرایط دوران بحرانی نوجوانی قرار میدهند. دوران نوجوانی نیز در شکلگیری شخصیت فرد بسیار مهم میباشد. از نظر اریکسون، نوجوانی دوران دست یافتن به هویتی مشخص برای فرد میباشد و در این دوران شخص باید در مورد بسیاری از مسائل تصمیم بگیرد و ایدهآلهای خانوادگی، مذهبی، فلسفی و اجتماعی را جستجو کند و آنها را بیابد.
عدم موفقیت نوجوان در شکل دادن به هویت فردی خود، اعم از اینکه به علت تجارب نامطلوب دوران کودکی باشد یا بر اثر شرایط نامساعد دوران نوجوانی، باعث بوجود آمدن بحرانی میشود که آن را "بحران هویت" مینامند. پایان دوران نوجوانی و حل و فصل بسیاری از بحرانهای آن به شکلگیری شخصیتی در فرد منجر میشوند که تقریباً تا آخر زندگی تغییرات عمدهای در آن بهوجود نمیآید، اگر چه برخی از روانشناسان هم بر این باورند که تغییر و تحولات بنیادین شخصیت تا آخر عمر نیز بهوقوع میپیوندند.
بدینسان با توجه به عوامل ژنتیکی، عوامل مؤثر در دوران بارداری، مسائل روانی مربوط به رشد روانی از بدو تولد تا پایان نوجوانی و اتفاقاتی که در این دوران بهوقوع میپیوندند شخصیت انسان شکل میگیرد. البته این عوامل به شکلی بسیار اجمالی و سطحی مورد بررسی قرار گرفتند و صرفاً تلاش شد تا تصویری کلی از تأثیر این عوامل در ذهن خواننده نقش بندد. به همۀ این عوامل میتوان عوامل اجتماعی و تأثیر حیات اجتماعی بر زندگی فرد را نیز اضافه کرد. همۀ ما انسانها در جامعه زندگی میکنیم و با شخصیتی که برآیند تأثیر متقابل عوامل یاد شده میباشد قدم به اجتماع میگذاریم. زندگی اجتماعی و تأثیر نهادها و روابط آن بر شخصیت ما خود موضوع جداگانهای است و شاخهای دیگر در روانشناسی که "روانشناسی اجتماعی" نام دارد به بررسی آن میپردازد. برای مثال پدیدههای اجتماعی مهمی چون بیکاری، جنگ، انقلاب را در نظر بگیرید. تأثیر هر یک از آنها بر ما چیست؟ یا یک سیاهپوست را در جامعهای نژادپرست در نظر بگیرید که مرتباً تحت تحقیر و آزار میباشد.
چنین شخصی هر چقدر هم شخصیت سالمی داشته باشد، وقتی پا به اجتماعی بگذارد که در آن حقوق سیاهان پایمال میشود و سیاهپوستان اشخاصی نالایق، پست، حقیر و غیر قابل اعتماد شناخته میشوند و به بدترین شکل با آنها رفتار میشود، بتدریج پس از گذشت مدت زمانی دچار مشکلات روانی بسیاری خواهد شد و باید همواره با ارزشهای رایج جامعه در مبارزه باشد تا آنچه را که تلقی جامعه از او میباشد نپذیرد. برای چنین شخصی که صبح تا شب میشنود که فردی نالایق و پست و بیارزش میباشد، داشتن تصویر ذهنی مثبت و نیرومندی از خود، مشکل است و چنین فردی به دشواری میتواند با توجه به فشارهای اجتماعی، شخصیتی سالم و فارغ از احساس حقارت داشته باشد.
بنابراین مطالعۀ شخصیت انسان و چگونگی پدیدآیی و رشد و تکامل آن، به ما کمک میکند تا نگرشی عمیقتر و جامعتر نسبت به انسان داشته باشیم و با شتابزدگی و سادهاندیشی در مورد یکی از پیچیدهترین و اسرارآمیزترین پدیدههای خلقت یعنی انسان به قضاوت و ارزیابی نپردازیم. روانشناسی نیز علمی است که در این زمینه به تحقیق و مطالعه میپردازد و آشنایی با این علم میتواند به ما کمک کند تا رفتار انسانها و شخصیت آنان را بهتر بشناسیم و از علل رفتارهای مختلف آگاه شویم. این علم همچنین میتواند به ما کمک کند تا به معالجۀ بسیاری از بیماریهای روانی بپردازیم و بسیاری از رفتارهای نابهنجار و خصلتهای مرضی را اصلاح کرده و تغییر دهیم. البته این موضوع که یافتههای علم روانشناسی تا چه حد معتبر میباشند و در مواقعی که بعضی از اصول و تعاریف روانشناسی در تضاد با ایمان مسیحی قرار میگیرند چه باید بکنیم، امری است که نباید از آن غافل بود و کمی جلوتر در همین سلسله مقالات به این موضوع نیز خواهیم پرداخت.
شخصیت انسانی، پدیدۀ روانی پیچیدهای است که عوامل بسیاری در شکلگیری آن دخالت دارند
مطالبی که در مورد شکلگیری شخصیت انسانی و عوامل مؤثر بر آن بیان داشتیم، قبل از هر چیز ذهن ما را متوجه این امر میسازند که شخصیت انسانی، پدیده روانی پیچیدهای است که عوامل بسیاری در شکلگیری آن دخالت دارند و شخصیت هر انسانی برآیند تأثیر این عوامل بر یکدیگر بوده و پس از شکلگیری در ارتباط متقابل با محیط باز هم دچار تغییر شده و از خارج تأثیر میپذیرد. کلام خدا نیز ما را از ساده اندیشی در مورد شخصیت و رفتار انسانها برحذر داشته و به ما در مورد قضاوت و ارزیابی عجولانه هشدار میدهد. تنها خداوند دانای مطلق است که از درون انسانها کاملاً آگاه است و او ناظر بر شکلگیری و پدیدآیی شخصیت هر انسانی بوده است و او میداند که چه عواملی باعث شدهاند تا هر انسانی به صورت خاصی در آید. عیسی خداوند در برخورد با انسانهای مختلف، با نگاه نافذ و عمیقش اعماق وجود آنان و انگیزههای حاکم بر آنها را بهوضوح میدید و با تکیه بر بصیرت و روشنبینی الهیاش به قضاوت میپرداخت. در انجیل یوحنا باب هشتم شاهد برخورد مسیح با زنی هستیم که در زنا گرفته شده بود. جمعیت خشمگین که بهظاهر بهخاطر اجرای شریعت و احکام الهی قصد سنگسار کردن این زن را داشت، نظر مسیح را نیز جویا میشود.
اما مسیح که از ضعف و ناتوانی همۀ انسانها در پیروی کامل از احکام الهی آگاهی داشت، با توجه به همۀ حوادثی که بر این زن گذشته بود و باعث شده بود تا وی در چنین راه نادرستی قدم بردارد و با توجه به آنچه که در درون این زن میگذشت، با جمعیت چنین سخن میگوید: «هر که از شما گناه ندارد اول بر او سنگ اندازد.» این کلام مسیح، جمعیتِ جویای عدالت را در برابر این واقعیت صریح قرار میدهد که آنانی که میخواهند مجری عدالت الهی باشند خود نیز کسانی هستند که این احکام را زیر پا میگذارند و اسیر گناه هستند. پس از آنکه جمعیتِ شرمگینِ از خود متفرق میشود، مسیح که هیچ گناهی نداشت و تنها او بود که میتوانست حق اجرای عدالت الهی را برعهده بگیرد، این زن را بخشید و به او گفت برو و دیگر گناه مکن. برخورد منحصربهفرد مسیح با باجگیران و فاحشهها و مطرودین جامعه باعث شگفتی اطرافیان وی میشد. او به ظواهر نمینگریست و با نگریستن به عمق وجود انسانها و انگیزههای حاکم بر این اعماق به قضاوت میپرداخت. در مقابل، برخورد او با فریسیان و کاتبان همواره برای او مشکلساز بود.
در جامعۀ آن زمان، مردمْ فریسیان و صدوقیان را بهعنوان نمایندگان جامعه مذهبی یهود قلمداد میکردند که همۀ زندگیشان وقف مطالعه و اطاعت از احکام الهی میشد. بدینسان آنان افرادی محترم بودند که همه بهخاطر فضایل اخلاقی و روحانیشان به ایشان احترام میگذاشتند. اما مسیح در ورای ظاهر روحانی و آراستهشان، انگیزههای نادرست آنان را میدید و با آگاهی از آنچه که در درونشان میگذشت، ریاکاری و رفتار فریبکارانه آنان را آشکار میساخت. بدینسان مسیح با دیدن هر رفتاری، به عمق شخصیت هر فرد توجه کرده و علل و انگیزههای موجد آن رفتار را میدید و برخلاف دیگران که با سادهاندیشی و ظاهربینی قضاوت میکردند، او انسانها را با همۀ پیچیدگیهایشان میدید و با داشتن چنین درک جامع و عمیقی میتوانست به آنان کمک کند. مسیح با آگاهی از همۀ عوامل متعدد و پیچیدهای که در نهایتْ رفتار هر انسانی را موجب میشوند و با آگاهی عمیقش از عمق سقوط طبیعت انسانی و قدرت گناه بر اشخاص پیام بخشش و فیض را موعظه مینمود.
ما نیز هر چه بیشتر شخصیت انسانها را میشناسیم و هر چه بیشتر از تعدد عواملی که بر شکلگیری شخصیت ما تأثیر گذاشتهاند و اینک نیز بر آن تأثیر میگذارند آگاه میشویم، درمییابیم که به آسانی نمیتوان انسانها را شناخت و به راحتی نمیتوان در مورد آنان قضاوت کرد. تنها خداوند دانای مطلق، یعنی کسی که «همه چیز در چشمان او ... برهنه و منکشف میباشد» (عبرانیان ۴:۱۳) میتواند به درستی در مورد انسانها حکم کند.
برای خدمت مؤثرتر به دیگران باید خود را با همه وسایل لازم مجهز کنیم.
نگرش ما در مورد انسانها چگونه است؟ آیا مانند مسیح به انسانها مینگریم؟ البته ما نمیتوانیم چون او دانای مطلق باشیم ولی برای خدمت مؤثرتر به دیگران باید خود را با همۀ وسایلی که میتوانند ما را در خدمتمان بیشتر یاری دهند، مجهز سازیم. البته ما در وهله نخست، باید از مسح الهی مورد نیاز برای خدمت برخوردار باشیم و عملکرد روحالقدس در ما و برخورداری از برخی عطایای روحانی میتوانند در شناخت عمیقتر درون انسانها و طرق شفای زخمها و آلام درونی آنان ما را یاری دهند. در کنار این شرطِ نخستین، مطالعه علم روانشناسی به شکل صحیح و نظامدار نیز میتواند ابزار بسیار مفیدی برای نیل به این مقصود باشد. آشنایی با یافتههای روانشناسی و استفاده صحیح و بجا از بعضی از اصول روانشناسی میتواند در دست ما به ابزاری مفید برای خدمت به دیگران تبدیل شود. جهان پیرامون ما مملو از انسانهایی است که از رنجها و آلام و زخمهای عمیق روحی و روانی رنج میبرند. درصد قابل توجهی از جمعیتِ هر جامعه، مبتلا به بیماریهای روانی هستند. بسیاری از اشخاصی که به الکل و مواد مخدر معتاد هستند در نتیجۀ مشکلات روانی و آلام درونی و عدم توانایی برخورد صحیح با مسائل و مشکلاتشان به این وسایل پناه میبرند.
کلیسا بهعنوان جامعهای الهی که خوانده شده است تا پیام حیاتبخش انجیل را به جهانیان اعلام کند و وظیفۀ او خدمت به انسانها و جاری کردن فیض الهی به سوی جهانی دردمند و سقوط کرده میباشد، وظیفه دارد تا از همۀ وسایل ممکن برای کمک به انسانها مدد جوید. پیام کلیسا- پیام فیض و تجدید حیات و شفای روح و جسم انسانها میباشد. شفای روانی انسانها نیز جزئی از خدمت کلیسا میباشد. همانگونه که یکی از خدمات کلیسا دعا برای مریضان جسمی میباشد تا شفای الهی جاری شود، به همین شکل نیز دعا برای مریضان روانی نیز از خدمات کلیسا محسوب میشود. در تاریخ کلیسا در کنار دعا برای مریضان، خدمات پزشکی و بهداشتی بسیاری را میبینیم که از سوی مسیحیان برای کمک به مریضان انجام شده و مستلزم بکارگیری علم پزشکی برای کمک به مریضان بوده است. به همانگونه نیز، در کنار دعا برای بیماران روانی و استفاده از طرق روحانی برای کمک به اشخاصی که از آلام روحی در رنج هستند، میتوان از علم روانشناسی و یافتههای مفید آن نیز استفاده کرد. در تاریخ کلیسا نمونههای متعددی از خدمت راهبان و راهبهها را در بیمارستانها و دیرها میبینیم که به اشکال مختلف و با کمک علم طبِ هر چند ناکاملِ زمانِ خود، به کمک بیماران جسمی میشتافتند و گاه زندگی خود را در این راه فدا میساختند. در تاریخ میسیونرهای مسیحی نیز خدمات پزشکی میسیونرها جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است.
به همین شکل نیز مسیحیان برای کمک به انسانهایی که از دردها و آلام روحی رنج میبرند، میتوانند در کنار توسل به طرق روحانی، از یافتههای علم روانشناسی و روانپزشکی و آسیبشناسی روانی سود بجویند. مشاوره شبانی یکی از عرصههایی است که تأثیر علم روانشناسی را در آن به روشنی میتوان مشاهده کرد و امروزه در بسیاری از دانشکدههای الهیات، مشاورۀ شبانی از دروس مهم و اساسی میباشد. امروزه اعضای کلیساها با مسائل و مشکلات روانی بسیاری روبرو میشوند و برای کسب کمک به شبانان خود مراجعه میکنند. بسیاری از این مسائل راه حلهایی روحانی دارند و با دعا، مطالعۀ کلام، عملکرد روحالقدس و مشاوره روحانی حل میشوند. اما بسیاری از این مسائل به قلمروهایی مربوط میشوند که در کنار این طرق، توسل به برخی از اصول و یافتههای علم روانشناسی و روان درمانی و مشاوره ضروری میباشد. برای مثال شخصی را در نظر بگیرید که دچار افسردگی است. برای او دعا میشود و همۀ روشهای روحانی دیگر نیز بکار گرفته میشوند اما این شخص به دلایلی چون کم ایمانی یا دلایلی دیگر که از آنها بیاطلاعیم، به شکل کامل از افسردگی خود رهایی نمییابد. چه باید کرد؟ آیا باید او را بهخاطر عدم رهایی از افسردگیاش مورد سرزنش قرار داد و بدنبال دلایلی بود که بتوان او را محکوم ساخت؟ یا باید او را به نزد روانشناس یا روانپزشکی غیر مسیحی روانه نمود؟ آشنایی کلی یک شبان با بیماریهای روانی و اصول کلی روان درمانی و مشاوره میتواند در کمک به چنین شخصی بسیار مفید باشد. در موارد حادتر یا پس از اینکه تلاشهای شبان با تکیه بر دانستههای روانشناختی به نتیجه نرسید آنگاه میتوان شخص را به نزد یک مشاور یا روانشناس مسیحی یا در صورت عدم وجود چنین اشخاصی به نزد روانشناسی غیر مسیحی که با شبان همکاری دارد، ارجاع نمود.
مسیحیان میتوانند برای کمک به انسانهای دردمند، در کنار طرق روحانی، از یافتههای روانشناسی... سود جویند
یا فرض کنید زن و شوهری بهخاطر حل مشکلات زناشویی به شبان خود مراجعه میکنند. آیا پس از اینکه روشهای روحانی بکار گرفته شدند و به دلایلی نتیجه مطلوب عاید نشد، باید موضوع را حل نشده باقی گذاشت؟ آشنایی شبان با روانشناسی زن و مرد، مسائل مربوط به سازگاری در زندگی زناشویی، مشکلات مربوط به مسائل جنسی که میتوانند بر زندگی زناشویی یک زوج تأثیر بگذارند و ... در مجموع میتوانند به شبان این امکان را بدهند تا با چشماندازی وسیعتر به مسئله بنگرد و راه حلهای دیگری را به زوج مراجع پیشنهاد کند. مثالهای بیشمار دیگری را نیز میتوان ذکر نمود که همگی میتوانند ضرورت بکارگیری برخی از یافتههای مفید علم روانشناسی را نشان دهند.
مشاوره شبانی قلمرویی است که این مباحث به شکل مشروح در آن مورد بحث قرار میگیرند. البته صاحبنظران و روانشناسان مسیحی در مورد بکارگیری اصول روانشناسی و روان درمانی در مشاوره شبانی توافق کامل ندارند و مکاتب و دیدگاههای مختلف را در مشاوره شبانی میتوان مشاهده کرد که هر یک به اشکال خاصی اصول روانشناسی را مورد استفاده قرار میدهند و یا به مکاتب روانشناسی خاصی تمایل دارند و بر این باورند که یک مکتب روانشناسی خاص بیشتر از مکاتب دیگر با جهانبینی مسیحی تطابق دارد. بعضی از مسیحیان نیز بهکلی با بکارگیری اصول روانشناسی در زندگی مسیحیان و خدمت کلیسایی مخالف هستند و دلایل خاص خودشان را ذکر میکنند. آشنایی با این دیدگاههای گوناگون میتواند نگرشها را در مورد بکارگیری روانشناسی در خدمت کلیسایی و خدمات شبانی عمیقتر سازد و به ما کمک کند تا به دور از تنگنظری و با دیدی گستردهتر به این مسئله بنگریم.