You are here

عیسی و پادشاهی خدا/۳

زمان تقریبی مطالعه:

۱۵ دقیقه

 

 

آمرزش گناهان و آشتی دادن آن‌ها با خدا

مقدمه

بی‌شک یکی دیگر از ابعاد مهم حضور پادشاهی خدا در خدمت عیسی، آمرزش گناهان و بخشیدن گناهکاران بود. عیسی چه در سخنان و چه در اعمال خود آشکارا و بی‌محابا اعلام می‌کرد که خدا آمده است تا گناهکاران را ببخشد. او به‌صراحت به مردم اطمینان می‌بخشید که گناهان‌شان آمرزیده شده است. (برای مثال در ماجرای شفای مرد مفلوج: لوقا ۵:‏۱۷-‏۲۶؛ زن بدکاره‌ای که پاهای عیسی را عطرآگین کرد: لوقا ۷:‏۳۶-‏۴۹؛ زکای خراجگیر: لوقا ۱۹:‏۱-‏۱۰). او در مثل‌های خود از بخشودگی گناهکاران سخن می‌گفت (برای مثال در مثل پسر گمشده: لوقا ۱۵:‏۱۱-‏۳۲؛ مثل فریسی و خراجگیر: لوقا ۱۸:‏۹-‏۱۴؛ مثل ضیافت بزرگ: لوقا ۱۴:‏۱۵-‏۲۳). او در پذیرش، همنشینی و دوستی با گناهکاران و مطرودین جامعه عملاً این را نشان می‌داد. به‌علاوه دشمنانْ او را به‌همین سبب مورد سرزنش قرار می‌دادند. در لوقا ۷:‏۳۴ خود عیسی می‌گوید: «پسر انسان آمد که می‌خورد و می‌نوشد؛ می‌گویید، مردی است شکمباره و میگسار، دوست خراجگیران و گناهکاران». کاملاً روشن است که عیسی آمرزش گناهان را یکی از ابعاد مهم پادشاهی خدا می‌دید که در خدمت او به‌ظهور رسیده است.چه چیز تازه‌ای در پیام عیسی برای "گناهکاران" وجود داشت، و چرا پیام او چنان مخالفت سختی را از سوی گروه‌های مختلف رهبری در یهودیت برمی‌انگیخت؟ پاسخ کلیشه‌ای که معمولاً به این پرسش داده می‌شود چیزی شبیه این است:

۱) عیسی تعلیم می‌داد که همۀ ما گناهکاریم و امید ما تنها به پارسا شمرده شدن بر پایۀ ایمان است (یعنی همان چیزی که پولس تعلیم می‌داد).

۲) او به کسانی که این را می‌پذیرفتند، و به فیض خدا توسل می‌جستند، اطمینان از آمرزیده شدن گناهان‌شان و تجدید حیات روحانی می‌بخشید.

۳) از آنجا که رهبران یهود شریعت‌گرا بودند و به نجات بر پایۀ انجام اعمال شریعت اعتقاد داشتند و خود را بر این اساس پارسا می‌شمردند، از تعلیم عیسی به‌خشم می‌آمدند، چرا که او فیض خدا را بر مسئولیت و تلاش بشر مقدم می‌دانست. به‌علاوه، عیسی کسانی را که از نظر مذهبی و اخلاقی بی‌بند و بار بودند در جایگاهی بهتر از اشخاص متدین و درستکار قرار می‌داد.

این پاسخ از بسیاری جهات، و بیش از همه به لحاظ تصویری که از یهودیت و رهبران یهود به‌دست می‌دهد، فاقد دقت کافی است. یهودیان قویاً به رحمت خدا و آمرزش او نسبت به اشخاص توبه‌کار اعتقاد داشتند. اگر عیسی برخی گناهکاران را به توبه برمی‌انگیخت، این قاعدتاً نه تنها باعث خشم فریسیان نمی‌شد بلکه برعکس سبب می‌شد او را تحسین نیز بکنند. مشکل را باید در جای دیگر جُست. برای درک بهتر موضوع نخست باید نگرش یهودیتِ زمان مسیح را دربارۀ "گناهکاران" بررسی کرد.

یهودیت و گناهکاران

یهودیت می‌پذیرفت که همۀ مردم گناه کرده‌اند. ولی آنان که عهد خدا را نگاه می‌داشتند (که این البته شامل حفظ روز کفاره و قربانی‌های گناه نیز می‌شد) معمولاً "پارسا" خوانده می‌شدند، نه "گناهکار". در نقطۀ مقابل، واژۀ "گناهکاران" معمولاً برای کسانی به‌کار برده می‌شد که در نظر گوینده بیرون از حیطۀ عهد خدا قرار داشتند. همۀ یهودیان گروه‌های زیر را از "گناهکاران" محسوب می‌کردند:

۱)غیریهودیان

۲)صاحبان مشاغل نامشروع از نظر شریعت (همانند فاحشه‌ها، خراجگیران و غیره).

۳)کسانی که گناهان بزرگی مرتکب شده یا در آن‌ها ادامه می‌دادند، بدون اینکه از آن‌ها توبه کنند یا کارهایی را که تورات برای آمرزش گناه تعیین کرده بود، انجام دهند.

ولی علاوه بر موارد بالا، واژۀ "گناهکاران" به یک معنای کلی‌تر نیز که بُعد جدلی داشت، به‌کار می‌رفت. گروه‌های مختلف یهودیان در تلاش برای جلب رضایت خدا و ایجاد "اسرائیل حقیقی" که مورد لطف خدا قرار گیرد و سبب نجات آن‌ها از وضع غم‌انگیزشان شود، راه‌های مختلفی را در پیش گرفته بودند. مثلاً گروهی که بعدها به‌نام "غیورها" موسوم شدند، مبارزۀ مسلحانه را طریق رهایی می‌دانستند. گروهی دیگر، چون جامعۀ کومران، انزوا در بیابان و اتخاذ نوعی زهد سختگیرانه و شریعت‌گرا را راه چاره تلقی می‌کردند. و باز گروهی دیگر، چون فریسیان، جدایی از هرگونه نجاست و زندگی با طهارت و قدوسیتی کاهنانه را طریق خشنود ساختن خدا به‌شمار می‌آوردند.

هر یک از این گروه‌ها خود را "اسرائیل حقیقی" تلقی می‌کرد و کسانی را که مطابق با درک آن‌ها از "قدوسیت" و نگاه داشتن شریعت زندگی نمی‌کردند، "گناهکار" می‌شمرد. بنابراین، اصطلاح "گناهکاران" در وهلۀ نخست از مفهومی اخلاقی برخوردار نبود بلکه بر وضعیت شخص در قبال عهد خدا اشاره داشت. گناهکار کسی بود که به هر دلیلی خارج از حیطۀ عهد قرار می‌گرفت. به‌علاوه، مفهومی نبود که دقیق تعریف شده باشد بلکه حدود آن نامشخص و تار بود و بسیاری اوقات از سوی یک گروه در مورد کسانی که خارج از آن گروه بودند به‌کار می‌رفت.

حال، در تلقی یهودیان، آمدن پادشاهی خدا معمولاً به‌معنی فرارسیدن روز داوری و ریخته شدن خشم خدا بر گناهکاران بود. پادشاهی خدا مجازات غیریهودیان، خراجگیران و "گناهکاران" بزرگ را به‌همراه می‌آورد. حتی پیام یحیی دربارۀ کسی که پس از او می‌آمد، بیشتر حاوی داوری و مجازات گناهکاران بود. یحیی خود را آخرین پیامبری می‌دانست که اسرائیل را به توبه و تجدید حیات روحانی فرامی‌خواند. خدمت او به یک معنا غربال اسرائیل به‌وسیلۀ موعظه و تعمید توبه بود، که در آن کاه و گندم از هم جدا می‌شد. حال از دید یحیی، مأموریت مسیحا بود که بیاید و انبوه کاه را به آتش بیافکند! به‌واقع که آن آینده هم‌اکنون کج‌بیل خود را در دست داشت و آتش افروخته شده بود (لوقا ۳:‏۱۷؛ ۳:‏۷-‏۹). بیا ای پادشاهی خدا تا "گناهکاران" به‌سزای اعمال خود برسند! این بود حالت و انتظار یهودیان در مورد آمدن پادشاهی خدا و پی‌آمد آن برای گناهکاران.

پذیرش گناهکاران از سوی عیسی

در چنین وضعی، طبیعی است که اعلام آمرزش گناهان و دوستی و همسفره شدن با کسانی که گناهکار بودن آن‌ها برای همه مُسجّل بود، از تکان‌دهنده‌ترین کارهای عیسی در نظر یهودیان بود. اهمیت همسفره شدن عیسی با این گناهکاران با توجه به چند نکته روشن می‌شود.

در مشرق‌زمین، دعوت کسی به غذا یک افتخار تلقی می‌شد. غذا خوردن با کسی به‌معنی پیشکش کردن صلح و صفا، اعتماد، برادری و بخشش بود. شراکت در سفره به‌معنی شراکت در زندگی بود.

به‌علاوه، غذا خوردن به‌معنی مشارکت در حضور خدا بود. شرکت در نانی که پاره می‌شد به‌معنی سهیم شدن در برکتی بود که صاحبخانه آن را در دعا نصیب همۀ حاضرین می‌کرد.

به‌خصوص فریسیان، مشارکت خود را در سفره نِماد آنچه اسرائیلِ حقیقی باید باشد تلقی می‌کردند. اسرائیل باید مقدس باشد، چرا که یهوه خدای آن‌ها قدوس است (مقایسه کنید با لاویان ۱۹:‏۱ و ۲). فریسیان این تقدس را با طهارتی آئینی یکی می‌انگاشتند. از همین رو، به رعایت قوانین مربوط به طهارت در سفره اهمیت بسیار می‌دادند. از نظر آن‌ها یک یهودی متدین فقط می‌توانست با کسانی غذا بخورد که در همین حالت تقدس باشند. ولی عیسی به‌گونه‌ای تحریک‌کننده‌ با "گناهکاران" به غذا می‌نشست و آن‌ها را می‌پذیرفت و این کار را نیز نه به‌عنوان فردی عادی بلکه به‌عنوان سخنگوی پادشاهی خدا انجام می‌داد. پیامی که این عمل نمادین او به همه ارسال می‌کرد، این بود که وعده‌های مربوط به خروج نوین و احیای اسرائیل هم‌اکنون در زندگی این گناهکاران تحقق ‌یافته است. خدا آمرزش و فیض احیا‌کننده خود را به آنان ارزانی داشته و ایشان را در پادشاهی خود پذیرفته است.

البته فریسیان هیچ ایرادی بر کار عیسی نمی‌داشتند اگر او این "گناهکاران" را به شریعت بازمی‌گردانید! و هر زمان که آن‌ها مراحل یک توبۀ شرعی را که شامل جبران خسارت و تقدیم قربانی نیز می‌شد انجام می‌دادند، از آن پس دیگر "گناهکار" محسوب نمی‌شدند و در نتیجه هیچ ایرادی نیز بر همسفره شدن عیسی با آن‌ها وارد نبود. به‌واقع، اگر عیسی چنین برنامه‌ای داشت، نه تنها کسی با او مخالفتی نمی‌کرد بلکه ممکن بود او را قهرمان دین نیز تلقی کنند. اما این واقعیت که فریسیان عیسی را به همسفره شدن با "گناهکاران" متهم می‌کردند، حاکی از آن است که عیسی این "گناهکاران" را به‌عنوان راه‌یافتگان به پادشاهی خدا می‌پذیرفت بدون اینکه از آن‌ها بخواهد با جبران خسارت و تقدیم قربانی‌های مقرره مطالبات شریعت را در خصوص توبه از گناه به‌جا آورند. به دیگر سخن، چنین می‌نماید که عیسی صرفاً بر پایۀ رابطۀ این "گناهکاران" با خودش و پاسخ مثبتی که به پیام او می‌دادند، بدیشان اطمینان از آمرزش گناهان و نصیب یافتن در پادشاهی خدا می‌بخشد. چنین رفتار و عملکردی در نظر گروه‌های مختلف یهودی چیزی در حد کفر بود و مستقیماً به طعنۀ مندرج در لوقا ۷:‏۳۴ می‌انجامید که عیسی "مردی است شکمباره و میگسار، دوست خراجگیران و گناهکاران". عکس‌العمل علمای دین در ماجرای شفای مرد مفلوج را نیز باید بر همین اساس درک کرد. وقتی عیسی به مفلوج می‌گوید: «ای فرزند، گناهانت آمرزیده شد»، برخی از علمای دین با خود می‌اندیشند که «این کفر است! چه کسی جز خدا می‌تواند گناهان را بیامرزد؟» (مرقس ۲:‏۵-‏۷). ایراد علمای دین بر عیسی به احتمال زیاد این بود که او خارج از طریقی که خدا مقرر داشته بود و بر اساس اقتدار شخصی خودش این کار را انجام می‌داد، حال آنکه تنها کاهنان بودند که به‌عنوان میانجی‌هایی که خدا تعیین کرده بود می‌توانستند به‌نمایندگی از خدا آمرزش گناهان را به کسانی که مطالبات شریعت را در این مورد انجام می‌دادند، اعلام نمایند. در نظر علمای دین، عیسی با اعلام آمرزش گناهان بدون ارجاع به نظام رسمی کهانت که طریق خدا برای انجام این کار تلقی می‌شد، گویی خود را با خدا برابر می‌ساخت. به احتمال زیاد، یکی از علل عمده که سبب گردید رؤسای کاهنان درصدد قتل عیسی برآیند همین افاضۀ آمرزش گناهان خارج از چارچوب معبد و نظام کهانت بود. ولی سایر گروه‌های یهودی نیز بی‌شک این عمل عیسی را حمله‌ای خطرناک به هویت اسرائیل به‌عنوان قوم مقدس خدا و امانت این قوم به‌عهد خدا تلقی می‌کردند.

دفاع عیسی از طرز برخوردش با گناهکاران

۱) در قسمت‌هایی چند از اناجیل، عیسی مأموریت خود را در قبال "گناهکاران" با بهره‌گیری از کلمات و عباراتی توضیح می‌دهد که از حزقیال ۳۴ برگرفته شده است. در این باب، شبانانِ بی‌ایمان اسرائیل در تضاد و تَباین با خود خدا توصیف گردیده‌اند. این شبانانِ بی‌ایمان در پی منافع خود رفته، اسرائیل را در حالت تجزیه، گمراهی و گم‌گشتگی به‌حال خود واگذاشته‌ بودند. حزقیال وعده می‌دهد که در نقطۀ مقابل این شبانانِ دروغین، خود خدا از طریق پادشاهی از نسل داود، یعنی همان مسیحا، شبان نیکوی اسرائیل خواهد شد. در حزقیال ۳۴:‏۱۶، خدا می‌گوید: «گم‌شدگان را خواهم جُست و رانده‌شدگان را باز خواهم آورد و شکسته‌ها را شکسته‌بندی نموده، بیماران را قوت خواهم داد». گفتۀ عیسی در لوقا ۱۹:‏۱۰، حتی در لغت، بر همین آیه از حزقیال مبتنی است: «زیرا پسر انسان آمده تا گمشده را بجوید و نجات بخشد». نیز همین آیه به‌لحاظ مفهومی الهام‌بخش متی ۱۵:‏۲۴ بوده است: «من تنها برای گوسفندان گم‌شدۀ بنی‌اسرائیل فرستاده شده‌ام». در این آیات عیسی مدعی است که پیشگویی حزقیال در شخص او و خدماتش به‌حقیقت پیوسته است.

مرقس ۲:‏۱۷ نیز به‌احتمال زیاد بر حزقیال ۳۴:‏۱۶ مبتنی است. وقتی عیسی را به همنشینی با خراجگیران و گناهکاران متهم می‌کنند، او پاسخ می‌دهد: «بیمارانند که به طبیب نیاز دارند نه تندرستان. من برای دعوت پارسایان نیامده‌ام، بلکه آمده‌ام تا گناهکاران را دعوت کنم». به دیگر سخن، جای طبیب کجاست اگر نه در میان آنان که بیماری‌شان عیان و آشکار است. ولی این همۀ داستان نیست.

ظاهرِ گفتۀ عیسی ممکن است این تصور را ایجاد کند که عیسی پارسایی علمای دین و فریسیان را تصدیق می‌کند و اظهار می‌دارد که خدمت و مأموریتش محدود به کسانی است که آن‌ها ایشان را "گناهکار" می‌نامند. ولی چنین برداشتی، از طنز موجود در گفتار عیسی غافل است. اگر عیسی از حقانیت خود و طرز رفتارش با گناهکاران با اشاره به حزقیال ۳۴ دفاع می‌کند، در این صورت، باید پرسید در نظر او "شبانانِ بی‌ایمان" اسرائیل کیانند، آنان که به جای شفا خود عامل ایجاد بیماری‌اند. بهترین کاندیدهای ایفای این نقش بی‌شک همان علمای دین و فریسیان بودند که او را به باد انتقاد می‌گرفتند! چنین برداشتی با حملات سخت عیسی به این گروه‌ها تناسب کامل دارد (مقایسه کنید با متی ۲۳).

اگر "گناهکارانی" که عیسی با آنها همسفره می‌شد، کسانی بودند که گناهکار بودن‌شان آشکارتر از همه بود و از همین‌رو بیش از همه به طبیب نیاز داشتند، رفتن عیسی به‌سراغ آن‌ها از این جهت نیز بود که آنها به روشن‌ترین شکل وضع خراب همۀ اسرائیل را به‌نمایش می‌گذاشتند. این واقعیت که عیسی و شاگردانش همۀ اسرائیل را به توبه و پذیرش پیام او دعوت می‌کردند، مؤید این نکته است (مراجعه کنید به مرقس ۱:‏۱۴-‏۴۵؛ ۶:‏۷۱-‏۷۳؛ لوقا ۱۰:‏۱-‏۱۶).

پس آمدن پادشاهی خدا برای عیسی بدین معنا بود که خدا از طریق شخص او و خدماتش آمده است تا گمشدگان را بجوید و نجات بخشد. او آمده است تا گناهکاران و مطرودین اجتماع را که مذهبیون زمانه آینده‌ای جز مجازات ابدی برای آن‌ها نمی‌دیدند، به توبه و دخول به پادشاهی پدرش فراخواند. البته تمرکز او در مدت کوتاه خدمتش بر قوم اسرائیل بود. و از همین روست که شاگردانش را از رفتن نزد غیریهودیان و سامریان باز می‌دارد. ولی این از آن رو نبود که او در فکر غیریهودیان نبود یا فیض و آمرزش خدا را تنها متعلق به یهودیان می‌دانست. بلکه او برای احیای قوم برگزیدۀ خدا آمده بود تا آن‌ها به نوری برای همۀ غیریهودیان بدل گردند. اساساً مأموریت و رسالت اسرائیل و فلسفۀ گزینش آن‌ها مطابق وعدۀ خدا به ابراهیم همین بود. عیسی امروز نیز گمشدگان را می‌جوید. او امروز نیز دوست گناهکاران است!

۲) در مثل ضیافت بزرگ (لوقا ۱۴:‏۱۵-‏۲۳)، دفاع عیسی از رسالت بحث‌انگیزش در میان مطرودین جامعۀ یهود این است که فریسیان، که ادعا می‌کردند مشتاقانه منتظر پادشاهی خدا هستند، در واقع دعوت او را به شرکت در پادشاهی خدا رد کرده‌اند و در نتیجه جای آن‌ها در این ضیافت نصیب مطرودین جامعه شده است! امروز نیز چه بسا که مذهبیون و روحانی‌نماها، از هر دسته و قماش و دینی، ممکن است از ضیافت پادشاهی خدا به‌دور افتند، در حالی که خراجگیران و فاحشه‌ها و "گناهکاران" از سفرۀ رنگارنگ آن، سیر بهره‌مند گردند.

۳) عیسی در پاسخ به‌همین دسته از منتقدین مثل‌های دیگر نیز آورده است. آنان از اینکه فیض خدا شامل حامل "گناهکاران" شده لب به‌شکایت گشوده‌اند. چه در نظر آن‌ها این گناهکاران تلاشی برای تحصیل آن فیض نکرده‌اند و استحقاق دریافتش را ندارند. آیا این منتقدین نمی‌بایست به‌جای گله و شکایت، از اینکه فیض خدا شامل حال این مسکینان شده شادمان باشند؟ نکتۀ مثل کارگران تاکستان (متی ۲۰:‏۱-‏۱۶) دقیقاً همین است: «آیا چشم دیدن سخاوت مرا نداری؟» مثل گوسفند گم‌شده (لوقا ۱۵:‏۳-‏۷) و سکۀ گم‌شده (۱۵:‏۸-‏۱۰) نیز منتقدین را برمی‌انگیزد تا به جای غرغر، در جشن و شادی الهی برای احیای رابطۀ مردم با خدا شریک شوند.

۴) ولی قوی‌ترین دفاع عیسی از رسالتی که نسبت به گناهکاران داشت بی‌شک در مثل پسر گمشده یافت می‌شود. هیچ توضیح و تفسیری بر این مثل نمی‌تواند به اندازۀ خواندن دوبارۀ خودِ آن در پرتو بحث بالا حق مطلب را دربارۀ آن ادا کند. بیایید یک‌بار دیگر این قصۀ پادشاهی خدا را از انجیل لوقا فصل پانزدهم بخوانیم و پیام آن را به گوش جان بشنویم:

«مردی را دو پسر بود. روزی پسر کوچک به پدر خود گفت: "ای پدر، سهمی را که از دارایی تو به من خواهد رسید، اکنون به من بده." پس پدر دارایی خود را بین آن دو تقسیم کرد. پس از چندی، پسر کوچک‌تر آنچه داشت گرد آورد و راهی دیاری دوردست شد و ثروت خویش را در آنجا به عیاشی بر ‌باد داد. چون هر چه داشت خرج کرد، قحطی شدید در آن دیار آمد و او سخت به تنگدستی افتاد. از این رو، خدمتگزاری یکی از مردمان آن سامان پیشه کرد، و او وی را به خوک‌بانی در مزرعۀ خویش گماشت. پسر آرزو داشت شکم خود را با خوراک خوک‌ها سیر کند، اما هیچ‌کس به او چیزی نمی‌داد. سرانجام به خود آمد و گفت: "ای بسا کارگران پدرم خوراک اضافی نیز دارند و من این‌جا از فرط گرسنگی تلف می‌شوم. پس برمی‌خیزم و نزد پدر می‌روم و می‌گویم: پدر، به آسمان و به تو گناه کرده‌ام. دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم. با من همچون یکی از کارگرانت رفتار کن."

پس برخاست و راهی خانۀ پدر شد. اما هنوز دور بود که پدرش او را دیده، دل بر وی بسوزاند و شتابان به‌سویش دویده، در آغوشش کشید و غرق بوسه‌اش ساخت. پسر گفت: "پدر، به آسمان و به تو گناه کرده‌ام. دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم." اما پدر به خدمتکارانش گفت: "بشتابید! بهترین جامه را بیاورید و به او بپوشانید. انگشتری بر انگشتش و کفش به پاهایش کنید. گوسالۀ پرواری آورده، سر ببرید تا بخوریم و جشن بگیریم. زیرا این پسر من مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!" پس به جشن و سرور پرداختند.

«و اما پسر بزرگتر در مزرعه بود. چون به خانه نزدیک شد و صدای ساز و آواز شنید، یکی از خدمتکاران را فرا‌خواند و پرسید: "چه خبر است". خدمتکار پاسخ داد: "برادرت آمده و پدرت گوسالۀ پرواری سر بریده، زیرا پسرش را به‌سلامت باز‌یافته است." چون این را شنید، برآشفت و نخواست به خانه درآید. پس پدر بیرون آمد و به او التماس کرد. اما او در جواب پدر گفت: "اینک سال‌هاست تو را چون غلامان خدمت کرده‌ام و هرگز از فرمانت سر نپیچیده‌ام. اما تو هرگز حتی بزغاله‌ای به من ندادی تا با دوستانم ضیافتی به‌پا کنم. و حال که این پسرت بازگشته است، پسری که دارایی تو را با روسپی‌ها بر‌ باد داده، برایش گوسالۀ پرواری سر بریده‌ای!" پدر گفت: "پسرم، تو همواره با منی، و هر آنچه دارم، مال توست. اما اکنون باید جشن بگیریم و شادی کنیم، زیرا این برادر تو مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!"»

نتیجه‌گیری:

در نظر بسیاری از دین-‏داران یه-‏ود عمل عیسی در پیشکش کردن سخاوتمندانۀ پادشاهی خدا به "گناهکاران" سنگ لغزشی بزرگ بود. این عمل او به‌احتمال زیاد برخلاف تصور و انتظاری بود که آنها از آمدن پادشاهی خدا در ذهن داشتند. ولی برای عیسی سرشت خدا محبت بود و از همین‌رو پادشاهی او قبل از هر چیز و بیش از هر چیز این محبت را ظاهر می‌ساخت. از آنجایی که قوم اسرائیل "کور" و "کر" و "سخت‌دل" (مرقس ۴:‏۱۱ و ۱۲؛ ۶:‏۵۲؛ ۷:‏۶۸؛ ۸:‏۱۷ و غیره)، و به‌عبارت دیگر، "گناهکار" بودند، ظهور پادشاهی خدا در میان آن‌ها می‌بایست بیش از هر چیز به‌صورت فیضی رهایی‌بخش، آمرزندۀ گناه و آشتی‌دهنده با خدا جلوه‌گر شود. و بی‌شک بهترین و نیرومندترین طریق رساندن این پیام همانا پذیرفتن کسانی بود که آشکارا خارج از محدودۀ دینداری شریعت‌محور یهود قرار داشتند.

این محدوده، بعدها همۀ انسان‌ها را صرف‌نظر از نژاد و زبان و موقعیت اجتماعی در برمی‌گرفت. چه، قصد خدا از آغاز نه صرفاً رستگاری قوم یهود بلکه نجات همه جهانیان بود. یهودیان صرفاً نمونه‌ای بودند از همۀ بشر که خدا از آن‌ها برای رستگاری جملۀ آدمیان بهره جست. همۀ انسان‌ها در گناه فروغلطیده‌اند و به آمرزش و آشتی با خدا نیاز دارند. بشارت عیسی این بود که در او خدای محبت و رحمت برای آمرزش گناه انسان و برقراری رابطۀ مجدد با او پیشقدم شده است. به گفتۀ پولس شاگرد راستین او، «خدا در مسیح جهان را با خود آشتی می‌داد».