طبیبِ حقیقی
۱ دقیقه
یک آسمان ستاره چیدم از باغ رنج و درد و فلاکت
از جسم خود چهها که ندیدم مانند صرع و داغ فراقت
در کودکی نسیب دلم بود انواع دردهای درونی
افسردگی و صرع و تشنج، بر دوشم از زمان جوانی
بیهوش از تشنج و از درد، بدبین به هر چه کار خدا بود
بی پول از مخارج درمان، نالان ز هر چه دست قضا بود
این مرگ بود یا که اقامت، در محضر نظام عدالت
این شهد بود یا که شهادت، بی اطلاع زطعم شفاعت
روزی بدون ترس و تملق، در محضر خدای خدایان
نیرویی از ورای وجودم، پرواز کرد و گشت نمایان
هان ای مسیح من، تو بگردان دستِ شفا بسوی نیازم
آغاز کن کار محبت، با دست خود، دوباره بسازم
پیروزی از او گشت نمایان، صلح و سلامتی به تن آورد
شادی، برکت، داد به جانم، امید و خوشی بر دلم آورد
رویا نوروزی: برگرفته از داستان زندگی فرهاد( فریاد مرا بشنو)