سنگ، اسفنج و یا گِِل نرم
۳ دقیقه
آیا تاکنون کوشیدهاید که از گِل، ظرفی بسازید؟ بیاد دارم که در نوجوانی خود دست بدین کار زدم، اما باید اقرار کنم که تلاشم بیهوده بود زیرا که توجه همزمان به پدال چرخ سفالگری و همچنین نحوه شکل دادن گِل با دستها، از حیطه توانایی من فراتر بود. در واقع به مجرد آن که دستهای خود را از گِل برمیداشتم، تمام قواره گِل به هم میخورد و همه چیز متلاشی میشد. آنچه مرا در تلاشم به حیرت وامیداشت، انعطافپذیری گِل در پذیرفتن اشکال مختلف بود.
گِل نرم این ویژگی را دارد که از تمامی فرامین دستهای شما اطاعت میکند و آثار عملکرد دستانتان بر آن میماند. اگر انگشت شست خود را بر قطعهای از گِل فشار دهید، جای انگشت شما برآن باقی خواهد ماند. "شکل گِل" معطوف به خلاقیت دستهای سازنده آن است.
شایان ذکر است که ارمیا نبی در باب ۱۸ از کتاب خود، خداوند را به یک کوزهگر تشبیه میکند. «چنانکه گِل در دست کوزهگرست، همچنان شما ای خاندان اسرائیل در دست من میباشید» (ارمیا ۶:۱۸). در این متن، تصویر کوزهگری را میبینیم که بر چرخ سفالگری خود نشسته است و با دستان خود قطعهای گِل نرم بیشکل را شکل میدهد. کوزهگر در افکار خود به خلق کوزهای میاندیشد. او دستان خود را با ظرافت بر گِل مینهد و پدال چرخ خود را با مهارت تکان میدهد.
اما «ظرفی که از گِل میساخت در دست کوزهگر ضایع شد پس دوباره ظرفی دیگر از آن ساخت، بهطوری که به نظر کوزهگر پسند آمد» (ارمیا ۴:۱۸). در واقع اگر گِلْ کثیف و یا حاوی سنگریزه باشد محصول نهایی را خراب خواهد کرد. پس باید یا ناخالصی را از آن زدود و یا گِل دیگری را بهکار برد وگرنه کوزهای بهدست نخواهد آمد. اما کوزهگر متن ارمیا، گل خراب شده را دور نمیریزد؛ او کار خود را دوباره با همان گِل آغاز میکند.
من معتقدم که، فرزندان خدا نیز مثل این گِل در اتاق کار استاد بیهمتای کوزهگری، مشغول شکل گرفتن هستند. خداوند هنرمند خلاقی است که گِل وجود ما را با مهارت شکل میدهد و برای آن هدف و قصدی دارد.
اما بهراستی ما در دستان توانای او چگونه موادی هستم؟ آیا مثل یک گِلِ نرم انعطافپذیریم و یا آن که سنگریزهها اجازه شکل گرفتن را به گِل نمیدهند؟ آیا این استاد بیهمتای کوزهگری با قطعه گلی سفت و مقاوم سروکار دارد؟ آیا ما نسبت به عملکرد دستان او، حساسیت خود را از دست دادهایم؟ آیا کلام او میتواند شخصیت ما را شکل دهد؟ شاید از لحاظ روحانی نسبت به شنیدن صدای خدا مصون شدهایم. شاید ناامیدی، تلخی و جراحات روحی و روانی چنان در ما رسوخ کردهاند که ایمان ساده خود را از دست دادهایم و دیگر عطشی برای شناخت خداوند نداریم.
اگر به هنگام لمس خدا از زندگیمان دچار درد میشویم، بدان علت است که گِل وجودمان سفت شده و جز شکسته شدن چاره دیگری برای شکل دادن مجدد این گِل وجود ندارد.
شاید هم که ما بیشتر شبیه یک اسفنج خشک هستیم که اگر آن را فشار دهید، دوباره به شکل اولیه خود در میآید. شاید لمس خداوند نمیتواند تغییرات ماندگاری در زندگیمان بهبار آورد زیرا که هر اندازه هم که یک اسفنج خشک را فشار دهید و یا بکشید، باز به شکل اولیه خود باز خواهد گشت. گاه ما نیز چنان به عادتها و انسانیت کهنه خود خو گرفتهایم که حتی پس از گذشتن از تجربیات روحانی، دوباره به سوی آنها بازمیگردیم.
اما کوزهگر، قادر به ساختن ظرفی از سنگ و اسفنج نیست. کوزهگر تنها نمیتواند با اتکا به مهارت دستانش و هدف و قصدی که از ساختن کوزه دارد، دست به اقدام بزند. در راه شکلگیری کوزه، مواد اولیه نیز نقش بهسزایی دارند. بیایید از خود بپرسیم که ما چه موادی را به این کوزهگر آسمانی تقدیم میکنیم؟ آیا ما گِلی نرم و قابل شکل دادن هستیم؟ آیا ما اثر دستان او را بر خود حمل میکنیم؟ آیا گِل وجود ما نیز همچون گلِ داستان ارمیا خراب شده است؟ همانگونه که داوود در مزمور ۱۳۸:۸ میفرماید:
«کارهای دست خویش را ترک منما»، دعای من نیز آن است که ما در مرکز عملکرد دستان توانمند پروردگار باشیم تا بسان گِلی نرم به آن شکلی درآییم که مدنظر کوزهگر آسمانی است.