رفقه / ربکا، عروس برگزیده و شجاع امّا....
۷ دقیقه
پیدایش باب۲۴-۲۸
در این قسمت از كلام داستان زندگی اسحاق مانند قصهای شیرین است. او پسر جوانی است كه در خانواده ثروتمندی زندگی میكند و وعده و بركت خدا مكمل كنندۀ ثروت اوست؛ و اکنون این فرزند وعده، بهدنبال همسر است.
اسحاق در كنعان زندگی میكند با این وجود ابراهیم نمیخواهد پسرش از كنعانیان زن بگیرد زیرا طبق پیدایش ۲۹:۲۲-۲۷ زیر لعنت خدا قرار داشتند. ابراهیم مطمئن است كه همسر اسحاق را خداوند انتخاب كرده است و این زن باید بهعبارتی جایگزین سارا باشد؛ زنی لایق و شایسته زیرا فرزندان او صاحب بركت و وعدۀ خداوند خواهند بود. با این اطمینان، او خدمتكارش را تشویق میكند كه به این مأموریت برود (پیدایش ۲۴:۲-۸) و اشاره میكند كه فرشتۀ خداوند پیش روی او خواهد رفت و زن انتخاب شده را به او نشان خواهد داد. ایلعازر، خادم ابراهیم، راهی مأموریت میشود و پس از طی مسافتی طولانی به شهر ناحور میرسد، جایی كه برادر ابراهیم زندگی میكرد. این خدمتكار باوفا دو عمل مهم انجام میدهد:
۱- دعا میكند و علامتی میگذارد.
۲- بهطور عملی اقدام میکند یعنی به سرچشمهای میرود كه زنان و دختران برای كشیدن آب به آنجا میرفتند.
در اینجا دو نكتۀ مهم میآموزیم: سهم خدا و سهم انسان. ایلعازر از هدایت خداوند اطمینان داشت و برای درک ارادۀ خدا، دعا میكند، علامت میگذارد و وارد عمل میشود. او میداند که دختران و زنان مشرق زمین خجالتی هستند و با غریبهها صحبت نمیكنند. پس شرط او این است که دختری كه شجاعانه به سؤال او جواب بدهد، انتخاب شدۀ خداوند است. از آنجا که آن زن در عمل ادامه دهندۀ وعدۀ خدا میباشد، پس باید روحاً و جسماً قوی باشد. به این ترتیب خدمتكار ابراهیم در سكوت دعا میكند. هیچكس بهجز خداوند دعای او را نشنید و مطمئناً این دعا ادامه داشت تا وقتی كه در مقابلش دختر جوانی را دید كه سبوی آب بر دوش دارد و نزدیك میشود. خادم با اطمینان جلوی دختر میرود و آب میطلبد و دختر آن جوابی را میدهد كه خدمتكار ابراهیم منتظرش بود: «ای آقای من بنوش و برای شترانت نیز بكش». چرا این دختر بر خلاف دیگر دختران مشرق زمین عمل كرد؟ نه تنها با یك غریبه سخن گفت بلكه در عمل هم كمك كرد.
این آن سهم خدا است كه عمل میكند. خداوند زنی را انتخاب كرده بود كه صاحب بركت باشد و نسل او بركت یافته باشند. او خودش نمیدانست كه انتخاب شدۀ خداوند است، چنانچه كلام خداوند میفرماید: «خوشابهحال كسی كه او را برگزیده و مقرب خود ساخته» (مزمور ۶۵:۴). شاید بههمین دلیل او برخلاف سنت مشرق زمین عمل كرد و با غریبه سخن گفت.
اکنون ایلعازر مطمئن است که دعایش جواب داده شده است و دختری که روبروی او قرار دارد همسر اسحاق است؛ این دختر برادرزاده ابراهیم و دختر بتوئیل بود و نامش رفقه (ربكا) بهمعنای "بند" میباشد.
ایلعازر به منزل لابان دعوت شد و تمامی داستان را برای اهالی خانه بازگو کرد و آنها متوجه شدند كه رفقه همانا انتخاب شدۀ خداوند برای ازدواج با اسحاق است.
در اول یوحنا ۵:۱۴-۱۵ چنین میخوانیم: «این است اطمینانی که در حضور او داریم که هرگاه چیزی بر طبق اراده وی درخواست کنیم، ما را میشنود. و اگر میدانیم که هرآنچه از او درخواست کنیم ما را میشنود، پس اطمینان داریم که آنچه از او خواستهایم، دریافت کردهایم.»
ابراهیم و ایلعازر با چنین اطمینانی دعا كردند و حالا جواب دعای آنها حاضر بود، رفقه بهعنوان همسر منتخب اسحاق راهی غربت میشود.
رفقه خصوصیات خاصی داشت، دید خوب، ایمان به خدا؛ او از طریق ترک دیار و خویشانش ثابت کرد که وعدههای خدا را از صمیم قلب پذیرفته و تسلیم ارادۀ خداوند شده است. از طرفی اسحاق هم برای همسر آیندهاش در دعا بود چون او باید جانشین مادرش سارا میشد. از نظر ایمان، اطاعت، زیبایی و هوش و استعداد نباید كمتر از سارا میبود. در پیدایش ۲۴:۶۵ میخوانیم كه رفقه به محل سكونت اسحاق میرسد و سپس اسحاق او را به خیمۀ مادرش میبرد و به این ترتیب رفقه جانشین سارا میشود. مدتی میگذرد رفقه حامله نمیشود، اسحق برای همسرش دعا میكند و خداوند دعای او را مستجاب میكند و رفقه احساس میكند دو طفل در رحم اوست كه با هم در جدال هستند پس بهحضور خدا میرود و دعا میكند (پیدایش ۲۵:۲۳). او سؤال میكند و خداوند پاسخ میدهد: «دو امت در بطن تو هستند و دو قوم از رحم تو جدا شدند و قومی بر قومی تسلط خواهد یافت و بزرگ كوچك را بندگی خواهد نمود.»
دو فرزند دو قلو متولد میشوند، اولی پُرمو (عیسو) است و دومی پاشنۀ پا را میگیرد (یعقوب). این دو فرزند از نظر شخصیتی درست نقطۀ مقابل هم هستند. عیسو خشن، تندخو، دارای علائق زمینی، شكارچی، مرد صحرا، بدون فكر و تابع احساسات آنی، در ضمن محبوب پدر است. یعقوب برعكس عیسو است. بدون مو، آرام، علاقهمند بهخانه و بعدها میبینیم پُر كار، برنامهریز، مدیر خوب، حسابگر، ثابتقدم و برای رسیدن به اهداف خود حاضر است رنج ببرد.
معنی اسم او میتوانست منفی باشد یعنی "پشت پا" زدن به دیگران، چنانچه عیسو ۲۷:۳۶ میگوید: «نام او را یعقوب بهخوبی نهادند زیرا كه دو مرتبه مرا از پا درآورد.» پس او تمایل بهدست آوردن و چنگ زدن به مزایای دیگران را داشت. او محبوب مادرش بود. اما كدامیك از این دو برادر نزد خدا مقبول بودند؟
عیسو مسئلۀ نخستزادگی را خوار شمرد و خیلی ارزان با یك كاسه آش آن را معاوضه كرد. شاید عیسو ارزش واقعی نخستزادگی را نمیدانست. اهمیت تصاحب این بركت زمانی بهتر فهمیده میشود كه آن را با قوانین آن دوره مقایسه كنیم كه مطابق با آنها، بركت دادن بهصورت شفاهی از نظر قانونی تعهدآور بود.
ولی این واقعیت كه كتابمقدس بر اهمیت مقام رهبری، بیش از بركات مادی تأكید مینماید جالب توجه است. در عبرانیان ۱۲:۱۶-۱۷ چنین میخوانیم: «هشیار باشید که هیچ یک از شما فاسد یا همچون عیسو دنیوی نشود که به خاطر کاسهای آش، حق پسر ارشد بودن خود را فروخت. و چنانچه میدانید، بعد که خواهان به میراث بردن آن برکت بود، مقبول واقع نشد. و هرچند با زاری در پی آن بود، جای توبه پیدا نکرد.» پس عیسو دنیوی رفتار كرد و بعدها میبینیم از فرمان خدا سرپیچی نمود و با دختران "حتّی" ازدواج كرد.
یعقوب شاید حیلهگری كرد اما او بیشتر تمایل به مسائل روحانی داشت تا جسمانی؛ و شاید روحیۀ برادر بزرگتر را میشناخت كه برای او مسائل مادی مهمتر از مسائل روحانی بود. پس آنچه برای عیسو مهم نبود برای یعقوب اهمیت داشت و آنها را نیز بدست آورد.
اما برگردیم به رفقه: او زندگی را بسیار خوب شروع كرده بود، دست خدا در زندگی او بود. با ارادۀ كامل خدا ازدواج كرد و با ارادۀ خدا صاحب فرزندان شد، اما شاید رابطهای درست با همسرش اسحاق نداشت. او در دنیای خودش زندگی میكرد. با وجود اینكه میدانست ارادۀ خداوند در بركت دادن یعقوب است، نه تنها به خداوند اعتماد كامل نكرد بلكه از خداوند مشورت هم نگرفت. شاید اگر مسئله را با اسحاق در میان میگذاشت اسحاق هم متوجه میشد كه وعدۀ خداوند مربوط به یعقوب است و مسئله بدون درگیری حل میشد. او فراموش كرد كه خدای قادر مطلق میتواند پیش روی او برود و برای او بجنگد. در اشعیا ۴۸:۳۱میخوانیم: «آنانی كه منتظر خداوند باشند قوت تازه خواهند یافت و مثل عقاب پرواز خواهند كرد، خواهند دوید و خسته نخواهند شد، خواهند خرامید و درمانده نخواهند گردید.» رفقه در این مورد عجله كرد و خود ابتكار عمل را در دست گرفت! در باب ۲۷:۴۴ میبینیم كه رفقه به یعقوب میگوید:
«نزد برادرم لابان به حران فرار كن و چند روز نزد وی بمان تا خشم برادرت برگردد و آنچه بدو كردی فراموش كند آنگاه میفرستم و تو را از آنجا باز میآورم.» اما این مدت زمان ۲۰ سال بهطول انجامید و رفقه خود از دیدن فرزند محبوبش محروم ماند. پس این چنین است كه امثال سلیمان میگوید: «هر زن حكیم خانه خود را بنا میكند و زن جاهل خانۀ خود را خراب میكند.» در اثر عمل خودسرانه رفقه روابط فامیل با یكدیگر خراب شد و اینجاست كه میتوان گفت:
زن- اگر از نسل رفقه هستی: تو منتخب خداوندی. اجازه بده خداوند در تمامی راههایت تو را هدایت كند بهخصوص در تصمیمات مهم زندگی از او مشورت بطلب و مطمئن باش كه خدای قادر مطلق میتواند پیش روی تو برود و برای تو بجنگد.
مرد- اگر از نسل اسحاق هستی: تو برگزیده و معجزۀ خداوندی، پس با اعتماد به خداوند سعی كن در همۀ راههای خود او را بشناسی و او طریقت را راست خواهد گردانید.
فرزند- اگر از نسل عیسو هستی: بركتی را که از خداوند یافتهای ارزان مفروش، بگذار خداوند در زندگیت جلال یابد.
فرزند- اگر از نسل یعقوب هستی: مطمئن باش كه خداوند تو را انتخاب كرده پس سعی نكن با حیله زیر پای دیگران را خالی كنی، زیرا آنچه ارادۀ خداوند است انجام خواهد گرفت. زیرا خداوند خود پیش روی تو میرود، او با تو خواهد بود و تو را وا نخواهد گذاشت و ترك نخواهد نمود پس ترسان و هراسان مباش.