تنهایی من
۱ دقیقه
چند ماهی است گرفتار غم و اندوهم
غربت و دربدری همدم تنهایی من
هر شب و روز من اندر غم فردا گذرد
نیست یاری که کنم داد ز تنهایی من
دور از شهر و دیار، دور از یار و نگار
دور از لذت شب در کوچه و تنهایی من
دیو غم پشت در خانه من میکوبد
من چه ارزان شدهام وای ز تنهایی من
میزنم پنجه به دیوار جنون تا برود یاد تو
بار دگر از دل و تنهایی من
جغد آواز دهد بر لب بام
که منم چون تو کنون، آی به تنهایی من
بلبلان خاموشند، طوطیان لال شدند
از زمانی که شدند شاهد تنهایی من
نفسم بند شده، سینهام تنگ شده
رفته امید ز دست من و تنهایی من
ناامیدانه به آفاق نگاهی دارم
تا که نزدیک شود صبح به تنهایی من
تشنهام دل طلب جام محبت دارد
عشق را یاد کند باز به تنهایی من
باورم نیست ولی در به دعا میکوبم
منجیام را طلبم بر در تنهایی من
گفت آن منجی پاک، گفت فرزند خدا
که گذارد به دعا پای به تنهایی من
آسمان باز شده، جغد پرواز نمود
بر صلیبش چو بدیدم شه تنهایی من
صبح امید چه زیباست خدایا با تو گر
که فرزند تو باشد کس تنهایی من
غم من رفت ز دل شادیم افزون گشته
آن زمانی که دعا هست به تنهایی من
دل من جایگهش، چشم من فرش رهش
روح پاکش همه جا نور به تنهایی من
چه حقیر است کمانی بر آن فیض عظیم
چون مسیحا شده است همدم تنهایی من
پاکستان (اسلام آباد)