آیا کلیسا دمکراسی است؟
۱۳ دقیقه
اهمیت موضوع:
با بنا و گسترش هر چه بیشتر کلیسا در ایران و در میان ایرانیها در تمام دنیا، مسئلۀ اصول رهبری از اهمیت و فوریت روزافزونی برخوردار شده است. جای تردید نیست که یکی از عوامل بسیار مهم در رشد کلیسا، اصول و شیوههای رهبری بهکار گرفته شده در آن است. آیا کتابمقدس الگویی خاص از رهبری در اختیار ما میگذارد که پیروی از آن به پیشرفت هرچه بیشتر و نادیده گرفتن آن به رکود و تضعیف کلیسا منجر شود؟ بررسی جامع این موضوع در یک مقالۀ کوتاه امکانپذیر نیست. هدف ما در این نوشتار صرفاً طرح بحثی مقدماتی است.
آیا کتابمقدس الگویی واحد از رهبری به ما عرضه میکند؟ پاسخ قطعاً منفی است. کتابمقدس نه یک کتاب، بلکه کتابخانهای متشکل از ۶۶ کتاب است. این کتابها در دورههای مختلفی از تاریخ عمل نجاتبخش خدا نوشته شده و منعکسکنندۀ اصول و شیوههای رهبری اتخاذ شده در دورههای مختلفی از حیات قوم خداست. بنابراین، سخن گفتن از اصول و شیوههای رهبری کتابمقدسی بسیار خاماندیشانه است. بلکه باید روشن کرد که از کدام عهد، از کدام کتاب و از کدام دوره از تاریخ عمل نجاتبخش خدا با قومش سخن میگوییم.
نظام رهبری در عهدعتیق:
وجه مشترک رهبری در تمام عهدعتیق این بود که حاکمیت خدا بر قومش بهطور غیرمستقیم و صرفاً بهواسطۀ کار روحالقدس از طریق رهبران قوم جامۀ عمل میپوشید. به دیگر سخن، افراد قوم تنها از طریق رهبران خود به خدا و ارادۀ او دسترسی داشتند. خدا خود و ارادۀ خویش را بر پادشاهان، کاهنان و انبیای راستین آشکار میکرد و آنها این اراده را با بقیۀ قوم در میان میگذاشتند. رابطۀ قوم با خدا رابطهای غیرمستقیم بود. تنها رهبران بودند که مستقیم و بیواسطه با خدا تماس داشتند و از اراده و نقشۀ خدا برای قومش آگاه میشدند.
از همین رو، اتخاذ تصمیم در مورد مسائل مهم صرفاً با رهبران بود. آنان متولّیان ارادۀ خدا نزد قوم بودند. افراد قوم چون از روح خدا که عامل ارتباط بین خدا و انسان بود، برخوردار نبودند، در همه چیز صرفاً به نظر و تصمیم رهبران متکی بودند و خود در اتخاذ این تصمیمات نقش قابل ملاحظهای نداشتند. به گفتۀ پولس در غلاطیان ۴:۳، قوم اسرائیل هرچند فرزندان خدا بودند اما تا پیش از دریافت روحالقدس صغیر بهشمار میآمدند و با غلام تفاوتی نداشتند. آنها زیردست قیّمان و وکلا زندگی میکردند. مقصود پولس از قیّمان و وکلا در اینجا شریعت موسی و نظام فراهم آمده بهوسیلۀ آن است. ولی نقد او از شریعت و کیفیت رابطۀ خدا با قومش تحت آن، شامل شیوههای رهبری نیز میگردد. نوع رابطۀ غیرمستقیم با خدا که شریعت متضمن آن بود، قوم را در وضعیت صغیر بندگی نگاه میداشت.
اما این نظام رهبری از همان آغاز با مشکلات جدی روبرو شد و پس از آزمایش اشکال مختلف آن در اوضاع مختلف اجتمایی بهکلی فروپاشید. رهبری موسی که شاید بتوان او را از موفقترین رهبران عهد قدیم بهشمار آورد بهخوبی نمایشگر سرنوشت غمانگیز اینگونه رهبری روحانی است. در یکی از نقاط اوج رهبری موسی، در حالی که او بر کوه سینا رو در رو با خدا سخن میگوید و شریعت را از او دریافت میکند، قوم به یاری هارون، یعنی دست راست موسی، به گوسالهپرستی مشغول میشود. این داستان به سادهترین و شیواترین شکل نشان میدهد که شناخت غیرمستقیم از خدا و ارادۀ او حتی بهواسطۀ عالیترین و برجستهترین رهبران نمیتواند به هدایت واقعی قوم خدا در زندگی مطابق اراده و نقشۀ او موفق گردد. تاریخ اسرائیل تاریخ تکرار این داستان به صورتهای مختلف است، چه در ایام داوران و چه در زمان پادشاهان اسرائیل. از بطن همین تجربۀ تاریخی دردناک است که وعده و امید فرارسیدن نظامی نوین سر برمیآورد.
این موضوع در پیشگویی ارمیای نبی در مورد عهد جدید خدا با انسان بیان شده است (ارمیا ۳۱:۳۱-۳۴): ارمیا نخست اعلام میکند که خدا اینبار شریعت خود را در باطن تمام افراد قوم خواهد نهاد و بر دل ایشان خواهد نوشت، بهگونهای که آنان بهمعنای راستین قوم خدا خواهند بود و او خدای ایشان. سپس ادامه میدهد که «دیگر کسی به همسایهاش و شخصی به برادرش تعلیم نخواهد داد و نخواهد گفت خداوند را بشناس. زیرا خداوند میگوید: جمیع ایشان از خرد و بزرگ مرا خواهند شناخت.» مقصود ارمیا این نیست که قوم دیگر به معلمان و رهبران نیاز نخواهند داشت، بلکه مقصود او این است که همۀ افراد قوم از شناختی بیواسطه از خدا و ارادۀ او برخوردار خواهند شد.
ارمیا بیان نمیکند که این شناخت مستقیم و باطنی چگونه میّسر میشود. حزقیال است که این موضوع را بیان میکند. او توضیح میدهد که خدا دل تازه به افراد قوم خواهد داد و روح تازه در اندرون آنان خواهد گذاشت، و سپس ادامه میدهد که خدا روح خود را در اندرونشان خواهد گذاشت و اینگونه آنها را به احکام و فرایض خود سالک خواهد گردانید (حزقیال ۳۶:۲۶-۲۷). پس سکونت روح خدا در دل تکتک افراد قوم است که به آنها شناختی راستین از خدا و احکام او خواهد بخشید و این ارتباط مستقیم و درونی با خداست که آنها را به انجام ارادۀ خدا قادر خواهد ساخت.
نظام رهبری در عهدجدید:
یوحنا در رسالۀ اول خود بر همین موضوع تأکید کرده، میگوید: «امّا دربارۀ شما باید بگویم آن مسح که از او یافتهاید، در شما میماند و نیازی ندارید کسی به شما تعلیم دهد، بلکه مسحِ او دربارۀ همه چیز به شما تعلیم میدهد» (اول یوحنا ۲:۲۷). مقصود یوحنا از "آن مسح" همان روحالقدس است که به همۀ مؤمنان به مسیح بخشیده میشود و سبب میگردد آنها برای شناخت خدا و ارادۀ او صرفاً به دیگران متکی نباشند بلکه بتوانند مستقیم از خدا تعلیم بگیرند.
پولس رسول همین مطلب را اینگونه بیان میکند که قوم خدا در عهدجدید با دریافت روحالقدس از رابطهای مستقیم، نزدیک و صمیمانه با پدر برخوردارند. مسیحیان از حالت فرزندان صغیر بیرون آمدهاند و بهعنوان فرزندان بالغ خدا از همۀ حقوق فرزندی برخوردارند. آنان دیگر نه غلاماند و نه چون فرزندان صغیر، زیردست قیّمان و وکلا؛ بلکه از طریق روح فرزندخواندگی خدا را ابّا یعنی پدر صدا میزنند و با او رابطۀ مستقیم دارند (غلاطیان ۴:۱-۷). آنان برای درک و شناخت ارادۀ خدا صرفاً بر هدایت خارجی متکی نیستند بلکه خود مستقیم از روح خدا هدایت میشوند (رومیان ۸:۱۴-۱۷).
آیا مقصود این است که در نظام عهدجدید، رهبران هیچ نقشی ندارند یا همۀ افراد قوم از مقام و نقش رهبری برخوردارند؟ به هیچوجه! کلام خدا بهروشنی تمام اعلام داشته که در عهدجدید نیز خدا رهبرانی به کلیسا بخشیده است (افسسیان ۴:۱۱-۱۳) و کاملاً آشکار است که همۀ افراد قوم از این نقش برخوردار نیستند. امّا نقش رهبران در این وضعیت جدید، بهطبع نقشی متفاوت است. رهبران دیگر متولّیان ارادۀ خدا برای کلیسا نیستند تا میانجی رابطۀ قوم با خدا باشند و ارادۀ خدا را به آنها ابلاغ کنند. آنها دیگر برای قوم و به جای قوم تصمیم نمیگیرند، بلکه وظیفه و مسئولیت آنها تربیت و تجهیز قوم بالغ خداست بهگونهای که آنها بتوانند خود برای خویشتن تصمیم بگیرند.
بههمین معناست که کتابمقدس، چنانکه مارتین لوتر و جنبش پروتستان تأکید ورزید، همۀ مؤمنان به مسیح را کاهنان و پادشاهان میخواند (مکاشفه ۱:۶) و مطابق با کتاب اعمال، روح نبّوت که رابط بین انسان و خداست بر جمیع کلیسا، و نه صرفاً بر گروه معدود انبیا فرو ریخته است. پس به یک معنا و در سطحی بنیادی همۀ مسیحیان از سه مقام کاهن، پادشاه و نبی برخوردارند و قادرند با خدا رابطۀ مستقیم داشته، او و ارادهاش را بشناسند.
در اینجا میتوانیم به سؤال اصلی این مقاله بازگردیم و بپرسیم آیا کلیسا دمکراسی است؟ دمکراسی در معنای معمول کلمه، یعنی حکومت مردم بر مردم. بدین معنا پاسخ به سؤال فوق منفی است. کلیسا حکومت مردم بر مردم نیست. کلیسا "تئوکراسی" یعنی حکومت خدا بر مردم است. در کلیسا مؤمنان به مسیح در پی انجام خواست خود، و برنامه و نقشۀ خود نیستند. دعا و آرزوی مؤمن این است که «پادشاهی تو بیاید. اراده تو، چنانکه در آسمان انجام میشود، بر زمین نیز به انجام رسد.»
امّا پرسش مهم و تعیینکننده این است که پادشاهی خدا چگونه و از چه طریق در کلیسا پیاده میشود؟ آیا خدا از طریق یک تن یا گروهی کوچک حاکمیت خود را اِعمال میکند و دیگر اعضای کلیسا باید کاملاً منفعل و پذیرا و مطیع رأی یک تن یا گروهی کوچک باشند؟ یا اینکه پادشاهی خدا در سطحی بنیادی از طریق همۀ اعضای کلیسا اِعمال میشود و همه در درک و شناخت اراده و نقشۀ خدا سهیماند. ریخته شدن روح خدا بر همۀ افراد قوم و برخورداری همه از مقام کهانت، پادشاهی و نبوت در عهدجدید مؤید شق دوّم است. کلیسا هرچند دمکراسی نیست، ولی ارادۀ خدا در آن در اختیار عدۀ قلیلی قرار داده نشده بلکه همه در سطحی بنیادی به آن دسترسی دارند و نظام رهبری و تصمیمگیری در کلیسا باید منعکسکنندۀ این اصل مهم باشد.
رهبری در کلیسای اولیه
نگاهی به چگونگی تصمیمگیری در کتاب اعمال رسولان بسیار روشنگر است. در باب اول کتاب اعمال، لازم بود کسی بهجای یهودا به حواریون مسیح بپیوندد. یازده رسول باقیمانده، بیشک از بالاترین مقام در جامعۀ نوین مسیحی برخوردار بودند. هیچ رهبری امروز نمیتواند ادعا کند از اقتداری برابر با این رسولان برخوردار است. با وجود این، میبینیم که این رسولان خودشان کسی را بهجای یهودا انتخاب نکردند، بلکه نخست پطرس به همه توضیح داد که چرا انجام این کار ضرورت دارد، و سپس جماعت مؤمنان که صد و بیست تن بودند (آیۀ ۱۵) دو تن را پیشنهاد کردند. از قرار معلوم آنها در انتخاب بین آن دو به توافق نرسیده بودند.
پس مطابق رسم عهدعتیق قرعه انداختند تا بین آن دو یکی را برگزینند. اگر کلیسا پیش از دریافت روحالقدس این صلاحیت را داشت که در انتخاب یکی از دوازده رسول سهیم باشد، چقدر بیشتر پس از پنطیکاست میتواند و باید در انتخاب رهبرانش سهیم باشد.
در باب ششم اعمال، کلیسا دچار یکی از بحرانهای دوران آغازین خود شد. یهودیان یونانیزبان از یهودیان آرامیزبان نزد رسولان شکایت کردند که نسبت به آنها در توزیع خوراک اجحاف میشود. پس رسولان بر آن میشوند که هفت نفر را برای رسیدگی و نظارت بر امور اداری و جاری کلیسا انتخاب کنند. در این قسمت، نخست میبینیم که رسولان راهحل را بهعنوان پیشنهاد با کلیسا در میان گذاشتند و کلیسا بود که آن را پذیرفت (۶:۵). رسولان نظر خود را به کلیسا تحمیل نکردند! بهعلاوه رسولان خودشان این رهبران را برنگزیدند بلکه انتخاب آنها را بر عهدۀ اعضای کلیسا گذاشتند (۶:۳). تشخیص صلاحیت این رهبران با کلیسا بود و نه با رسولان فقط.
در باب ۱۱ میبینیم که مؤمنانِ طرفدار ختنه در اورشلیم از پطرس به خاطر رفتن به خانۀ کرنیلیوس و همسفره شدن با غیریهودیان انتقاد میکنند. در ۱۱:۴ میبینیم که پطرس، رهبر شمارۀ یک رسولان مسیح، این حق را برای مؤمنان قائل است که از او انتقاد کنند و عمل او را زیر سؤال ببرند. بههمین دلیل، همه چیز را برای آنها توضیح میدهد تا اینکه دیگر اعتراضی باقی نمیماند (آیۀ ۱۸).
در باب ۱۵ با یکی از مهمترین بحرانهای دورۀ آغازین کلیسا روبرو میشویم که میتوانست کلیسا را از همان آغاز دوپاره کند. برای رسیدگی به موضوع، اولین شورای کلیسایی تشکیل شد. شرکت همۀ اعضای کلیسا در تبادلنظرها عملی نبود، پس رسولان و مشایخ جمع شدند. باز میبینیم رسولان که از بالاترین ردۀ رهبری بودند، خودشان تصمیم نهایی را نگرفتند بلکه مشایخ کلیسا را نیز دخیل کردند. ولی نکتۀ جالبتر این است که پس از گفتار یعقوب، لوقا در آیۀ ۲۲ تصریح میکند که رسولان و مشایخ با همۀ کلیسا تصمیم گرفتند که کسانی را انتخاب کنند و آنان را با نامهای به انطاکیه بفرستند. کاملاً روشن است که رهبران کلیسا، اعضا را در تصمیمات و انتخابات خود سهیم میکردند.
ماهیت رهبری در عهدجدید:
در این صورت معنی رهبری در عهدجدید چیست؟ و اگر همۀ اعضای کلیسا در هدایت آن سهیماند، پس رهبران چگونه رهبری خود را اِعمال میکنند؟
● رهبری بر مبنای خدمت:
یکی از قسمتهای بسیار مهم درباره ماهیت رهبری در عهدجدید، سخنان خداوند ما عیسی مسیح در متی ۲۰:۲۰-۲۸ و مرقس ۱۰:۳۵-۴۵ است. او نظام رهبری در میان مؤمنین را با نظام رهبری در جوامع آن زمان مقایسه میکند و تأکید مینماید که رهبری در کلیسا به معنی ریاست و سروری نیست. در دنیا، حاکمان و پادشاهان بر مردم ریاست میکنند و مردم آنها را خدمت میکنند، ولی در کلیسا رهبران در خدمت مردم هستند، نه سرور آنها. رهبری در کلیسا نه بر اقتدار ناشی از مقام بلکه بر خدمت استوار است. "سروری" یعنی تحمیل رأی خود بر دیگران، چه این کار به زور اسلحه انجام شود و چه بر مبنای مقام روحانی و کلیسایی، ماهیت امر تفاوتی ندارد.
حتی خود خدا ارادۀ خود را به انسان تحمیل نکرده و نمیکند. او انسان را آزاد و دارای قدرت اختیار و تصمیمگیری خلق کرد و او همیشه این آزادی و اختیار انسان را حرمت گذاشته است. بنابراین رهبر مسیحی با خدمتی که به کلیسا میکند، کلیسا را رهبری مینماید. او با به کارگیری عطایای خود در خدمت کلیساست.
● رهبری بر مبنای عطایا:
اقتدار رهبر مسیحی در مسح او و عطایی است که از روحالقدس دریافت کرده و با بهکارگیری آن کلیسا را خدمت میکند. رهبر مسیحی با موعظه، تعلیم، مشورت و مهارتهای مدیریتی خود کلیسا را هدایت مینماید، نه بر مبنای حق قانونی اخذ تصمیم برای کلیسا و به جای کلیسا. او ارادۀ خدا را به کلیسا ابلاغ نمیکند و انتظار اطاعت بیچون و چرا از اعضا ندارد، بلکه به اعضا معرفت و آگاهی میبخشد، آنان را تشویق میکند و برمیانگیزاند، بدیشان الهام و بصیرت میبخشد و هشدارشان میدهد و برحذرشان میدارد.
● رهبری بر مبنای نمونه و سرمشق:
پطرس رسول در پند و اندرز خود به مشایخ کلیسا این اصل مهم را به روشنی بیان میکند: «گله خدا را که به دست شما سپرده شده است شبانی و نظارت کنید... نه آنکه بر کسانی که به دست شما سپرده شدهاند سروری کنید، بلکه برای گله نمونه باشید» (اول پطرس ۵:۲-۳). باز میبینیم که رهبر مسیحی نه با تحمیل اراده و تصمیم خود به اعضا بلکه با نمونه و سرمشقی که برای کلیسا میگذارد آنان را هدایت و رهبری میکند. رهبر حتی اگر عطا و مسح هم داشته باشد، ولی زندگی، رفتار و سیرت او نمونه نباشد، قادر نخواهد بود مردم را رهبری کند و اعضای کلیسا به اقتدار او گردن نخواهند نهاد. نمونه و سرمشق یک رهبر است که همراه با عطا و خدمت او مؤمنان را بر آن میدارد که از او پیروی کنند.
حال اگر تشکیلات کلیسا بهگونهای باشد که رهبر بتواند صرفاً بهخاطر مقام خود و بدون برخورداری از توافق و پشتیبانی اعضا، رأی و نظر خود را بهپیش ببرد، دیگر عطا، خدمت و سرمشق بودن او برای انجام کار رهبری ضرورتش را از دست خواهد داد و این نه به سود کلیسا خواهد بود، نه به سود خودش. زیرا در این صورت نیازی نخواهد داشت مثلاً به اندازۀ کافی دعا کند تا مسح لازم را از روحالقدس دریافت نماید، یا وقت کافی را به تهیه تعلیم و موعظه اختصاص دهد، یا مراقب سیرت و رفتار خود باشد، زیرا میداند در هر حال چون شیخ یا شبان کلیساست رأی و نظر خود را به پیش خواهد برد؛ این هم به خود او لطمه میزند، هم به کلیسا. بنابراین تشکیلات کلیسا باید بهگونهای باشد که رهبران برای انجام کار رهبری تا حد لازم به رأی و نظر اعضا اتکا داشته باشند.
نتیجهگیری:
در کلیسایی که مطابق با الگوی عهدعتیق از رهبری اداره میشود، بخش اعظم اعضای کلیسا صغیر تلقی میشوند و صغیر هم باقی میمانند. آنها فاقد درک روحانی کافی برای سهیم بودن در هدایت کلیسا و نقش داشتن در تصمیمگیریها قلمداد میگردند. بهعلاوه در چنین کلیسایی بهطبع تلاش چندانی هم برای ارتقای سطح آگاهی و شناخت اعضا و تجهیز آنها برای دخیل شدن هرچه بیشتر در فعالیتها و تصمیمگیریهای کلیسایی صورت نمیگیرد، زیرا ضرورتی هم برای آن احساس نمیشود.
در نقطۀ مقابل، در کلیسایی که مطابق با الگوی عهدجدید اداره شود، اعضا برای شرکت هرچه فعالتر در خدمات و تصمیمگیریهای کلیسایی تربیت و تجهیز میگردند و نظام رهبری بهگونهای است که امکان شرکت هر چه بیشتر اعضا را در این تصمیمگیریها فراهم میآورد.