You are here

شعر هدیه پدر

Estimate time of reading:

۱ دقیقه

 

هدیه پدر

ای عالمیــان برخیـز ارباب نفیر کرد است

از عـالــم آن بـالا بـر مــا نظـر کرد است

آمـد سوی مــا جانان، تا جان بدهد جانان

این موسم سرما را خرداد مهمان کرد است

رب همـــه دل‌هـا، نـور همـه جــان‌هـا

آن روح خدایـی را بـر مـا عیان کرد است

دستک بزنیـد پـاکان، بـربط بزنیـد یـاران

آن طفل نظـر کـرده بـر مـا نگه کرد است

ای ماتمیان کافیست ماتم نکنید شادیست

عیسـی خداونـدی میل همگان کرد است

خلیل

 

اطاعت مریم و بارداری او به امر خداوند

بـه امــر خـداوندِ مهــر و جــلال

که دانـای کــل است و او بـی‌زوال

فـرشتـه درآمد بـه مــریــم بگفت

تــو را برگـزیـده خـــدای کمــال

کـه بطنت چو مأمن بر عیسـی شود

بـه دامان تــو، روح عشـق و جلال

بگفتـا؛ چگـونـه؟ کـه مــن باکره‌ام

نکــردم خطایــی چنیـن پر مــلال

به او گفت: هان تو پاکی و شایسته‌ای

بــه روح‌القدس آیـد آن پـر جـلال

زمین خــدا سجــده کـرد و بگفت

بـه امــرش کنـم طاعتش در کمـال

فرشتـه بگفت، اوست آن عمـانوئیل

خدایی که بود، هست و هم بی‌زوال

فریده

 

ایـن چه غـوغـا است که در قافلـه بر پـا شده است

ایــن چـه شـور است که در سینه هویدا شده است

این چه عشقی است که مجنون همه شب تا به صحر

سـر بـه محـــراب دل و دامــن لیــلا شــده است

ایـن چـه دردی است که هـر دل چو به دامش افتاد

بـی‌نیـــاز از همــه درمـان و مــداوا شـــده است

ایــن چـه موجـی است که تـا پنجـه به دریا افکند

دُرِّ گـم گشتــه بــرون از کف دریــا شــده است

ایــن چــه یاری است که تا پرده ز رخسار درید

عـالمــی در طلبش غــرق تمنـــا شــده است

ایـن چـه نـوری است که از تابش آن دیده کـور

بـاز گردیـده و چنیـن روشن و بینـا شــده است

ایـن چـه طرحــی است بـر این گنبد مینا ز ازل

کـه جهان غافل از ایـن حل معمــا شـده است

سِرّ ایــن راز سپهــر از دل بیگــانه مپـــرس

کشف ایــن راز بـه میـلاد مسیحــا شده است

چـون خــدا قـافلـه بـی‌قافلـه‌ســالار بـدیـد

بـه جهان آمــده در صـورت عیسی شده است