شعر
۱ دقیقه
غم مخور
ای دل ار یـارت شده عیسی مسیحا غم مخور
گـر تـوکل کـردهای در نـام عیسـی غـم مخور
نــام او زیبـــاتـر از اولاتـریـن نـامهـاست
گـر دلت را کـردهای تقدیـم عیسـی غم مخور
من بـه صحبت کی توانـم شرح فرزندی کنـم
پـردههـا از دیـدگانت مـیگشایـد غـم مخور
بـــر قیـــامـش ذرهای دل شـــک مکـــن
او بـود نیکـو شبـان و سـاربـانت غـم مخـور
ذرهای ایمــان تــو مکشـوف سـازد آنچــه را
هـر سـؤالی در دلـت باشـد معمـا غـم مخـور
در وفـاداری عظیـم و رحمتش چــون بـیزوال
رحمتش هـر صبح بـارد بـر وجودت غم مخور
او نگفت هـرگـز کـه راهــی را نشـانت میدهـد
او که خود راه است و هم نان حیاتت، غم مخور
گر به ایمان ترک این دنیا کنی باشد حیاتت جاودان
او که گفت هستم قیامت هم حیاتت، غم مخور
مــیگشـایـد در بـرویت گـر بسـویش مـیروی
چشمۀ فیضش شود جاری به سویت غم مخور
حـامیت روحالقـدس بـاشد همـی دل بـد مکن
روح او است همدم شبهای تـارت غم مخور
مـوج تـوفـانهـای سخـت و نـاگـوار زندگـی
میوزد همچون نسیمی بر وجودت غم مخور
آیـههــایش تـوشـۀ بیت همـه شعـرم شــده
نـام عیسـی زینت شعـر تـو باشـد غم مخور
بهزاد
شرح حال کفن
شاد بود کفن آن روز که مسیح همره اوست
شــاد از منّت عیســی که شـده یـاور او
هیچ قبـریز جهـان درون خود نـور ندید
زان سبب لطف خــداونـد نشـد بـاور او
کفن از شـوق خداونـد سـر از پا نشناخت
سخت بـگرفت که هـرگـز نـرود از بـر او
آنقـدر جــان کفن بــا دَم او انـس گـرفت
نقش کرد بر تن خود دست ودو پاو سر او
ناگهانفوج عظیمـی ز سمــا سـر برسیـد
تــا بــه تسبیــح کنـدبــدرقۀســرور او
ایخدایـا وخدایـا کفن از غـم میکــرد
کـه چنیــن زود ز دامــان ببـرد دلبــراو
آخرالامربپــا خـاست مسیحـا به سهروز
آن کفن مانـد و غـم وحسرت شیدایی او
آنکفن جامـۀمن، مهـر مسیحـا تـنمن
شـده اینگونـه بـه پـایـان غـم تنهــاییاو
کنـم هـر روز به تـن جامۀ شیدایی خود
کـهبـه عــالـم بـدهـممـژدهبیــداریاو
هم صلیب وهم قیامشرکن ایمان من است
فخــر مـن نیست جـز آن جاننثــاری او
سیروس
صبح بهشت
خوش بگفتی در کتابت ای مسیح ما شـدیم فرزنـد نــابت ای مسیح
میخـرامیـم جملـه انـدر گُلشنت زیــر نــور آفتـــابت ای مسیــح
گشتـهایم مــا رود جــاری حـایا چونـکه نوشیدیم ز آبت ای مسیح
جان گرفتیــم جـاودان از جام تو تـا رسیـدیم بـر شـرابت ای مسیح
گر تو فرمان میدهی جان میدهیم زنـده گردیـم از جوابت ای مسیح
بــال و پــر دادی پی پـرواز مــا تا شویم همچون عقابت ای مسیح
شـاخهایم ما بـر تـو ای تاک خدا میوه گردیـم در حسابت ای مسیح
گشت پیـدا صورت صبـح بهشت بـرکشیــدی تـا نقـابت ای مسیح
هوشنگ