مصاحبهای در ورای تاریخ
۱۳ دقیقه
گفتگویی با پولس رسول
جناب پولس اگر اجازه بدهید از ابتدا شروع کنیم. نام اصلی شما چیست ودر کجا و کی متولد شدهاید؟
نام اصلی من شائول است. اما سولس شکل یونانی همین نام است. دکتر لوقا در شرح زندگی من همیشه قبل از ایمان به مسیح مرا سولس میخواند اما بعد از ایمان آوردنم مرا پولس میخواند و من هم در دنیا بیشتر به این نام شناخته شدهام.
زادگاه من شهر ترسوس کیلیکیه است، برای شما امروزیها جنوب ترکیۀ کنونی. در دوران من این شهر یکی از شهرهای مهم آسیای صغیر و شهری دانشگاهی بود. بعد از من افراد مهمی مانند مارک آنتونی و کلئوپاترا هم در خیابانهای این شهر گام برداشتهاند!
تاریخ تولدم را درست بهیاد ندارم. تا آنجا که بهیاد دارم در حوالی سالهای اول میلادی بهدنیا آمدهام ۱
از کودکی خود کمی برای ما بگویید. در چه جور خانوادهای بزرگ شدهاید؟
اصل من یهودی است اما تابعیت روم را هم داشتم.۲ من در یک خانوادۀ مذهبی یهودی بزرگ شدم. پدرم از یکی از فرقههای فریسی بسیار جدی بود و من هم شریعت اجدادی خود را در محضر گامالائیل بهکمال یاد گرفتم. گامالائیل استاد معروف و بزرگی بود که بهجای لقب عادی رابی (استاد من) به او لقب رابان (استاد ما) داده بودند. ارادت فریسیان به او آنچنان بود که پس از مرگ او چنین گفتند: «با مرگ شیخ رابان گامالائیل حرمت شایستۀ شریعت نیز مُرد».۳
هنوز کودک بودم که یهودیه قسمتی از امپراطوری روم شد و تا آنجا که یادم هست سرشماری معروف قیصر روم هم در کودکی من اتفاق افتاد.
از جوانی خود چه بهیاد دارید؟
نوجوان بودم که اگوستوس قیصر مُرد و تابریوس جانشین او شد.
از جوانی یادم است که برای خدا غیرت داشتم. و یک فریسی بهتمام معنی بودم؛ و بهخاطر عقاید متعصب مذهبیام مسیحیان را که آن روزها به آنها اهل "طریقت" میگفتند تا سر حد مرگ آزار میرساندم.۴
آن موقع من هنوز در ترسوس بودم و شنیده بودم که پنطیوس پیلاتوس عیسی، رهبر این نهضت "طریقت" را به صلیب کشیده است. هر روز خبر کارها و سخنرانیهای پیروان او به ما میرسید. یک بار افرادی از اهالی کلیکیه۵ از معجزات و آیاتی که استیفان، پیرو مسیح در اورشلیم انجام میداد برایم تعریف کردند و اینکه چطور با او درگیر شده بودند؛ ولی میگفتند که در برابر حکمت و روحی که استیفان با آن سخن میگفت یارای مقاومت نداشتند. این خبرها مرا برمیآشفت و مطمئن بودم که استیفان و رفقایش به موسی و خدا سخنان کفرآمیز میگویند. تا جایی که این مجادلهها منجر به سنگسار شدن استیفان شد.
روز سنگسار کردن استیفان من در اورشلیم بودم. آن روز را هرگز فراموش نمیکنم. وقتی او در حال جان دادن بود گفت: «ای عیسای خداوند روح مرا بپذیر!» سپس زانو زد و به آواز بلند گفت: «خداوندا، این گناه را به پای ایشان مگذار». شاهدان و سنگسارکنندگان استیفان بهرسم آن روز جامههای خودشان را پیش پای من گذاشتند.۶ چون من سردسته و بانی این عمل بودم.
پس از مرگ استیفان من آزار و اذیت خود را به کلیسا بیش از پیش ادامه دادم. به هیچ کس رحم نمیکردم، بر کلیساها تاخت و تاز میکردم؛ زن و مرد نمیشناختم! خانه به خانه میگشتم و آنها را بیرون میکشیدم و به زندان میانداختم.۷
چند ساله بودید که مسیح به شما آشکار شد؟ از آن روزها چه بهیاد دارید؟
درست نمیدانم اما فکر میکنم حدود چهل ساله بودم که بالاخره تصمیم گرفتم کاهن اعظم را ببینم و از او نامهای خطاب به کنیسههای دمشق بگیرم تا اگر یهودیان آنجا کسانی از اهل طریقت را ببینند دستگیر کنند و به اورشلیم بیاورند.۸ هدف من تار و مار نمودن و ریشهکن کردن مسیحیت بود.
سفر من رو به اتمام بود و نزدیک دمشق بودم که ناگاه نوری از آسمان بر اطرافم درخشید. بر زمین افتادم و صدایی شنیدم که میگفت: «شائول، شائول، چرا مرا آزار میرسانی؟»پاسخ دادم: «خداوندا، تو کیستی؟» جواب آمد: «من آن عیسی هستم که تو بدو آزار میرسانی. حال، برخیز و به شهر برو. در آنجا به تو گفته خواهد شد که چه باید کنی.»
همسفرانم خاموش ایستاده بودند؛ آنها صدا را میشنیدند، ولی کسی را نمیدیدند. از زمین بلند شدم، ولی چیزی نمیدیدم؛ پس دستم را گرفتند و مرا به دمشق بردند. سه روز نابینا بودم. در این مدت نه چیزی خوردم و نه آشامیدم. فعلاً این را تا اینجا داشته باشید.
از آن طرف، آن روزها در دمشق شخصی پیرو مسیح با اسم حَنانیا بود. خداوند در رؤیا بر او ظاهر شد و به او گفت: «ای حَنانیا! بلند شو و به کوچهای که "راست" نام دارد، برو و در خانۀ یهودا سراغ سولُس تارسوسی را بگیر. او به دعا مشغول است و در رؤیا مردی را دیده، حَنانیا نام، که میآید و بر او دست میگذارد تا بینا شود.»
فکر میکنید جواب حنانیا چه بود؟ «خداوندا، از بسیاری دربارۀ این مرد شنیدهام که بر مقدّسان تو در اورشلیم آزارها روا داشته است. و در اینجا هم از سران کاهنان اختیار دارد تا هر که را که نام تو را میخواند، در بند نهد.» خوب حق هم داشت اگر شما به جای او بودید همین واکنش را نشان نمیدادید؟ ولی خداوند به حَنانیا گفت: «برو، زیرا که این مرد ظرف برگزیدۀ من است تا نام مرا نزد غیریهودیان و پادشاهانشان و قوم اسرائیل ببرد. من به او نشان خواهم داد که بهخاطر نام من چه مشقتها باید بر خود هموار کند.»
خوب، بعد از آن حَنانیا به خانهای که من در آنجا ساکن بودم آمد و دستهایش را بر من گذاشت و گفت: «ای برادر، سولُس، خداوند یعنی همان عیسی که چون بدین جا میآمدی در راه بر تو ظاهر شد، مرا فرستاده است تا بینایی خود را بازیابی و از روحالقدس پر شوی.» همان لحظه چیزی مانند فَلس از چشمانم افتاد و بینایی خود را بازیافتم و بلند شدم و اولین کاری که کردم این بود که تعمید گرفتم. بعد جای شما خالی، غذا خوردم و پس از سه روز کمی قوّت گرفتم.
بعد از آن چند روز هم با شاگردان در دمشق بهسر بردم. دیگر متحول شده بودم. به کنیسهها میرفتم و اعلام میکردم که عیسی پسر خداست. هر که پیام مرا میشنید در شگفت میشد و میگفت: «مگر این همان نیست که در اورشلیم در میان آنان که این نام را میخواندند. آشوب بهپا میکرد و به اینجا نیز آمده تا در بندشان نهد و نزد سران کاهنان ببَرَد؟» ولی من هر روز قویتر میشدم و با دلایل انکارناپذیر یهودیان دمشق را بهزانو درآورده، ثابت میکردم که عیسی، همان مسیح است.۹
دوستان صمیمی شما در این دوران چه کسانی بودند؟ آیا خاطرات خاصی از آنها دارید؟
بله، من دوستان بسیاری دارم ولی افرادی بودهاند که در زندگی من نقش خاصی داشتهاند. یکی از افرادی که مشوق، دوست و برادر من در این دوران ابتدای ایمانم بود، برنابا است. او اهل قبرس بود. وقتی من از دمشق به اورشلیم برگشتم خواستم که به شاگردان مسیح ملحق شوم اما همه از من میترسیدند و باور نمیکردند که من بهراستی ایمان آوردهام. فکر میکردند کاسهای زیر نیم کاسه است. اما برنابا مرا با آغوشی باز پذیرفت. او بود که مرا پیش رسولان آورد و جریان ملاقات مرا با خداوند در راه دمشق برای آنها تعریف کرد و باعث شد که آنها مرا بپذیرند.۱۰ برنابا پیشفرضها را کنار گذاشت و به من اعتماد کرد و دیگران را هم متقاعد کرد.
البته بعدها من و او اختلافنظرهایی پیدا کردیم ولی من هرگز تشویقها و بسیاری از خدمات دیگر برنابا را فراموش نمیکنم.
فرد دیگری که همیشه به زندگی من با دقت و توجه مینگریست و چیزی از خدمات من از چشم او نمیافتاد، دکتر لوقا است که در بسیاری از سفرها مرا همراهی میکرد و بسیاری از آنچه را که شما امروز از زندگی من میدانید مدیون او هستید. و حتی تا آخرین روزهای زندگیم نیز در کنارم بود.۱۱
آیا شما ازدواج کردهاید؟ آیا فامیل شما هم به مسیح ایمان آوردند؟
شما امروزیها میخواهید جواب همه چیز را بدانید! برای شما برخی از موضوعات مطرح است که دیگر برای ما در این طرف قضیه مطرح نیست! یادتان است که خداوندمان فرمود: «هنگامی که مردگان برخیزند، نه زن میگیرند و نه شوهر اختیار میکنند؛ بلکه همچون ستارگان آسمان خواهند بود»؟۱۲
تنها یک چیز از رسم و رسوم آن زمان بهیاد دارم و آن این است که آن روزها همه فریسیهای مؤمن زن میگرفتند و چیزی بهعنوان تجرد در سنت آنها وجود نداشت.
در مورد فامیل و اقوام من، بله یک خواهرزاده داشتم که وقتی یهودیان توطعۀ قتل مرا چیدند، باخبر شد و به قلعهای که من در آن زندانی بودم آمد و به من خبر داد.۱۳ پسر خوب و با ایمانی بود.
به برخی دیگر خویشاوندانم در رسالات خود اشاره کردهام؛ مثل آندرونیکوس و (خانم) یونیاس که با من در زندان بودند۱۴ و همکار و همخدمت من بودند.
خانم دیگری هم بود که رسماً جزو خانوادۀ من نبود ولی الحق در حق من مادری کرد. کلیسا او را بهعنوان مادر روفس میشناخت.۱۵ البته دیگران هم بودند. من به برخی از آنها در نامهام به رومیان اشاره کردهام.
بسیاری از زنان با شما میانۀ خوشی ندارند و معتقدند که شما ضد زن بودهاید. در این مورد چه میگویید؟
بله، متوجه شدهام که این سؤتفاهمات وجود دارد و راستش از این بابت تعجب میکنم. تبعیض و برتری دانستن یک نژاد یا یک جنس یا یک گروه خاص بر دیگری از خدا نیست. برای ما که مسیح را در بر کردهایم دیگر نه یهودی معنی دارد نه یونانی، نه غلام نه آزاد، نه مرد نه زن، زیرا همگی در مسیح یکی هستیم.۱۶ برای شما ۱۸ قرن طول کشید که بردهکشی را ریشهکن کنید. امیدوارم روزی هم بتوانید تعصبات و تبعیضهای جنسی را کنار بگذارید.
اما چرا از شنیدن این حرفها در مورد خودم تعجب میکنم؟ شما اگر رسالات من و همچنین شرح حال کلیسای اولیه را بخوانید میبینید که زنان بسیاری در آن زمان فعالانه مشغول به خدمت بودهاند. من در رسالات خود ۴۰ نفر را بهنام اسم بردهام، ۱۶ نفر از آنها زنان همخدمت و همکار من هستند. یکی از زنانی که در زمان من در خدمت تعلیم بسیار فعال بود پریسکا بود که همراه با همسرش اپولس را تعلیم میداد.۱۷ این زن از همکاران من بود. زنان دیگری نیز بودند مانند یونیاس که همراه با شوهرش با من در زندان بودند. تریفینا و تریفوسا بانوان دیگری بودند که با سختکوشی بسیار برای خداوند کار میکردند. در کنخریه خواهری بود به اسم فیبی که خادم کلیسا بود و به من کمک فراوان کرد. یکی از دوستان عزیز من پرسیس بود که شاید برای شما ایرانیها جالب باشد که معنی نامش "زن پارسی یا ایرانی" بود، این زن در خداوند بسیار تلاش میکرد.۱۸ این زنان و بسیاری از زنان دیگر مورد تحسین من بودهاند و مطمئناً در کلیساهای شما هم این افراد وجود دارند و باید به خدمت و کار آنها احترام و ارزش گذاشت.
من در رابطه با نقش مؤثر زن (چنانکه برای مرد) در کلیسای اولیه همیشه مسائل فرهنگی و تجربۀ روحانی را نیز در نظر گرفتهام. اگر چه در مواردی نقش زن ممکن است با نقش مرد متفاوت باشد اما این تفاوتها میتواند باعث زیبایی و تنوع و گستردگی کار خداوند باشد و نباید از آن برای برتری یک جنس بر جنس دیگر یا تحقیر و تحکم به همدیگر استفاده کرد.
چند سفر بشارتی داشتهاید؟ این سفرها را از کی آغاز کردید؟ کمی از آنها برایمان تعریف کنید.
من روی هم رفته سه سفر بشارتی داشتم. اولین سفر بشارتی خود را حدود ۲۰ سال پس از ایمان آوردنم به مسیح آغاز کردم.۱۹ تا آن موقع در دنیای مسیحیت کمابیش گمنام بودم و در گمنامی کلیساها را خدمت و بنا میکردم. در سفر اول بشارتیام در لستره سنگسار شدم۲۰ و بدن زخمیام را به گمان اینکه مردهام از شهر بیرون کشیدند ولی شاگردان از من حمایت کردند و قوی شده به خدمت ادامه دادم.
فکر میکنم سفر دوم۲۱ من مهمترین سفرم بود. در این سفر باز به لستره بازگشتم چون تیموتائوس اهل این شهر بود و میخواستم او را با خود ببرم. این سفر بسیار طولانی بود و راههای سختی را پیمودیم. از انطاکیه به تراووس و بعد به فیلیپی و تسالونیکی و سپس به بیریه و آتن و قرنتس رفتیم و بعد از راه دریا به افسس آمدیم. از انطاکیه تا افسس راه چندانی نبود اما خدا به ما اجازه نداد که مسیر را مستقیم بیاییم چون در همۀ این شهرها برای ما نقشه و خدمت خاصی داشت.۲۲
در این سفرها تابعیت رومی من در حقیقت پاسپورت کار مبشری من شد. و خدا را برای این مزیت شکر میکنم.
این روزها فکر و ذکر جوانان ما در جام جهانی فوتبال در آلمان است؟ آیا شما به ورزش علاقه داشتهاید؟ آیا پیام خاصی برای جوانان ما در این رابطه دارید؟
ورزش و انضباط دادن بدن، همیشه برای من بسیار جالب و آموزنده بود. یک بار زمانی که بازیهای المپیک در یونان برگزار میشد در آنجا بودم. قرنتس هم یکی از شهرهایی بود که بازیهای پِن هِلِنیک در آنجا برگزار میشد و من شاهد فعالیت ورزشکاران و آمادگی آنها برای شرکت در این مسابقات بودهام. چه درسهای روحانی عمیقی میتوان از ورزش آموخت!
وقتی که صحنۀ استادیومهای یونان را بهیاد میآورم و تماشاچیان را از یک طرف میبینیم که با شور و شوق مسابقه را دنبال میکنند، فریاد میزنند، تشویق میکنند و از سوی دیگر بازیکنان را میبینم که لباس سبک و راحت پوشیده با استقامت بهسوی هدف میدوند؛ زندگی روحانی مسیحیان را تصویر میکنم که در مسابقۀ زندگی ایمانی خود ابری عظیم از شاهدان را گرداگرد خود دارند و میخواهم آنها نیز از این ورزشکاران نمونه بگیرند که هر بار اضافی و هر گناه که آسان به دست و پایشان میپیچد را از خود دور کنند و با استقامت در این مسابقۀ روحانی بدوند و چشمان خود را بر قهرمان و مظهر کامل ایمان یعنی عیسی بدوزند.۲۳
پیام من به ورزشکاران امروز این است که بهیاد داشته باشند چه در میدان مسابقۀ فوتبال و چه در میدان مسابقۀ روحانی، برای موفقیت و برنده شدن باید از تمام دستورات و مقررات اطاعت کنند.۲۴ کار خدا و خدمت را نیز باید با روش خدا انجام داد. میانبر نمیتوان زد.
شما چندین بار تا لب مرگ رفتهاید. در آن مواقع به چه فکر میکردید و نهایتاً از مرگ خود چه بهیاد دارید؟
مرام من همیشه این بود که: «مرا زیستن مسیح است و مردن نفع». همیشه از خدمت خود برای خداوند خوشحال بودم اما از طرفی "بودن با او" اشتیاق و آرزوی من بود و همیشه در طول حیاتم با این دو سخت در کشمکش بودم.۲۵ خدا را شکر که دیگر این کشمکش را ندارم!
اما در مورد مرگم. من هفتاد و چند ساله بودم که برای بار دوم پس از شورش یهودیان به ضد خودم به زندان رومیها افتادم. در این مدت بود که من قسمتهایی از نامۀ دوم خود را به تیموتائوس نوشتم. در آن موقع دیگر میدانستم که زمان رفتنم فرا رسیده و جنگ نیکو را جنگیده و مسابقه را به پایان رسانده بودم۲۶ و نهایتاً در حکومت "نِرون"، در روم سر مرا از تن جدا کردند و به خداوند خود پیوستم.
توضیح واضحات:
خوانندگان عزیز کلمه: مصاحبۀ بالا یک مصاحبۀ تخیلی و فرضی است. اکثر مطالب آن با توجه به آیات کتابمقدس و همچنین برخی از شواهد تاریخی تهیه شده است.
پانوشت
۱ اعمال ۲۲:۳؛ ۲ اعمال۲۲:۲۸؛ ۳ میشنا/سوتا۹.۱۵؛ ۴ اعمال ۲۲:۳و۴ و فلیپیان ۳:۵؛ ۵ اعمال ۶:۹؛ ۶ اعمال ۷:۵۹- ۸:۱؛ ۷ اعمال ۸:۳؛ ۸ اعمال ۹:۲، ۹ اعمال ۹:۱-۲۰؛۱۰ اعمال ۹:۲۶-۲۸؛ ۱۱ دوم تیموتاوس ۴:۱۱؛ ۱۲ مرقس ۱۲:۲۵؛ ۱۳ اعمال ۲۳:۱۶-۲۲؛ ۱۴ رومیان ۱۶:۷؛ ۱۵ رومیان ۱۶:۱۲؛ ۱۶ غلاطیان ۳:۲۷ و۲۸؛ ۱۷ اعمال ۱۸:۲۶ و رومیان ۱۶:۳-۵؛ ۱۸ رومیان ۱۶؛ ۱۹ اعمال ۱۳:۴؛ ۲۰ اعمال ۱۴:۱۹-۲۰؛ ۲۱ اعمال ۱۵:۴۰-۴۱؛ ۲۲ اعمال ۱۵:۴۰- ۱۸:۲۲؛ ۲۳ عبرانیان ۱۲:۱و۲؛ ۲۴ دوم تیموتائوس ۲:۵؛ ۲۵ فیلیپیان ۲:۲۱-۲۳؛ ۲۶ دوم تیموتائوس ۴:۶ و۷