یادآوری و فراموشی
۱۴ دقیقه
همۀ ما در زندگی خودمان خاطرات خوشی داریم که دوست داریم آنها را بهیاد آوریم و شاید صدها بار آن روزهای خوش، یا حرفهای شیرین یا اتفاقات جالب را در ذهن خود مرور کردهایم و هنوز هم وقتی به آنها فکر میکنیم خوشحال و شاد میشویم.
یادآوری روز ازدواج یا روزی که فرزندانمان به دنیا آمدند و یا روزی که در یک امتحان مشکل موفق شدیم یا روزی که خدا بهطرز خاصی با ما صحبت کرد برای ما لذتبخش است و هرچند زیاد به آن روزها فکر کنیم باز هم خسته نمیشویم و دوست داریم که مکرراً به آن خاطرههای شیرین برگردیم. زمانهایی هم پیش میآید که آنقدر این وقایع را برای نزدیکان خود تعریف میکنیم که کلافه میشوند، ولی برای خودمان آن تازگی و زیبایی اولیه ناپژمردنی است.
از سوی دیگر گاهی خاطرات دردناک روزهای تلخ و صحنههای بدی از زندگی ما بوده که آرزو میکردیم میشد به عقب برگردیم و آن روزها را از زندگی و ذهنمان پاک کنیم. آرزو میکردیم که واقعاً میتوانستیم بعضی چیزها را فراموش کنیم و از پروندۀ زندگیمان حذف نماییم.
اتفاقاً کتابمقدس هم ما را تشویق میکند که بعضی چیزها را مرتب بهیاد آوریم و هم به ما کمک میکند که یاد بگیریم که بعضی از چیزها را فراموش کنیم. براستی یادآوری چه چیزهایی برای ما خوب و مفید هستند و کتابمقدس در مورد فراموش کردن، چه درسهایی به ما یاد میدهد:
کلام خدا میخواهد ما چه چیزهایی را بهیاد آوریم؟
برای دادن جواب جامعی به این پرسش لازم است آن را از سه جنبه بررسی کنیم:
در رابطه با خدا
۱- خود خدا
تثنیه ۱۸:۸ میگوید: «یهوه خدای خود را بهیاد آور زیرا اوست که به تو قوت میدهد تا توانگری پیدا نمایی.» باز در مزمور۶۳:۶ داوود میگوید:« تو را در بر بستر خود بهیاد میآورم و در پاسهای شب در تو تفکر میکنم زیرا تو مددکار من بودهای.» ما در بستر خود به چه فکر میکنیم و چه چیزهایی را به یاد میآوریم؟
در جامعه تشویق شدهایم که آفرینندۀ خودمان را در روزهای جوانی بهیاد آوریم؛ «پس آفرینندۀ خود را در روزهای جوانی بهیاد آور قبل از آنکه روز بلا برسد و سالها برسد که بگویی مرا از اینها خوشی نیست» (جامعه۱:۱۲). پس بهیاد آوردن خدا به ما برای روز بلا و سختی آمادگی میدهد.
۲- کارهای خدا و اوامر و راههای او
«اوامر خدا را بهیاد آورده بهجا آورید» (اعداد ۳۹:۱۵). «کارهای عجیب را که او کرده است بهیاد آورید» (مزمور ۵:۱۰۵). یاد آوردن کارها و راههای خدا ما را تشویق میکند که در مواقع سخت و غیرممکن بایستیم. برای همین شهادتها حتی وقتی تکرار میشوند پربرکت هستند و باعث بنا میشوند و خوب است کارهای خدا و جوابهای دعا را بازگو کنیم یا بنویسیم و به این وسیله هم خدا را جلال دهیم و هم خودمان را بنا کنیم.
۳- قربانی مسیح
در لوقا ۱۹:۲۲ مسیح به ما میگوید «با شرکت کردن در شام مقدس، قربانی او برای گناهانمان را بهیاد بیاوریم». این یادآوری عزاداری و ماتم و مرثیهخوانی نیست بلکه در حقیقت جشنی است که به ما یادآوری میکند که بهخاطر کار کامل عیسی بر روی صلیب است که پاک شدهایم و میتوانیم فرزند خدا باشیم.
در رابطه با خودمان
۱- یادآوری گذشته
"ایام قدیم را بهیاد آور" (تثنیه۷:۳۲). «چیزهای اول را از زمان قدیم بهیاد آورید» (اشعیا ۹:۴۶). یا در لوقا ۳۲:۱۷ عیسی در تعالیم خودش به شاگردان میگوید زن لوط را بهیاد بیاورید. نگاه کردن به گذشته و نتیجۀ ایمان یا بیایمانی دیگران برای ما درس عبرت است. در کلام خدا فقط الگوی پیغمبران و افراد معصوم و موفق ذکر نشده بلکه درمورد ضعفا و بیایمانان نیز میخوانیم تا زندگی آنها برای ما درس باشد.
باز در عهدجدید در عبرانیان هم میخوانیم که باید گذشته را به یاد آوریم و علت آن نیز ذکر شده است: «هیچگاه از یاد نبرید آن روزها را که نور مسیح بهتازگی دلتان را روشن ساخته بود زیرا در آن زمان گرچه زحمات و رنجهای بسیاری بر شما وارد آمد اما شما همه را تحمل کردید و به خدا وفادار ماندید.» پس یاد آوری گذشته به ما کمک میکند که در زمانهایی که زندگی یکنواخت است و همچنین در مواقعی که شکها و دلسردیها هجوم میآورند پایدار و استوار بمانیم.
۲- یاد آوری کار و کلام خدا
در زندگی روزمره نه فقط مهم است که گذشته را بهیاد بیاوریم بلکه در حین کارهای روزمره و کشمکشهای زندگی باید کلام خدا را بهیاد آوریم و از آن اطاعت کنیم. مسیح وعده داده است «که روحالقدس تعالیم او را بهیاد ما خواهد آورد» (یوحنا ۲۶:۱۴). خدا را شکر اما روحالقدس چیزی را بهیاد ما میآورد که ما خوانده باشیم یا تعلیم گرفته باشیم. اگر کلام خدا را کنار بگذاریم و تعالیم را نادیده بگیریم و دست روی دست بگذاریم که روحالقدس بهیاد ما بیاورد امکان پذیر نیست.
در ۲ تیموتائوس۱۴:۲ پولس تیموتائوس را تشویق میکند که چیزهایی را که به او تعلیم داده بهیاد دیگران بیاورد. چرا مهم است که این تعالیم مرتب به ما یادآوری شود؟ چون کلام خدا ما را در بیداری روحانی نگاه میدارد و کمک میکند که در خواب غفلت فرو نرویم؛ «پس بهیاد آور که چگونه یافتهای و شنیدهای و حفظ کن و توبه نما زیرا هر گاه بیدار نباشی مثل دزد بر تو خواهم آمد و از ساعت آمدن من بر تو مطلع نخواهی شد» (مکاشفه ۳:۳).
۳- یادآوری آخرت خود
در مراثی ۹:۱ هشدار داده شده «که انسانی که آخرت خودش را بهیاد نمیآورد دست به هر آلودگی و دروغی میزند و ترس خدا در او نیست. و موقعی به خود میآید که راه برگشتی نیست». پس بهیاد آوردن آخرت و ایستادن در مقابل خدا به ما کمک میکند که عمر خودمان را با خداترسی و مسئولیت بسر ببریم.
در رابطه با دیگران
۱- دعا برای ایمانداران
پولس خطاب به ایمانداران افسس میگوید: «باز نمیایستم از یاد آوردن شما در دعاهای خود» (افسسیان ۱۶:۱). باید از خود این سؤال را بکنیم که در رابطه با دیگران از چه بازنمیایستیم؟ باز در جای دیگر میگوید: «دائماً در دعاهای خود تو را شبانه روز یاد میکنم» (۲ تیموتائوس۳:۱). پس یادآوری ایمانداران در دعا وظیفۀ یک مسیحی میباشد.
۲- مسکینان و فقیران
در مزمور ۱۸:۹ و غلاطیان ۱۰:۲ در این مورد به ما هشدار داده شده است. نصیحت مهمی که رسولان و ارکان کلیسا به پولس و برنابا کردند این بود که فقرا را یاد بدارند. خدا نکند که ما آنقدر گرفتار خود و مسائل خود و خانوادۀ خود و کمبودهای خودمان باشیم که فقرا را از یاد ببریم.
مادر ترزا خاطرات زیادی از سخاوت مردم تعریف میکند. یکی از آنها داستانی است از یک خانوادۀ فقیر هندو. میگوید: "یک شب مردی در خانۀ مرا زد و گفت یک خانوادۀ هندو هستند که ۸ بچه دارند و چند روز است که غذایی نخوردهاند. من یک ظرف غذا برداشتم و به کلبۀ آنها رفتم. صحنهای که با آن روبرو شدم اسفانگیز بود بچهها با شکمهای برآمده و صورتهای بیحال گوشهای کز کرده بودند و مادر ناتوان و گرسنهای در گوشۀ دیگر! ظرف غذا را به مادر دادم و او فوراً آن را نصف کرد و بیرون رفت. چند لحظه بعد با ظرف خالی برگشت؛ از او پرسیدم کجا رفتی؟ جواب داد آنها هم گرسنه هستند و آنها هم مثل ما ۸ بچه دارند. منظورش همسایۀ مسلمان آنها بود که مثل آنها اسیر گرسنگی بودند. و چندین روز بود که غذایی نخورده بودند."
۳- یاد آوری نیکویی و کارهای خوب مردم
این مخصوصاً برای ما ایرانیها خیلی مهم است. پادشاهان ما در گذشته برای اینکه این موضوع را فراموش نکنند آنها را در دفاتر مخصوصی مینوشتند. سپس این دفاتر در جاهای امنی نگهداری میشد و پادشاه در موقع مناسب به آنها نگاه میکرد و بر طبق آنچه به او یادآوری میشد عمل مینمود.
در کتاب استر وقتی پادشاه اخشورش به خواب نمیرفت کتاب تاریخ پادشاهیش را برایش آوردند که بخواند و با خواندن آن به یاد آورد که مردخای جان او را از یک سوءقصد نجات داده است و اینکه در سپاس این خدمت، به او حرمت و عزتی داده نشده است. این یادآوری سبب شد که در بطن مشکلات یهودیان در ایران، مردخای به احترام بزرگی برسد و نهایتاً اینکه از قتلعام یهودیان جلوگیری شود. همچنین ملکه مادر در زمان سلطنت بلشصر به او یادآوری کرد که در زمان پدرش نبوکدنصر کسی بود که حکمت خدایان در او بود و کارهای خوب دانیال را بهیاد پادشاه انداخت و بعد میبینیم که چطور این مرد خدا، مردی با نفوذ در خدمت دربار ایران شد.
بر عکس در سرگذشت یوسف با اینکه میبینیم که او در زندان چه خدمتی به ساقی پادشاه کرد و سپس از او خواست هنگامی که از زندان آزاد شد یوسف را به یاد بیاورد، ولی او در خوشی و آزادی لطف و محبت یوسف را کاملاً فراموش کرد! آیا محبتهای دیگران، کمکها و دوستیها را به یاد میآوریم یا وقتی از تنگی خلاصی مییابیم و به جایی میرسیم کارهای خوب دیگران را فراموش میکنیم؟
خوبیها از دفتر خدا محو نمیشود. در ملاکی۱۶:۳ میخوانیم که «کتاب یادگاری بهجهت ترسندگان خداوند و بهجهت آنانی که اسم او را عزیز داشتند مکتوب شد». مناسب است که ما هم در دفتر ذهن خود خوبیهای دیگران را بنویسیم و آنها را به یاد آوریم.
چگونه فراموش کنیم؟
اما بهیاد آوردن یک چیز است و فراموش کردن چیزی دیگر. بسیاری از ما آرزو داریم که میتوانستیم برخی از فصول زندگی خود یا خاطرات خود را فراموش کنیم. در بسیاری از موارد مصمم هستیم که کدورتها و کینهها را فراموش کنیم اما نمیتوانیم.
طبیعتاً برای انسان فراموش کردن، امری مشکل و شاید ناممکن است. برای اینکه بتوانیم چیزهایی را از دل خود برکنیم احتیاج به خدایی داریم که ناممکنها را در ما انجام دهد.
همۀ ما در زندگی خود به افرادی برخورد کردهایم که ضربههایی که در گذشته خوردهاند، زندگی حال و آیندهشان را به نابودی کشانده و چه بسا که خودمان هم این را تجربه کرده باشیم. از خیلیها میشنویم که من بخشیدهام اما از من انتظار نداشته باش که فراموش کنم! آیا فراموش کردن و از یاد بردن یک توقع بیجا است؟ آیا براستی انسان میتواند کدورتها را از یاد ببرد؟ آیا براستی انسان میتواند برخی از قسمتهای زندگی خود را بهدست فراموشی سپارد؟
یک نویسندۀ مسیحی میگوید: " کدورتها را بر خاک بنویسید و نیکیها را بر لوح سنگی." آیا چنین چیزی امکان دارد؟ آیا از همه چیز گذشته، مغز انسان این قابلیت را دارد که فراموش کند؟ مغز انسان حافظۀ عجیبی دارد. بعضی اوقات اگر هم بخواهیم و سعی کنیم بعضی چیزها را نمیتوانیم از یاد ببریم.
یک دکتر روانشناس میگوید که مغز انسان کامپیوتر بسیار پیچیدهای است و تا بهحال کسی نتوانسته کامپیوتری به قدرت و ظرفیت حافظۀ انسان بسازد. مغز انسان قادر است که در فاصلۀ یک ثانیه ۸۰۰ جایگاه حافظه داشته باشد.
و تا لااقل ۷۵ سال این ظرفیت بهجای خودش باقی میماند. اگر از کندی حافظه رنج میبریم به این دلیل نیست که مغزمان قابلیت انجام حفظ مطالب را ندارد، دلیلش این است که به گفتۀ روانشناسان ما در طول عمر خودمان بیشتر از ۲٪ حافظه و قدرت مغز خودمان را استفاده نمیکنیم! پس اگر با بهکار بردن فقط ۲٪ از حافظه میتوانیم اینقدر کدورت و کینه و نبخشیدن را در ذهن خود انبار کنیم، چطور میشود انتظار داشت که بعد از بخشیدن، کینه و خطایی را که به ما روا شده فراموش کنیم؟
منظور از فراموش کردن و از یاد بردن چیست؟ صد در صد منظور شستشوی مغزی و پاک کردن از حافظۀ مغز نیست. براستی در کتابمقدس در مورد فراموش کردن چه میآموزیم؟
در۱ قرنتیان ۱۳ دربارۀ محبت میخوانیم: «محبت به دیگران بدی نمیکند. خودخواه نیست و باعث رنجش کسی نمیشود، کسی که محبت دارد پرتوقع نیست و انتظار بیجا از کسی ندارد، عصبی و زودرنج نیست و کینه به دل نمیگیرد» (۵).
پس یک مسیحی کدورتها را بایگانی نمیکند و حساب خطاهای دیگران را نگه نمیدارد. یک مسیحی در درجۀ اول با حق انتخاب مثبت، برمیگزیند که خطایی را که به او شده به خدا بسپارد.
پولس در شهادت خود در فیلیپیان ۳ منظور از فراموش کردن و از یاد بردن را با مثالی از زندگی خود شرح میدهد. در ابتدا شروع میکند از اصل و نصب خود گفته و از تحصیلات خود تعریف میکند و اینکه اگر کسی باید به چیزی ببالد من هستم به این دلیل و آن دلیل. ولی بعد نتیجه میگیرد که حتی بهترین دستآوردهای زندگیش را در برابر نعمت شناخت مسیح ناچیز میشمارد و برایش پشیزی ارزش ندارد تا او را بشناسد و در وی یافت شود و آن شخصیتی شود که مسیح برای او در نظر دارد. رسول مسیح برای این مقصود تمام نیروی خود را صرف یک کار میکند: «گذشته را فراموش میکنم و با انتظار و امید به آنچه در پیش است چشم میاندوزم تا به خط پایان مسابقه برسم» (۱۳).
پولس تمام نیروی خود را صرف فراموش کردن گذشته و تمرکز به امید آینده میکند! مسلماً از گفتههای پولس در این باب میبینیم که گذشته و دستآوردهای آن از حافظۀ مغزش پاک نشده بود. باز در ۲ قرنتیان ۱۱ پولس از گذشتهاش میگوید. او از زندانها و شلاق خوردنها و سنگسار شدنها و غرق شدن کشتیها و حملۀ دزدان و آزار و اذیت از یهودیان و غیر یهودیان، تهدیدها و خطر مرگ و گرسنگی و سرما و مشقت حرف میزند ولی خودش میگوید اینگونه حرف زدن دیوانگی است! با اینحال گذشته از مغز او پاک نشده بود اما میبینیم که دیگر روی آن حساب نمیکند؛ دیگر در گذشته زندگی نمیکند، روی آن خوب و بد را بنا نمیکند و از مسیر کینه یا انتقام راه زندگی خود را طی نمیکند. اینطور پولس میتواند گذشته را فراموش کند و به آینده چشم بدوزد. پولس جای تلخ گذشته را با چشم دوختن به آینده و به پایان رساندن مسابقۀ روحانی پر میسازد. و این مستلزم تمرین و انضباط روحانی است.
یک نمونۀ بسیار زیبای دیگر در کتابمقدس از بخشیدن و فراموش کردن، یوسف است. او که بهشدت مورد نفرت برادرانش بود توسط آنها فروخته میشود و به کشور غریبی تبعید شده، در آنجا بهعنوان برده فروخته میشود. چه سرنوشتی! فرزند محبوب یعقوب که در ناز و نعمت بزرگ شده بود به چه سرنوشتی دچار شد! چقدر یوسف حق داشت کینه و نفرت در دل خودش انبار کند و تلخ شود. علاوه بر این، مصیبتهای او اینجا هم تمام نمیشود؛ زن فرعون به او تهمت ناروا میزند و چند سال در زندان تاوان جنایتی را میپردازد که انجام نداده است. تنها و فراموش شده هم در کشور خود و هم در غربت. اما یوسف با انضباط دادن فکر خود نمیخواست خطاهایی را که نسبت به او شده بود به یاد بیاورد. هنگامی که اولین بچهاش بهدنیا میآید اسم او را "منسی" میگذارد. معنی این اسم عبری "فراموشی" میباشد: «و یوسف نخست زادۀ خود را منسی نام نهاد زیرا گفت خدا مرا از تمامی مشقتم و تمامی خانۀ پدرم فراموشی داد» (پیدایش ۵۱:۴۱). بخشیدن و فراموش کردن واقعی چیزی است که خدا به فیض خود میدهد برای همین باید آن را در دعا خواست. "خدا" مرا از تمامی مشقتم و تمامی خانۀ پدرم فراموشی داد.
اگر بخواهیم خطاها و زخمهایی را که در گذشته به ما وارد شده فراموش کنیم و از دل ببخشیم باید به خدا رجوع کنیم. ایمی کارمیشل نویسندۀ مسیحی میگوید: "آیا خدایی که در هر روز دو مرتبه شنهای تمام سواحل دنیا را شسته و جای پای گذشته را بر آنها صاف میکند قادر نیست خاطرات تلخ گذشتۀ ما را از ذهنمان پاک کند؟"
خود خداست که به فیض خودش آن خاطرات تلخ و مشقت ما را از یاد ما محو میکند.
چقدر زیبا است این وعدۀ او در اشعیا: «مترس زیرا که خجل نخواهی شو و مشوش مشو زیرا که رسوا نخواهی گردید چونکه... خجالت جوانی خویش را فراموش خواهی کرد و عار بیوگی خود را دیگر بهیاد نخواهی آورد زیرا که آفرینندۀ تو که اسمش یهوه صبایوت است شوهر تو است و قدوس اسرائیل که به خدای تمام جهان مسمی است ولی تو میباشد زیرا خداوند تو را مثل زن مجهور و رنجدل خوانده است و مانند زوجۀ جوانی که ترک شده باشد» (اشعیا ۵۴:۴-۶).
چه تصویر زیبایی و چه وعدۀ شیرینی! اگر بار تلخی و نبخشیدن را با خود میکشیم، حتی نبخشیدن خودمان، یا از دست دادن همسر، خیانت، رنج دیدن، ترک و طرد شدن، وعدۀ خدا این است که خود او فیض خواهد داد که این خاطرات محو شوند و بهفراموشی سپرده شوند و جای آنها را با خودش و حضور خودش و قدرت و زندگی خودش پر خواهد کرد.
و در این مورد هیچ استثنایی نیست. هیچ وقت دیر نیست آنچه بر سر شما آمده، رنجهایی که شما دیدهاید و رنجهایی که شما بهعنوان خادم مسیحی در زندگی دیگران خواهید دید استثنایی نیست. خدا قادر است با فیض خود به ما کمک کند که ببخشیم و از ته دل ببخشیم و فراموش کنیم.