آینده چه خواهد شد؟
زمان تقریبی مطالعه:
۸ دقیقه
فرهاد سهیل
این سؤالی است که اغلب با آن مواجه هستیم، سؤالی که در شرایط و موقعیتهای مختلف از خود میپرسیم، نه فقط در زمان ناملایماتِ زندگی، بلکه حتی در زمانی که به موفقیت میرسیم این سؤال از اندیشهها میگذرد. وضعیت من چه خواهد شد؟ زندگی من چه خواهد شد؟ سال آینده چه خواهد شد؟ حال که به اینجا رسیدهام از این به بعد چه خواهد شد؟ سؤالی که فکر بسیاری از انسانها را به دلهره و تشویش میاندازد، سؤالی که میتواند ترس از آینده را در دلها جاری سازد. این سؤالاتِ بیپاسخ گاهی اوقات ما را به فکر فرو میبرد، گاهی غمگین و اندوهگینمان میسازد و گاهی ما را بهسوی افسردگی و شاید بهسوی بیتفاوتی از فرداها سوق میدهد. فردا چه خواهد شد؟ بدون شک این سؤال به فکر اغلبِ مردان و زنان در کتابمقدس نیز خطور میکرد، و این سؤالی است که به ذهنِ هر شخص منطقی و هر موجود اندیشمند خطور خواهد کرد. اما آنچه اهمیت دارد این است که با این سؤال چگونه برخورد میکنیم و چگونه به آن نگاه میکنیم. با نگاه به عملکردِ دو شخصیت در کتابمقدس سعی میکنیم پیامی از زندگیشان برای خود دریافت کنیم.
مریم مادرِ عیسی
مریم نیز مطمئناً با چنین سؤالاتی در فکرش دست و پنجه نرم میکرد. وقتی فرشته به او گفت: «تو بسیار مورد لطف خدایی و خداوند با توست» (لوقا 1:28)، چه واکنشی از خود نشان داد؟ چه خبر امیدبخشی و چه ملاقات هیجانانگیزی، چه وعدۀ غیرقابل انتظاری به یک دختر روستایی و فقیر که از روح خدا باردار شود! با دختر باکرهای روبرو هستیم که به مصافِ اولین تجربه منحصربهفرد و عجیبِ زندگیاش میرود و قدم در مسیری مینهد که نمیداند به کجا خواهد انجامید. اما او با اعتمادی قابل تحسین قدم در این جادۀ پر فراز و نشیب مینهد و به پیش میرود و در مسیر این حرکت ماه به ماه بر روزهای بارداریاش افزوده میشود. حتی با وجود این بارداری باید بر الاغی سوار شود و در جادههای ناهموار و سنگلاخی از استانی به استان دوردست برود، از شهر ناصره در استان جلیل تا بیتلحم در استان یهودیه. در حینِ این سفرِ ناخواسته با وضعیت جسمانی نامطلوب، در اندیشه این دختر جوان چه میگذشت؟ در این شرایط جسمی که با درد همراه بود وضع او در این سفر به کجا میانجامید؟ شاید به خود میگفت که اگر مورد لطف خدا هستم این چگونه سفری است و انتهایش چه خواهد شد؟
اما او با تمامی این افکار به راهش ادامه داد تا به بیتلحم رسید. در شرایط بسیار حساس و اضطراری که وضع حمل نزدیک بود جایی نیافت، نه مکانی، نه مسافرخانهای و نه پزشکی. اما درد بیشتر و بیشتر میشد. چه خواهد شد؟ این وضع برای زنانی که بار اول باردار میشوند و هیچ تجربهای ندارند و کسی هم در کنار آنها نیست و درد فراوانی نیز دارند قابل لمستر است. چقدر مأیوسکننده و رنجآور! واقعاً وضعیت این دختر جوان دور از خانواده چه خواهد شد؟ سلامتی او چه خواهد شد؟ کودکی که در رحم دارد چه خواهد شد؟ در نهایت در آخوری بسیار کثیف و متعفن ساکن شد. جایی که هیچ کس نبود به او کمک کند. یوسف نیز در این قسمت مهارتی نداشت، لوازم اولیه برای زایمان و تمیز کردن و غیره نیز وجود نداشت. چه جنگ و اضطرابی در اندیشه این دختر بود. چه خواهد شد؟ آیا زنده میماند؟ آیا کودک سالم به دنیا میآمد؟ آینده چه خواهد شد؟ آیا در چنین شرایطی نسبت به گفته فرشته که گفته بود مورد لطف خدایی شک وتردید روا نمیداشت؟ آیا این فکر از ذهن جوان و بیتجربۀ این دختر عبور نمیکرد؟ تجربهای که بار اولش بود آن را میچشید و هیچ آشنایی با آن نداشت. این وضعیت به کجا خواهد انجامید؟ ما بقیه اتفاقات را میدانیم زیرا که در انجیل به یادگار نوشته شده است. اما آیا برای مریم نیز همه چیز آشکار بود؟ آیا او از انتهای وقایع آگاهی داشت؟ هرگز، اما او ادامه داد.
یعقوب
یعقوب شخص دیگری است که از فراز و نشیبهای زیادی عبور کرد و چراهای زیادی ذهنش را به خود مشغول کرده بود. در کتاب پیدایش 28:10-13 میخوانیم که او تک و تنها در بیابان بود: «اما یعقوب از بئرشبع روانه شده، بسوی حران رفت. و به موضعی نزول کرده، در آنجا شب را بسر برد، زیرا که آفتاب غروب کرده بود و یکی از سنگهای آنجا را گرفته، زیر سر خود نهاد و در همان جا بخسبید. و خوابی دید که ناگاه نردبانی بر زمین بر پا شده، که سرش به آسمان میرسد، و اینک فرشتگان خدا بر آن صعود و نزول میکردند. و حال، خداوند بر سر آن ایستاده، میگوید: “من یهوه، خدای پدرت ابراهیم، و خدای اسحاق. این زمینی را که تو بر آن خفتهای به توو به ذریت تو میبخشم.”» آیندهای مبهم و مجهول پیش روی او قرار داشت. در انتهای این راه چه چیزی انتظارش را میکشید؟ کسی که از خانه گریخته بود و شب هنگام در دلِ بیابان تنهایی مطلق را حس میکرد. چندی قبل در کنار خانواده آرام و راحت بود ولی اینک کسی را در کنار خود نداشت. مجبور بود برای خوابیدن زیر سر خود بالشی از سنگ قرار دهد، اما این سنگ فقط زیر سر او نبود، بلکه افکارش نیز از تفکر در مورد آیندهای نامعلوم سنگین شده بود. سنگهایی که او را میآزرد. سرنوشت چه خواهد شد؟ شاید هنگامی که دراز کشیده بود و به آسمان بیابان حران نگاه میکرد حسرت میخورد که در این دنیا حتی یک ستاره هم ندارد. در این شب تاریک و تنها دردهایی ناگفتنی داشت که با ترس از آینده همراه شده بود. زندگی او چه خواهد شد؟
داستانِ یعقوب چنین ادامه پیدا میکند که بهطور غیرمنتظره خداوند به ملاقات این مردِ تنها میرود و به او میگوید من با تو هستم و از تو محافظت خواهم کرد و او روز بعد به مسیر خود ادامه میدهد. یعقوب در طول زندگی با ناملایمات زیادی روبرو شد. شاید عواقبِ کارهای خود را میدید، ولی زندگی او بعد از ملاقات با خدا نیز بسیار سخت گذشت. کار سخت و توانفرسا، فریب خوردن و بیگاری. تا کی باید کارگری کند، تا کی مانند یک غلام و برده با او رفتار میشد؟ تا کی باید مورد استهزاء و نیشخند دیگران قرار میگرفت؟ زندگی او چه خواهد شد؟ آیا جان او در امان میماند؟ آیا از این وضعیت رهایی مییافت؟ آیا قادر بود خانوادهاش را در سلامتی حفظ کند؟ آینده چه خواهد شد؟ با تمامی این نکات مجهول در آینده، یعقوب ادامه داد و با وجود تمام فراز و نشیبهای زندگی گامهای خود را در مسیر حرکت خود به جلو متوقف نساخت.
آیا زندگی ما و اندیشههای ما نیز این طور نیست؟ با اینکه شاید صدایی از خدا شنیدهایم، با این حال این تفکر چقدر در طول سفر زندگی ما را به اضطراب و دلهره میاندازد که نتیجه چه خواهد شد؟ زندگی من چه خواهد شد؟ خدمت من چه خواهد شد؟ وضعیت من، نتیجه کارهای من چه خواهد شد؟ و چه خواهد شدهای دیگر..
استقامت و پایداری
شاید گاهی اوقات مانند مریم در درد و رنج قرار بگیریم، کسی را در کنار خود نبینیم و با افکار پریشان و پرآشوب به آیندهای نامعلوم بیندیشیم که در انتظارمان نشسته است. وضعیتی است دردآور و شاید تنها واکنش ما به این وضعیت نیز فقط صدای اعتراضی باشد که خود را در این جملۀ پرسشی نشان خواهد داد که: «زندگیام چه خواهد شد؟»
مریم با وجود تمام مجهولات آینده یک کار کرد و آن این بود که قدم برداشت و پیش رفت، او حرکت کرد بسوی آنچه که به او وعده داده شده بود. او امیدوار بود که موجودی بهدنیا خواهد آمد که نتیجه این دردهاست. شاید گاهی اوقات مانند یعقوب در مسیری و یا در مکانی قرار میگیریم که نمیدانیم آخرش چه میشود و ترس و نگرانی از آینده ما را فرا میگیرد و میگوییم: «چه خواهد شد؟» و شاید گاهی اوقات نیز شب هنگام در تنهایی بیابان خود فکرها میکنیم و دلسرد میشویم و با ترس و یا بیتفاوتی میگوییم آخر داستان چه خواهد بود؟ شاید حتی از ادامه دادن نیز خسته و مأیوس گردیم.
به یعقوب نیز چنین افکاری حمله میکرد، ولی یعقوب نیز مانند مریم به جلو رفت و قدم گذاشت و پیش رفت بسوی آن وعدهای که به او داده شده بود، بهطوری که خودش در انتها اعتراف میکند: «با چوبدست خود از این اردن عبور کردم و الان مالک دو گروه شدهام» (پیدایش ۳۲:۱۰). در جای دیگری نیز میگوید: «به بیتئیل برویم و آنجا برای آن خدایی که در روز تنگی من، مرا اجابت کرد و در راهی که رفتم با من میبود مذبحی بسازم» (پیدایش ۳۵:۳).
دلیل اینکه مریم توانست با وجود تمام کمبودها و محدویتها و دردها به جلو حرکت کند، بودن عیسی در او بود و دلیل اینکه یعقوب نیز توانست این راه را طی کند این بود که عیسی با او بود. برای همه ما پیمودن مسیر زندگی با وجود ندانستن آنچه در آینده پیش خواهد آمد، ممکن است دشوار و طاقتفرسا باشد و ما را به شکایت و رنجش و خشم وا دارد، اما باید پیش برویم. برای یافتن پاسخِ «چه خواهد شد» فقط یک راه داریم و آن اینکه به جلو برویم و چشم خود را از هدف برنداریم.
برای اینکه مطمئن باشیم که چه خواهد شد، به کلام خدا در افسسیان 1:13و 1۴ نگاه کنیم: «و شما نیز در او جای گرفتید، آنگاه که پیامِ حقیقت، یعنی بشارتِ نجات خود را شنیدید؛ و در او نیز چون ایمان آوردید، با روحالقدسِ موعود مُهر شدید، که بیعانۀ میراث ماست برای تضمین رهاییِ آنان که از آنِ خدایند، تا جلال او ستوده شود.» در این آیات پولس ما را از حقیقت آگاه میسازد که همه ما در مسیح قرار گرفتهایم و اینکه خدا برای ضمانت این کار ما را با روحالقدس مُهر کرد. او در ما ساکن است و این برای ما کافی است که با وجود تمام سؤالهایی که به ما حمله میکند و ما را از رویارویی با آینده میهراساند به او و کار او نگاه کنیم و به وعدههای استوار او چشم بدوزیم.
مریم درد میکشید و عیسی با دردهای او بود. عیسی فقط به این اکتفا نکرد، بلکه برای اینکه ما را در خودش جای دهد، درد و رنج کشید و استوار بسوی صلیب قدم برداشت تا جانش را فدیه دهد و ما را در خودش قرار دهد تا متعلق به او باشیم. ملک او باشیم که با مُهر او خریداری شدیم، چه تضمینی بالاتر از این. اگر در طول سفر زندگی این سؤال بر فکرتان سایه افکند آیندهتان چه خواهد شد، به صلیب او نگاه کنید، به مسیح مصلوب شده، جواب برای آینده را آنجا خواهید یافت.