چرا خدا مرا برکت نمیدهد؟
۱۶ دقیقه
خدا میخواهد ما را برکت دهد
همه ما میدانیم که خدا بهنوعی ما را برکت میدهد. همگی ما از نعمتِ حیات برخورداریم و میتوانیم آزادانه تنفس کنیم. همه ما از آفتاب و بارانی که خدا بر جمیع آدمیان میفرستد بهره میبریم. در عین حال، همه ما خواهان چیزی بیش از این برکات هستیم. میخواهیم خدا در تک تک مسائل زندگیمان ما را برکت دهد. میخواهیم برکات خدا همیشه بر سرمان باشد و خدا کاری کند که زندگی همواره به کاممان شیرین باشد و هیچ مشکلی نداشته باشیم. اغلب اوقات وقتی مردم برای اولین بار پیغام نجات را میشنوند، کسی که این پیغام را با آنها در میان میگذارد به آنان میگوید که اگر قلب خود را به خداوند بسپارند، خدا برکات خود را بر آنها جاری خواهد کرد. واقعیت این است که خدا هر قدر هم که ما را برکت دهد، باز اغلب نومید میشویم و احساس میکنیم که او آن طور که انتظار داشتهایم ما را برکت نداده است.
دنیا پر است از مردمی که حاضرند برای برخوردار شدن از برکات خدا دست به هر کاری بزنند. بااینحال گرچه مردم عموماً خواهان صلح و آرامش هستند که جزو برکات خداست، دنیا کماکان پر است از درد و رنج. من در محل کارم با پناهندگان زیادی برخورد میکنم که طالبِ برکت خدا هستند. آنان وقتی به اطراف مینگرند و جز مشکلات چیزی نمیبینند، مأیوس و نومید شده، از خود میپرسند: «من که قلب خود را به خدا دادهام، پس چرا خدا مرا برکت نمیدهد؟»
در اینکه خدا میخواهد ما را برکت دهد شکی نیست، اما اغلبِ اوقات خود را با این پرسش مواجه میبینیم که: «پس چرا خدا مرا برکت نمیدهد؟» به مشکلات خود نگاه میکنیم یا میبینیم به بنبست رسیدهایم، و حیران میمانیم که چرا خدا ظاهراً هیچگاه به فریادمان نمیرسد. ما هیچ وقت نباید در این که خدا میخواهد ما را برکت دهد شک کنیم، اما مهم است به این نکته توجه داشته باشیم که گرچه محبت خدا بیقید و شرط است، این بدان معنا نیست که برکات او نیز بیقید و شرط است ….
برکت خدا امری است مشروط!
در کتاب تثنیه وقتی خدا با موسی عهد و پیمان میبندد، عهد خود را به این صورت عنوان میکند: «اگر آواز یهوه خدای خود را بهدقت بشنوی تا هوشیار شده، تمامی اوامر او را که من امروز به تو امر میفرمایم بجا آوری، آنگاه یهوه خدایت تو را بر جمیع امتهای جهان بلند خواهد گردانید» (تثنیه ۲۸:۱و۲). خدا نه تنها میخواهد ما را برکت دهد، بلکه طریقِ برکت یافتن را نیز به ما یاد میدهد: شرطِ برخوردار شدن از برکت خدا، اطاعت کردن از اوست. برکت خدا امری است مشروط! گاهی اوقات ما بهطور کامل از دستورات خدا پیروی نمیکنیم، درست مثل ماجرای آشپزیِ مادربزرگِ من:
اکثر مادربزرگها به مهارت در آشپزی معروفاند، اما این قاعده در مورد مادربزرگ من صدق نمیکرد! اکثر خوراکهایی که او میپخت بیشتر به قصد ادامه حیات خورده میشد تا برای لذت. یک روز مادربزرگم تصمیم گرفت شیرینی بپزد. او صبحِ همان روز قدری گوشت برای صبحانه پخته بود. بنابراین برای آنکه مقتصدانه عمل کرده باشد، تصمیم گرفت در مصرفِ روغن صرفهجویی کند و شیرینیها را در همان روغنی بپزد که پیشتر برای پختن گوشت از آن استفاده کرده بود. او فکر میکرد که اندکی تغییر در دستور غذا، چندان مشکلی ایجاد نخواهد کرد. وقتی شیرینیها از داخل اجاق بیرون آمد، بجای آنکه طعمی شیرین داشته باشد مزۀ گوشت میداد و تکههای ریز گوشت نیز در آن دیده میشد! شیرینیهایی که مادربزرگ پخته بود چندان دلانگیز از آب در نیامد! چرا؟ چون مادربزرگم فکر کرده بود بهتر است صرفهجویی کند و از تمام مواد مورد نیاز استفاده نکند. بهعبارت دیگر، سعی کرده بود دستورالعمل طبخ شیرینی را به میل خودش تغییر دهد! او اغلبِ اوقات چنین کاری میکرد! یادم میآید مادرم درددل میکرد که چقدر خجالت میکشید وقتی مادربزرگم به دیگران میگفت دستورالعملِ پختِ شیرینیهایی را که درست کرده از او گرفته است! چون مادربزرگم همیشه عادت داشت دستورالعملِ غذا را عوض کند و نتیجه این میشد که غذایی که میپخت خوب از آب در نمیآمد.
بهگمانم اکثر ما قبول داریم که اگر شیرینی را در روغنی بپزیم که گوشت را در آن سرخ کردهایم، نتیجۀ رضایتبخشی نخواهیم گرفت. متأسفانه وقتی به زندگی واقعی میرسیم، بسیاری از ما متوجه نیستیم که این قانون در مورد زندگی روزمره هم صادق است. ما اغلب به دستورالعمل خدا که میگوید «از من اطاعت کن تا تو را برکت دهم» نگاه میکنیم و با خود میگوییم: «بسیار خوب، من هر چه دلم خواست انجام میدهم و آن وقت تو مرا برکت بده!» یا اینکه: «من بیشتر کارهایی را که تو میخواهی انجام میدهم و آن وقت تو مرا برکت بده!»
در زندگی روزمره میدانیم که اگر بناست چیزی درست کار کند، شرایطی هست که باید برآورده شود. اگر لامپی به برق متصل نباشد، هیچ کدام از ما از روشن نشدن آن گلایه نمیکنیم. یا فرض کنید میخواهید به مغازۀ ماهیفروشی بروید و چگونگی رسیدن به آنجا را از من میپرسید. من به شما میگویم که اگر در حدود یکصد متر به سمت چپ بروید به مغازه ماهیفروشی خواهید رسید. حال اگر شما بجای رفتن به طرف چپ، به سمت راست بروید، نمیتوانید نزد من بازگردید و گلایه کنید که چرا مغازه را پیدا نکردهاید! به همین ترتیب، اگر خدا به ما میگوید که باید از او اطاعت کنیم و همه چیز را به او بسپاریم، اگر از فرامین او اطاعت نکنیم نمیتوانیم گله کنیم که چرا او ما را برکت نمیدهد. طبیعی است که وقتی حاضر نیستیم از دستورالعمل خدا پیروی کنیم، نباید انتظار داشته باشیم که او ما را برکت دهد.
برای برخوردار شدن از برکات خدا تنها کافی نیست گناه نکنیم
برخی تصور میکنند که برکات خدا را میتوان اندک اندک و به یاریِ تلاش و کوشش خودمان خریداری کرد. بهعنوان مثال تصور میکنند که اگر هفتهای یکبار به کلیسا بروند، خدا اندکی آنها را برکت خواهد داد. اگر علاوه بر رفتن به کلیسا، به جلسۀ دعا هم بروند، خدا قدری بیشتر آنها را برکت خواهد داد. و اگر علاوه بر رفتن به کلیسا و شرکت در جلسه دعا، کتابمقدس هم بخوانند و بشارت بدهند، در آن صورت قطعاً خدا آنان را از هر لحاظ برکت خواهد داد. اما خدا به این صورت عمل نمیکند. خدا تنها به شیوۀ خودش ما را برکت میدهد. ممکن است حتی با اینکه در گناه زندگی نمیکنیم، اما باز از برکات خدا محروم باشیم. چطور؟
ممکن است تعجب کنید، اما در کتابمقدس به شخصی برمیخوریم که نزد عیسی رفت تا از او برکت بگیرد. این شخص با اینکه فرد درستکاری بود و از تمام دستورات خدا نیز اطاعت کرده بود، ولی باز مأیوس و غمگین عیسی را ترک کرد:
«یکی از رئیسان از عیسی پرسید: "استاد نیکو، چه کنم تا وارث حیات جاودان شوم؟" عیسی پاسخ داد: "چرا مرا نیکو میخوانی؟ هیچ کس نیکو نیست جز خدا فقط. احکام را میدانی: زنا مکن، قتل مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، پدر و مادر خود را گرامی دار." گفت: "همه اینها را از کودکی بجا آوردهام." عیسی چون این را شنید گفت: "هنوز یک چیز کم داری؛ آنچه داری بفروش و بهایش را میان تنگدستان تقسیم کن، که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن." آن مرد چون این را شنید، اندوهگین شد زیرا ثروت بسیار داشت.» (لوقا ۱۸:۱۸-۲۳).
این مرد جوان میخواست خدا او را برکت دهد، اما حاضر نبود از همه چیز خود دست بکشد. جالب است توجه داشته باشیم که این عیسی نبود که نمیخواست مرد جوان را برکت دهد، بلکه خود مرد جوان حاضر نبود برکت را از عیسی دریافت کند چون نمیخواست در ازای آن بهایی بپردازد. خدا مطابق اصول و قوانین خودش ما را برکت میدهد. این طور نیست که بشود با او وارد معامله شد یا بر سر برکت با او چانه زد. بسیاری از اوقات وقتی از خود میپرسیم که چرا خدا ما را برکت نمیدهد، باید نخست به خود نگاه کنیم و ببینیم آیا بهطور کامل خود را به خدا سپردهایم یا نه. شاید خدا دارد از ما میپرسد: «آیا حاضری همه چیز خود را رها کرده، از من پیروی کنی؟»
جالب است به این نکته نیز توجه داشته باشیم که این مرد جوان که خواهانِ برکتِ حیاتِ جاودان بود، از لحاظ مادی فرد مرفّه و ثروتمندی بود. روشن است که این شخص با وجود برخوردار بودن از قدرت و ثروت، در زندگی احساس خلاء میکرد و از وضع خود ناراضی بود. این موضوع ما را به نکتۀ بعدی میرساند: بسیاری از اوقات فکر میکنیم خدا ما را برکت نداده است چون از برکتِ خدا تصور نادرستی داریم و نمیدانیم این برکت دقیقاً چه چیزی است!
تصور نادرست در مورد برکت
بسیاری از ایرانیان از قَرِقوروت خوششان میآید. من هم تا اندازهای قرقوروت دوست دارم، اما راستش را بخواهید اولین بار که آن را چشیدم چندان به مذاقم خوش نیامد. بخصوص وقتی فهمیدم آن را از ماست درست میکنند بیشتر محتاط شدم، چون در عجب بودم که چرا رنگش سیاه است! یک بار که برای دیدار خانواده به آمریکا برگشته بودم، قدری قرقوروت با خودم بردم تا ببینم واکنش دوستان آمریکاییام چیست. یک بار که منزل عمویم بودم و تمام پسر عموها دورم را گرفته بودند، قدری قرقوروت از جیبم درآوردم و از آنها پرسیدم دوست دارند "شکلات ایرانی" امتحان کنند؟ آخر آمریکاییها خیلی شکلات دوست دارند. عمویم تکۀ بزرگی از قرقوروت را جدا کرد و به خیال اینکه چیز شیرینی است، آن را در دهان خود گذاشت. پسرعموهایم هم همین کار را کردند. اما در کمتر از یک ثانیه همگیشان متوجه شدند که آنچه در دهان دارند شکلات نیست، و یک ثانیه بعد همگی آن را از دهان خارج کردند! چرا آن را دوست نداشتند؟ علت، علاوه بر آمریکایی بودن آنها، این است که آنان انتظار چیزی شیرین را داشتند، اما آنچه نصیبشان شد چیزی ترش بود! اغلبِ اوقات ما نیز با خدا همین کار را میکنیم. انتظار داریم که وقتی با خدا آشتی کردیم، قلب خود را به او دادیم و از همه چیز دست کشیده، او را پیروی نمودیم، او نیز ما را برکت دهد. و این البته انتظار درست و بجایی است. اما گاهی اوقات تصور میکنیم که خدا ما را برکت نمیدهد چون نمیدانیم این برکت دقیقاً چه چیزی است، و بنابراین واکنشمان درست مانند واکنشِ عمو و پسرعموهای من خواهد بود! آنها از قرقوروت خوششان نیامد چون نمیدانستند قرقوروت دقیقاً چیست. به همین جهت وقتی حیران میمانیم که چرا خدا ما را برکت نمیدهد، خوب است نخست دریابیم که برکت خدا چه چیزی نیست.
آیا برکت خدا یعنی پول؟ قدرت؟ نفوذ؟ تحصیلات عالی؟ سعادت؟ خیلی اوقات وقتی از خود میپرسیم «چرا خدا ما را برکت نمیدهد؟»، در واقع منظورمان این است: «چرا زندگی بر وفق مراد ما نیست؟» آیا برکت خدا بهمعنی پول و ثروت است؟ بریتنی سپیرز، یکی از خوانندگان معروف، دختر فوقالعاده ثروتمندی است. اما آیا میتوان گفت خدا او را برکت داده است؟ آیا ثروت او نتیجۀ برکت خداست؟ خیر! آیا برکت یعنی بهره داشتن از نفوذ و قدرت؟ صدام حسین بدون شک هم صاحب نفوذ بود و هم صاحبِ قدرت، اما آیا میتوان گفت خدا او را برکت داده بود؟ خیر! آیا برکت خدا در تحصیلات عالی و یا احساس سعادت خلاصه میشود؟ بسیاری از سربازان نازی در دوران هیتلر افراد فوقالعاده تحصیلکردهای بودند، اما تحصیلات عالی آنها را نمیتوان برکتی از جانب خدا دانست. همچنین بسیاری از معتادان احساس شعف و سعادت میکنند، اما این احساس آنها را نمیشود به حساب برکت خدا گذاشت. هیچ یک از اینها برکت خدا محسوب نمیشود. اگر قلبمان را به مسیح دادهایم به این امید که او در عوض چنین چیزهایی به ما بدهد، دیر یا زود بهشدت مأیوس خواهیم شد. درست همانطور که عمو و پسر عموهای من با کمال میل آماده بودند "شکلات ایرانی" مرا دریافت کنند، ما نیز خداوند را در قلب خود میپذیریم و با کمال میل آمادۀ دریافتِ برکاتِ اوییم. اما وقتی این برکات را میچشیم و میبینیم که پول و ثروت و زندگیِ راحتی که انتظار داشتیم نیستند، آنها را از دهان خود بیرون میافکنیم و با تعجب از خدا میپرسیم: «خدایا، چرا این چیزها را به من میدهی؟ چرا مرا برکت نمیدهی؟» همه ایرانیان میدانند که قرقوروت چیز خوبی است، منتهی شکلات نیست. برکت خدا هم همینطور است: چیز خوبی است، ولی ممکن است سراسر از شادی و لذت نباشد.
برکت خدا برای قوم خدا بر اساس اولویتهای خدا
گاهی اوقات با اینکه از خدا اطاعت کردهایم، زندگی خود را به او سپردهایم و آمادهایم بهطور کامل از او پیروی کنیم، باز کماکان نقشههای مختص به خودمان را داریم که میخواهیم خدا آنها را برکت دهد. بهعنوان مثال ممکن است کسی را بهعنوان همسر آینده خود انتخاب کردهایم یا تصمیم گرفتهایم به دانشگاه راه یابیم. یا شاید تصمیم داریم به کشوری دیگر مهاجرت کنیم. اما نقشهمان به مانع برمیخورَد و به بنبست میرسیم. بهعنوان مثال در امتحان ورودی دانشگاه رد میشویم، درخواست ویزایمان پذیرفته نمیشود، یا طرف مقابل حاضر به ازدواج با ما نیست. بنابراین مأیوس و نومید از خود میپرسیم: «پس چرا خدا مرا برکت نمیدهد؟»
در متی ۶:۳۱-۳۳ چنین میخوانیم: «پس نگران نباشید و نگویید چه بخوریم یا چه بنوشیم و یا چه بپوشیم. زیرا اقوام دور از خدا در پیِ همه این گونه چیزهایند، اما پدر آسمانی شما میداند که بدین همه نیاز دارید. بلکه نخست در پیِ پادشاهی خدا و انجام ارادۀ او باشید، آنگاه همه اینها نیز به شما عطا خواهد شد.» خدایی که تمام نیازها و احتیاجات ما را میداند، به ما میگوید لازم نیست نگران احتیاجاتمان باشیم. وظیفۀ اصلی ما این است که در وهلۀ نخست پادشاهی آسمان را طالب باشیم و آن وقت او نیز نیازهای ما را برآورده خواهد ساخت.
من بارها و بارها درست بودنِ این وعدۀ عالی را در زندگی شخصی خودم تجربه کردهام. اگر در درجه اول در پیِ پادشاهی خدا باشیم و آن را در زندگی خود اولویت بدانیم، خدا نیز مابقی احتیاجاتمان را برآورده خواهد کرد. برکت خدا دستورالعملی برای موفقیت در زندگی نیست. اگر میخواهیم خدا ما را برکت دهد، باید نخست در پیِ پادشاهی او باشیم. بهعبارت دیگر، باید هدفمان خدمت کردن به خدا و تحقق بخشیدن به اهداف او باشد. در زندگی روزمره نیز وضع به همین صورت است. شرکت هواپیمایی ایران ایر تنها به کسانی حقوق میدهد که برای این شرکت کار میکنند. کسانی که برای ایران ایر کار نمیکنند از اینکه این شرکت پولی به آنها نمیدهد گلهمند نیستند.
درست است که برکت خدا نتیجۀ تلاش و کوشش ما نیست، اما در عین حال نباید از فقدان برکت خدا در زندگی خود تعجب کنیم اگر این برکات را تنها برای مقاصد شخصیِ خود میخواهیم. یعقوب در رساله خود به روشنی توضیح میدهد که چرا بسیاری از ما از برکات خدا در زندگی خود محرومیم: «آنگاه نیز که درخواست میکنید، نمییابید، زیرا با نیّت بد درخواست میکنید تا صرفِ هوسرانیهای خود کنید.» (یعقوب ۴:۳). بسیاری از اوقات با نقشهها و برنامههای خودمان نزد خدا میرویم و از او میخواهیم ما را برکت دهد، و وقتی در این نقشهها برکتی نمیبینیم گله میکنیم که: «خدایا، چرا مرا برکت نمیدهی؟»
قوم متبارک
ما میدانیم که شاگردان عیسی افراد متبارکی بودند. اما آیا تابهحال زندگی آنها را بررسی کردهاید؟ با نگاهی به زندگی آنها متوجه خواهیم شد که به جز یوحنای رسول، هیچ کدام به مرگ طبیعی از دنیا نرفتند. حتی یوحنا نیز در جزیرهای دورافتاده در تبعید درگذشت. بقیه شاگردان مسیح همگی یا سرهایشان بریده شد، یا به شمشیر کشته شدند. آنان براستی افراد متبارکی بودند و برکت خدا با آنها بود، اما در این دنیا با مشکلات فراوانی روبرو شدند و اکثراً بهطرزی فجیع به قتل رسیدند. آیا شما هم میخواهید مثل آنها افراد متبارکی باشید؟
مرقس ۸:۳۱-۳۵ میگوید: «آنگاه عیسی دربارۀ این حقیقت به تعلیم دادن آنها آغاز کرد که لازم است پسر انسان زحمت بسیار بیند و از سوی مشایخ و سران کاهنان و علمای دین رد شده، کشته شود و پس از سه روز برخیزد. چون عیسی این را آشکارا اعلام کرد، پطرس او را به کناری برد و شروع به سرزنش او کرد. اما عیسی روی برگردانیده به شاگردان خود نگریست و پطرس را سرزنش کرد و گفت: "دور شو از من ای شیطان! زیرا افکار تو انسانی است، نه الهی." آنگاه جماعت را با شاگردان خود فراخواند و به آنان گفت: "اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کرده، صلیب خویش برگیرد و از پی من بیاید. زیرا هر که بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد؛ اما هر که بهخاطر من و بهخاطر انجیل جان خود را از دست بدهد، آن را نجات خواهد داد."»
پطرس در واقع به عیسی میگفت: «نیازی نیست که متحمل رنج و زحمت شوی.» ولی عیسی او را بهخاطر چنین سخنی بهشدت سرزنش کرد و حتی او را شیطان لقب داد! آنچه عیسی در ادامه میگوید براستی شایان توجه است. عیسی نمیگوید: «من پسر خدا هستم و باید زحمت ببینم، ولی شماها نگران نباشید چون میخواهم برکتتان دهم و هیچ رنج و زحمتی متوجهتان نخواهد بود!» خیر! بلکه برعکس، میگوید: «هر که بخواهد از من پیروی کند نیز باید مثل من زحمت ببیند!» جالب اینجاست که در زمانی که عیسی این سخنان را میگفت، صلیب هنوز بهعنوان سمبول مسیحیت مطرح نشده بود بلکه صرفاً وسیلهای بود برای اعدام تبهکاران. بهعبارت دیگر، عیسی در واقع میگفت که اگر کسی میخواهد از من پیروی کند، باید آمادۀ مردن باشد! خدا تنها در صورتی ما را برکت میدهد که چنین نگرشی داشته باشیم.
بنابراین میبینیم که برنامه خدا در درجۀ اول این نیست که ما را برکت دهد تا زندگی خوب و راحتی داشته باشیم! برنامه او در واقع این است که ما بمیریم! خدا میخواهد شما نسبت به افکار، نقشهها و برنامهریزیهای خودتان بمیرید! او میخواهد نسبت به گناهانتان، خودخواهیهایتان و اتکا به نفستان بمیرید! وقتی نسبت به این چیزها مردیم و آماده بودیم بهطور کامل برای او زندگی کنیم، آن وقت خدا نیز ما را برکت خواهد داد که همانا آرامش درونی و اطمینان از برآورده شدنِ احتیاجاتمان است - برکتی که البته ممکن است با رنج و زحمت نیز همراه باشد. برکت خدا شباهت زیادی به بیمه عمر دارد. شرکت بیمه هیچ پولی به شما نمیدهد مگر اینکه اول بمیرید! بنابراین اگر خواهان برکت هستید، باید آماده مردن نیز باشید!
تا اینجا لابد متوجه شدهاید که برکت خدا را به هیچ وجه نمیتوان خارج از نقشه و اراده خدا دریافت کرد. محال است که خدا شما را برکت دهد در حالی که کماکان نقشه و برنامه خودتان را دارید. خدا تنها زمانی برکات خود را بر شما جاری خواهد ساخت که نقشههای او، نقشه و برنامۀ شما نیز بشود. اگرچه این حقیقت ممکن است در نگاه اول نومیدکننده بهنظر برسد، اما در واقع یک برکت است. وقتی ما نقشه و برنامه خود را نزد خدا میآوریم و حاضریم از آنها دست کشیده، نقشه و اراده خدا را بپذیریم (ولو آنکه مستلزم پرداخت بها باشد و رنج و زحمت در پی داشته باشد)، متوجه خواهیم شد که شادی و آزادیای که نقشه او برای ما به ارمغان میآورد در مقایسه با لذتهایی که فکر میکردیم نقشههای خودمان نصیبمان خواهد کرد بینهایت بهتر و نیکوتر است. مطمئن باشید که اگر خود را تسلیمِ نقشه و اراده خدا سازید، او نیز هر نوع برکتی را که برای خدمت به او و تحقق نقشهاش در زندگی بدان نیاز داشته باشیم به ما خواهد داد.
بنابراین این بار که از خود پرسیدید چرا خدا مرا برکت نمیدهد، لختی بیاندیشید و ببینید آیا ماهیت برکت خدا را بهدرستی درک کردهاید؟ آیا این برکت را با پول و قدرت و زندگی آسوده اشتباه نگرفتهاید؟ آیا خود حاضر بودهاید همه چیز زندگیتان را به خدا بسپارید؟ آیا برکت خدا را صرفاً برای نقشههایی که خود در سر دارید میخواهید، یا اینکه پیش از هر چیز پادشاهی او را طالبید؟ آری، وقتی از خدا برکت میخواهید، آن را به شیوۀ شاگردان مسیح بطلبید: برکت خدا با آنان بود و آنان همچنان که برای استقرار پادشاهی خدا تلاش و کوشش میکردند و رنج و زحمت میدیدند، تمامی احتیاجاتشان نیز برآورده میشد.