You are here

تنها یک چیز

زمان تقریبی مطالعه:

۱۰ دقیقه

سال گذشته به اتفاق یکی از همکارانم برای یک دورۀ آموزشی به مصر رفته بودیم. در طی این سفر در رابطه با بهتر ساختن "کلمه" از نظر محتوا و گرافیک دروس با ارزشی یاد گرفتیم. در طی این دروس یکی از معلمین طراحی و گرافیک جمله‌ای به ما گفت که خود معتقد بود باید مرام هر طراح باشد و من هرگز این جمله را فراموش نخواهم کرد: "مهم‌ترین و اولین درس طراحی این است که در هر صفحه یا دو صفحه‌ای که روبروی شما قرار دارد باید فقط یک قهرمان وجود داشته باشد؛ چشم می‌باید به یک تصویر بارز کشانده شود." بزرگترین اشتباه یک طراح این است که در یک صفحه تصاویر مختلف با اندازه‌های نسبتاً مساوی و یا حتی دو تصویرکه یک پیام واحد می‌دهند وجود داشته باشد، چون چشم نمی‌داند که باید روی کدام تصویر متمرکز شود و کدام یک از این طرح‌ها برای او پیام اصلی را دارند. در هر صفحه باید یک قهرمان وجود داشته باشد.

پس از این درس، بر روی این موضوع خیلی فکر کرده‌ام نه تنها در رابطه با طراحی "کلمه" بلکه در رابطه با طراحی ابعاد مختلف زندگی شخصی خودم و اینکه چطور خدا ما را تشویق می‌کند که به‌جای اینکه در صفحۀ ارتباط با دیگران، یا در صفحۀ زندگی روحانی‌‌مان یا حتی در زندگی شخصی‌مان تصاویر و مشغولیت‌ها و نگرانی‌های مختلف تمرکز دید روحانی ما را به هر طرف بکشانند، به یک چیز بطور خاص متوجه شویم؛ در هر مقطع یک چیز برجسته داشته باشیم و در هر صفحۀ روز‌های زندگی‌مان دید ما به یک چیز معطوف شود.

کتاب‌مقدس در مورد بسیاری از چیز‌های مهم "یک چیز" می‌گوید و در این مقاله سعی شده که بعضی از این نمونه‌ها را بررسی کرده کاربرد آن‌ها را در ابعاد مختلف زندگی بسنجیم.

برای ساده شدن امر، به‌عنوان یک مسیحی، اگر کتاب زندگی‌مان را به 3 فصل خلاصه کنیم شاید بتوان گفت یک فصل آن فصل رابطۀ ما با دیگران است. فصل دیگر رابطۀ ما با خدا و یک فصل آن هم رابطۀ ما با خودمان است و هر کدام از این فصول صفحه‌های مختلف دارند. اما در هر بُعد زندگی، کلام خدا ما را تشویق می‌کند که به "یک چیز" معطوف شویم و "یک چیز" قهرمان زندگی ما باشد. اجازه دهید کمی این موضوع را بشکافیم.

”یک چیز“ در رابطه با دیگران

آیا هیچ وقت قبل از بشارت این افکار از ذهن شما گذشته؟ "من خودم با سؤالات و شک‌های زیادی مواجه هستم، جواب بسیاری از سؤالات را نمی‌دانم، چطور می‌توانم بشارت دهم؟" یا "مردم سؤالات زیادی دارند و من تازه‌کار هستم!خیلی چیز‌هاست که باید بدانم و بعد که بیشتر دانستم قابلیت بهتری برای انجام این کار دارم." با وجود همۀ این کشمکش‌ها و ابهامات و سؤالاتی که مطمئنم برای همۀ ما وجود دارد، در کلام خدا به فردی برخورد می‌کنیم که یک مبشر طبیعی یا "مادرزاد" نبود. او نمی‌توانست به بسیاری از سؤالات و ابهامات پاسخ دهد ولی "یک چیز" می‌دانست و آن یک چیز کلید بشارت او بود. در انجیل یوحنا ۹:‏۲۵ هنگامی که آن کور مادرزاد که عیسی او را شفا داده بود مورد مؤاخذۀ یهودیان قرار می‌گیرد، او برای سؤالات آن‌ها جوابی ندارد. آن‌ها از او می‌پرسند که چگونه ممکن است عیسی او را شفا داده باشد چون گناهکار است و سبت را نگه نمی‌دارد و سؤالات بسیار دیگر. آن شخص جواب سؤالات و بازپرسی‌ها را نمی‌دانست حتی شاید با برخی از پرسش‌های آن‌ها در خودش هم شک ایجاد شده بود که واقعاً عیسی کیست؟ اما بزرگ‌ترین اسلحۀ بشارت را به‌کار برد و این اسلحه تنها یک چیز بود. او پاسخ می‌دهد: «گناهکار بودنش را نمی‌دانم تنها یک چیز می‌دانم و آن اینکه کور بودم و اکنون بینا گشته‌ام.»

در میان همۀ شک‌ها، ابهامات و سؤالات، آن "یک چیز" ما چیست؟ آن تجربۀ شخصی ما؟ آن مکاشفۀ ما؟ آن چیزی که حتی اگر همۀ سؤالات الهیاتی ما جواب داده نشود و جواب سؤالات دیگران را هم ندانیم ولی هنوز آن "یک چیز" را می‌دانیم و نمی‌توانیم انکار کنیم؟ آن چیزی که زندگی ما را دگرگون کرده و تجربۀ شخصی زندگی ماست. آن چیزی که کوری ما را به بینایی تبدیل کرده و انکارناپذیر است. بگذارید در صفحۀ رابطۀ ما با افرادی که امروز ملاقات می‌کنیم آن تصویر بارز، رویارویی شخصی ما با خدا باشد. همان "یک چیز" که تغییر فاحشی در زندگی ما ایجاد کرده تصویری باشد که چشم دیگران را به‌سوی خداوندمان بکشاند.

اما یک بُعد دیگر هم در این رابطه است و شاید شما هم مثل من این شک را به خود راه داده‌اید که بشارت من چه تأثیری در نجات دنیا می‌گذارد؟ میلیون‌ها انسان دور از خدا زندگی می‌کنند؛ کار کوچک من چه تأثیری بر این دنیا می‌گذارد؟ در روابط مختلف زندگی و در کثرت نیاز‌هایی که وجود دارد چطور می‌توان به یک چیز متمرکز شد؟ چطور می‌توان در این طرح به یک تصویر پرداخت و بقیه را فراموش کرد؟ آیا همۀ مردم و همۀ نیاز‌های آن‌ها مهم نیستند؟

در یک مصاحبه از مادر ترزا پرسیدند آیا ازدیاد فقر و بیماری و کمبودها شما را ناامید و مأیوس نمی‌کند؟ با وجود همۀ کار‌های خیر شما هنوز میلیون‌ها نفر در هند در فقر زندگی می‌کنند و از گرسنگی می‌میرند؛ کار‌های شما چه تأثیری در تغییر زندگی این همه انسان دارد؟ مادر ترزا با متانت و وقار همیشگی خودش پاسخ داد: "من وقتی به انسانی کمک می‌کنم به همه فکر نمی‌کنم بلکه فقط به یک نفر فکر می‌کنم" و انگشت لاغر و چروک‌خوردۀ خود را بالا آورد و گفت: "همیشه یک نفر، یک نفر!"

امروز آن یک نفر در صفحۀ رابطۀ شما با مردم کیست؟ قهرمان و تصویر بارز صفحۀ امروز زندگی شما چه کسی ا‌ست؟

این موضوع فقط در بشارت صدق نمی‌کند. ما هر روز با انسان‌های مختلفی روبرو هستیم بعضی غریبه و بعضی آشنا. شاید برای همه وقت نداشته باشیم ولی با آن کسی که چند دقیقه وقت سپری می‌کنیم آیا در آن لحظات همۀ توجه ما به او معطوف است؟ آیا به او اهمیت می‌دهیم؟

خانمی را می‌شناختم که در رابطه‌اش با افراد، حتی در عرض یک مکالمۀ چند دقیقه‌ای، چنان با دل و جان و توجه، ارتباط برقرار می‌کرد که شخص فکر می‌کرد که مهم‌ترین فرد زندگی اوست. وقتی فوت کرد نوه‌های او همه می‌گفتند که ما هر کدام حس می‌کردیم که محبوب‌ترین نوۀ او هستیم چون هیچ‌کدام از ما صرفاً "نوۀ" او نبودیم بلکه هر کدام برای او خاص و ویژه بودیم و توجه او به ما بر طبق نیاز‌های مختلف ما متفاوت و خاص بود.

یک روز، صبح زود عابری در کنار دریا پسر بچه‌ای را می‌بیند که در ساحل راه می‌رفت و ماهی‌های کوچکی را که با امواج به ساحل آمده بودند را یکی یکی به آب می‌انداخت. هزاران ماهی در ساحل افتاده بود و هر بار هم که موجی می‌آمد باز هم تعدادی ماهی به ساحل پرت می‌شد عابر از این پسر بچه می‌پرسد این کار تو چه فایده‌ای دارد، تو که نمی‌توانی همۀ ماهی‌ها را نجات دهی و اکثر آن‌ها می‌میرند. پسر بچه می‌گوید درست است اما برای آن یکی که زنده می‌ماند کار من خیلی اهمیت دارد.

ما شاید نتوانیم در زندگی همه اثر بگذاریم و از همه دلجویی کنیم ولی کسان محدودی درصفحۀ زندگی امروز ما هستند که رابطۀ ما با آن‌ها می‌تواند برایشان خیلی مهم و مؤثر باشد.

”یک چیز“ در رابطۀ ما با خدا

اما در زندگی روحانی چه؟ بعضی اوقات فکر می‌کنیم در زندگی روحانی به‌قول معروف هنوز اندر خم یک کوچه هستیم خیلی خرده شیشه‌ها هست که باید از ما زدوده شود؛ و شاید اینطور هم باشد و یا حس می‌کنیم خدا از ما خیلی انتظار دارد و دائماً زیر میکروسکوپ خدا هستیم و خدا هر طرف بدن روحانی ما را زیر چاقوی جراحی خودش گذاشته است. مسلماً در زندگی روحانی ما باید خیلی تعمیرات و تحولات صورت گیرد و بعضی اوقات از ازدیاد کمبودهای روحانی‌مان مأیوس می‌شویم. در این موارد چطور می‌توان به یک چیز تمرکز کرد؟ چقدر مهم است که در این مواقع هم بدانیم که آن یک چیز چیست که خدا می‌خواهد ما روی آن تمرکز کرده کار کنیم. آن یک چیز که کم داریم چیست؟ در سرگذشت آن رئیس ثروتمند که کوشش کرده بود زندگی روحانی خود را جمع و جور کند و همۀ اوامر خدا را نگاه دارد و همۀ عمر در این راه تلاش کرده بود می‌بینیم که با این وجود عیسی به او می‌گوید: «یک چیز کم داری». آن یک چیزی که عیسی روی آن تمرکز کرد چه بود؟ «آنچه داری بفروش و بهایش را میان تنگدستان تقسیم کن ... آنگاه بیا از من پیروی کن» (لوقا ۱۸:‏۲۲). شاید این شخص اشکالات روحانی زیادی داشت و عیسی فکر نمی‌کرد که او فقط یک کمبود دارد ولی دست خود را روی "یک چیز" گذاشت. شاید این یک چیز برای آن مرد مشکل‌ترین بود ولی "یک چیز" بود.

آیا اینطور به‌نظر نمی‌رسد که خدا می‌خواهد در کشمکش‌های روحانی روی "یک چیز" تمرکز کنیم؟ همان چیزی که سخت به ما چسبیده؛ آن چیزی که با پیروی از خدا در زندگی ما رقابت می‌کند؛ آن چیزی که همۀ تلاش‌های ما را برای زندگی خداپسندانه خنثی می‌کند.

یک بار از واعظی شنیدم که می‌گفت لیستی از ضعف‌هایی که در زندگی روحانی داشت تهیه کرده و در هر مقطع زمانی روی یکی از این اشکالات کار، تمرکز و دعا می‌کرد و بعد به نکتۀ بعدی می‌پرداخت. آن یک چیز برای ما چیست؟ آن یک چیز که خدا می‌خواهد در این مقطع زمانی زندگی روحانی روی آن متمرکز شوید چیست؟

”یک چیز“ در زندگی شخصی

شاید هزاران تصویر در طرح زندگی شخصی همۀ ما باشد. گاهی فشار کار و مسئولیت‌های مختلف، امان را از ما می‌گیرد و اکثر ما علاوه بر کار یا درس، مسئولیت‌ها و تعهدات دیگر هم به خانواده و دوستان و کلیسا و فامیل داریم که ممکن است باعث شود حس کنیم که هر کس یکی از رشته‌های تار و پود وجود ما را به طرفی می‌کشاند. در بطن این فشار‌ها چطور می‌توان در این صفحۀ زندگی فقط یک قهرمان داشت و به یک چیز تمرکز کرد؟

همانطور که در سرگذشت مریم بیت‌عنیا در این شمارۀ "کلمه" می‌خوانیم، وقتی عیسی در خانۀ او و مارتا بود و مارتا از خواهرش نزد عیسی شکایت می‌کرد که به من کمک نمی‌کند عیسی به او می‌گوید: «مارتا، مارتا تو را چیز‌های بسیار نگران و مضطرب می‌کند حال آنکه تنها "یک چیز" لازم است و مریم آن نصیب بهتر را برگزیده» (انجیل لوقا ۱:‏۴۱ و ۴۲).

چه چیز‌های بسیاری ما را نگران و مضطرب می‌کنند؟ وضع کار؟ کاغذ‌های روی میز کارمان؟ وضع خانه؟ قصورات ما به‌عنوان مادر یا پدر یا فرزند یا خواهر و برادر؟ نگرانی‌ها و اضطرابات ما چیست؟ در بطن آن‌ها، آن "یک چیزی" که برای ما لازم است چیست؟ آن نصیب بهتر امروز کدام است؟

ما امروز به همۀ کار‌های خودمان نخواهیم رسید و همه چیز را نمی‌توانیم خوب و کامل انجام دهیم ولی امروز در هر صفحۀ زندگی عملی خود می‌توانیم یک قهرمان داشته باشیم. شاید در صفحۀ محیط کار بتوانیم یک کار بارز انجام دهیم شاید در صفحۀ روابط خانوادگی بتوانیم یک طرح قهرمان داشته باشیم. آن یک چیز امروز ما چیست؟

جالب این است که وقتی به "یک چیز" فکر می‌کنیم و در یک چیز تمرکز می‌کنیم دیگر نمی‌توانیم در چیز‌های بسیار نگران باشیم. و وقتی نگران چیز‌های بسیار هستیم همان یک چیز را هم نمی‌توانیم با سرسپردگی و دقت انجام دهیم.

مریم این زن سادۀ روستایی این یک چیز را خوب یاد گرفته بود و می‌دانست که به "یک چیز" مشغول بودن و آرامش مسیح را تجربه کردن، بهتر است از اینکه به چیز‌های بسیار مشغول بودن و نگران بودن و از دست دادن آرامشی که تنها در حضور عیسی یافت می‌شود.

مزمور نویس می‌گوید: «یک چیز از خدا خواستم و آن را خواهم طلبید که تمام ایام عمرم در خانۀ خداوند ساکن باشم تا جمال خداوند را مشاهده کنم و در هیکل او تفکر نمایم» (مزمور: ۲۷:‏۴).

در زندگی عملی ما نیاز‌ها و فشار‌ها و خواسته‌های زیادی است. حتماً مزمور نویس احتیاجات دیگر هم داشت اما می‌دانست که مرکز خواسته‌ها و نیاز اصلی او حس حضور خداست. آنچه به ما حس بی‌نیازی و ارضا می‌دهد هم‌خانه شدن و ساکن شدن و دیدن زیبایی او و شناخت اوست. آیا ما این یک چیز را به‌بهای نگرانی برای چیزهای بسیار از دست می‌دهیم؟