You are here

مسیحیت و فرهنگ/۲

زمان تقریبی مطالعه:

۷ دقیقه

 

 

مسیحیت و فرهنگ‌‌های مختلف

در شمارۀ قبل‌، بحث جالبی را در خصوص ارتباط فرهنگ و مسیحیت آغاز کردیم‌. دیدیم که خدا همواره با توجه به شرایط فرهنگی جامعه و اشخاص‌، خود را مکشوف ساخته است‌. مکاشفۀ کتاب‌مقدس‌، مکاشفه‌ای تاریخی‌- فرهنگی است‌، یعنی خدا با انسان در قالب مفاهیمی سخن می‌گوید که برای او قابل فهم است‌. اگر خدای کتاب‌مقدس می‌خواست در جامعه و فرهنگی به‌غیر از جامعۀ یهود خود را مکشوف کند، قطعاً با توجه به شرایط فرهنگی و تاریخی آن جامعه و به زبانی که برای اعضای آن جامعه قابل فهم بود، خود را مکشوف می‌نمود. و اینک دنبالۀ مقاله:

کلمۀ خدا در چارچوب فرهنگی خاص‌

ورود کلمۀ الهی به جهان به‌عنوان عالی‌ترین مکاشفۀ الهی به انسان نیز در چارچوبی تاریخی- فرهنگی انجام گرفت‌. بررسی زندگی خداوندمان عیسی مسیح نشان می‌دهد که وی در خانواده‌ای یهودی در فلسطین چشم به جهان گشود. وی اگر چه پسر خدا بود و رابطه‌ای منحصر به‌فرد با پدر آسمانی خود داشت‌، اما حیات انسانی خود را همانند انسان‌های دیگر سپری می‌نمود. به زبان آرامی سخن می‌گفت‌، در نزد یوسف حرفۀ نجاری را فرا گرفت و احتمالاً تا شروع خدمتش از این طریق معاش خود را تأمین می‌کرد.

او همچون یهودیان عصر خود لباس می‌پوشید، غذا می‌خورد و سخن می‌گفت و از نظر فرهنگی تفاوت بارزی با انسان‌های پیرامون خود نداشت‌. هنگامی که خدمتش را آغاز کرد، به‌گونه‌ای سخن می‌گفت که شنوندگان عامی‌اش کلام او را به‌راحتی درک می‌کردند؛ این امر از بررسی ماجراهای انجیل کاملاً آشکار است‌. او در بیان حقایق عمیق الهی‌، مثال‌ها و تشبیهاتی را به‌کار می‌گرفت که یهودیان قرن اول به‌خوبی با آنها آشنایی داشتند.

برای مثال وی مجدداً اصطلاح شبان را که در عهدعتیق بارها به‌کار رفته است‌، در مورد خودش به‌کار می‌گیرد تا شنوندگانش شبان مهربانی را که در عهدعتیق در مورد او سخن گفته شده بود، به‌شکلی مجسم در برابر خود ببینند. مسیح در ‌مثل‌های خود به دانه‌، تاک‌، خاک حاصل‌خیز، محصول خوب‌، کشاورز و مفاهیمی مشابه اشاره می‌کند و حقایق ازلی و عمیق الهی را در قالب تشبیهات و استعاراتی که برای یک کشاورز یهودی بسیار ملموس است بیان می‌دارد.

به هر حال کلام مسیح همواره کلامی است که شنوندگانش با تفکر و تعمق در آن می‌توانند معنای آن را درک کنند. اگر هم مشکلی در درک و فهم کلام او بود، این امر نه به‌واسطۀ نامفهوم بودن کلام او یا بیانِ نامناسب آن‌، بلکه به‌خاطر عمق حقیقت روحانی‌ای است که ذهن تاریک و بی‌ایمان شنوندگان نمی‌توانست به ژرفای آن راه یابد. به‌طور کلی حقیقت تجسم الهی و ورود مسیح به جهان را می‌توان به این صورت توصیف کرد که کلام خدا به قابل فهم‌ترین و قابل دسترس‌ترین شکل ممکن به انسان ارائه شد‌.

خدا برای این که انسان بتواند او را چنان که هست بشناسد، به گستره و ساحت تاریخ و فرهنگ انسانی گام می‌گذارد. این عمل در گستره و قلمرو حیات قوم یهود به‌وقوع می‌پیوندد که قرن‌ها تجربۀ دریافت مکاشفه الهی و کلام مقدس او را داشتند و در انتظار ظهور مسیح موعود بودند. کلمه مجسم خدا در چارچوب فرهنگ یهود آشکار می‌شود. بدین ترتیب در ظهور مسیح نیز شاهد توجه عمیق خدا به فرهنگ و مسائل فرهنگی یهودیت قرن نخست هستیم‌.

اشاعه انجیل در سایر فرهنگ‌ها

پس از صعود مسیح به آسمان و با شکل‌گیری کلیسا و آغاز مأموریت آن‌، می‌بینیم که کلام خدا خطاب به فرهنگ‌های مختلف و در قالب زبان‌های گوناگون اعلام می‌شود‌. رسولان و مبشران به قلمرو فرهنگ‌ها و تمدن‌های گوناگون قدم گذاشته‌، مکاشفه الهی را به زبانی قابل فهم برای ملل مختلف موعظه و بیان می‌کنند. نوشته شدن عهدجدید به زبان یونانی‌، نشانگر تلاش کلیسای اولیه است برای رساندن پیام انجیل به گوش همه جهانیان به زبانی قابل فهم. زیرا اگر چه شاگردان مسیح یهودی بودند و تعالیم و سخنان مسیح نیز به زبان آرامی بود، اما از آنجا که زبان یونانی زبان غالب در بخش گسترده‌ای از جهان آن روزگار بود و ملل و قوم‌های گوناگون با این زبان آشنایی داشتند، آنان برای آنکه بتوانند پیام نجات‌بخش خود را به گوش همۀ جهانیان‌ برسانند، قسمت‌های مختلف عهدجدید را به زبان یونانی نوشتند.

در بررسی عهدجدید نیز علاوه بر مواجه شدن با عناصر فرهنگ یهودی‌، با بسیاری از مفاهیم و عناصر فرهنگ یونانی و هلنیستی و نیز فرهنگ رومی مواجه می‌شویم‌. برای مثال پولس بارها برای این که منظور خود را بهتر بیان کند از شعرا و نویسندگان یونانی نقل قول می‌کند؛ نقل قول‌های وی در اعمال ۱۷:‏۲۸، اول قرنتیان ۱۵:‏۳۳ و تیطس ۱:‏۱۲ به نقل از نویسندگان و شعرای یونانی آراتوس‌، مناندر و اپی‌منیدس می‌باشد. وی همچنین در بیان مفهوم پسرخواندگی در رسالات خود، عمل الهی را در پذیرش ما به‌عنوان فرزندان خود، در قالب اصطلاحاتی که در قوانین حقوقی حکومت روم وجود داشت بیان می‌کند تا مخاطبانش که با این قوانین و اصطلاحات آشنا بودند، عظمت و معنای عمل خدا در مسیح را بهتر دریابند.

مشکلات کلیسا با فرهنگ‌های مختلف‌

کلیسا نیز در انجام مأموریت خود که همانا رساندن پیام نجات‌بخش انجیل به همۀ ملت‌ها و قوم‌ها و شاگرد ساختن آنها بوده است‌، و نیز در انتقال پیام انجیل و ارائه آن به فرهنگ‌های گوناگون‌، با چالش‌های بزرگی روبرو بوده است‌. در کتاب اعمال رسولان که شرح آغاز مأموریت کلیسا است، به نمونه‌های مختلفی از این چالش‌ها برمی‌خوریم‌. در سطور فوق، به نمونه‌هایی از برخورد پولس با مخاطبینی که از فرهنگ یونانی و رومی بودند، اشاره شد. یکی از موارد خوبی که نشان‌دهندۀ برخورد سنجیدۀ پولس با این موضوع است، نحوۀ برخورد او با یهودیان و غیریهودیان در مورد مسائل فرهنگی می‌باشد. هنگامی که فعالیت‌های بشارتی پولس در میان غیریهودیان آغاز شد، پس از مشاهدۀ موفقیت‌های چشمگیر او در زمینۀ فعالیت‌های بشارتی‌، در کلیسای اولیه این بحث مطرح شد که آیا غیریهودیانی که مسیحی شده‌اند، باید آداب و سنن مذهبی یهود و از جمله ختنه را به‌جا آورند یا خیر؟

برخورد پولس رسول و کلیسای اولیه با این مسئله صرفاً برخوردی الهیاتی نبود؛ آنان در نهایت راه حلی برای این مسئله یافتند که علاوه بر راه حلی الهیاتی‌، متضمن راه حلی فرهنگی نیز بود. در واقع غیریهودیان اگر ختنه می‌شدند و سایر آداب و سنن مذهب یهود را به‌جا می‌آوردند، نه تنها از زیر قید شریعت و ملزومات آن آزاد نمی‌شدند، بلکه از نظر فرهنگی نیز ناگزیر می‌بایست عناصر فرهنگ یهودی را که مستقیماً با پیغام نجات‌بخش انجیل و زندگی عملی مسیحی مربوط نمی‌شد، می‌پذیرفتند. در واقع آنان باید مسیح و پیغام نجات‌بخش او را می‌پذیرفتند و مسیحی می‌شدند، نیازی نبود که این پذیرش با پذیرش آداب و سنن مذهب یهود و فرهنگ یهودی همراه باشد؛ ضرورتی نداشت که آنان نخست یهودی شوند و آنگاه مسیحی.

در واقع پولس و کلیسای اولیه دریافته بودند که اصل و فرع در نجات مسیحی کدام است و انجام چه چیزهایی ضروری است و چه چیزهایی ضرورت ندارد. البته غیریهودیان باید عهدعتیق را به‌عنوان مکاشفۀ الهی و کلام خدا می‌پذیرفتند، اما این پذیرش با توجه به ارتباط عهدعتیق با مسیح و معنا و مفهوم و تفسیری که در مسیح یافته بود، انجام می‌شد. بنابراین می‌توان مشاهده نمود که برخورد کلیسای اولیه با مسئلۀ تشخیص ضرورت یا عدم ضرورت به‌جا آوردن اعمال و مناسک شریعت یهود، اگر چه در وهله نخست جنبه‌ای الهیاتی داشت‌، اما ابعاد و ملاحظات فرهنگی را نیز در بر می‌گرفت‌. پس از پذیرش این نگرش در کلیساهای اولیه‌، کلیساهای غیریهودیان در عین حال که پیام کامل انجیل را با همۀ ملزومات و ابعاد آن پذیرفتند، اما بسیاری از عناصر و تعالیم عهدعتیق را که از لحاظ الهیاتی توجه به آنها دیگر ضرورتی نداشت و نیز بسیاری از ابعاد فرهنگی حیات قوم یهود را کنار گذاشتند.

البته تأثیر فرهنگ یهود به هر حال بر کلیساهای غیریهودیان انکارناپذیر بود؛ یکی از نمونه‌های این تأثیر را می‌توان موسیقی کلیسایی قرون اولیه دانست که عمیقاً تحت تأثیر موسیقی یهود و آهنگ‌ها و سرودهای یهودی بود. اما موضوع مهمی که باید در اینجا بدان توجه نمود، این است که پذیرش عناصر فرهنگ یهود دیگر برای کلیساهای غیریهودی به‌صورت جزئی از پیام انجیل و میراث روحانی تاریخ نجات محسوب نمی‌شد.

تا اینجا دیدیم که انسان موجودی است دارای فرهنگ، و خدا نیز از طریق همین عناصر فرهنگی‌اش با او سخن می‌گوید؛ کلیسا نیز از همان صدر مسیحیت کوشید تا پیام انجیل را به‌طور ناب و اصیل‌، اما از طریق عناصر فرهنگِ هر جامعه به مردم منتقل سازد. سؤالی که پیش می‌آید این است که امروز پیام انجیل را در چارچوب کدام عناصر فرهنگی باید به ملت‌ها ارائه داد؟ آیا باید آن را با فرهنگ‌ها سازگار و همخوان ساخت‌؟ یا اینکه مردم باید فرهنگ مبشرین و میسیونرها را بر تن کنند؟ در شمارۀ بعدی‌، در خصوص این نکتۀ حساس و مهم بحث خواهیم کرد.