You are here

مسیحیت و نوروز باستان

زمان تقریبی مطالعه:

۶ دقیقه

 
یادم می‌آید بچه که بودم، هر بار که در آغاز سال تحصیلی جدید فهرست اسامی شاگردان کلاس برای اولین بار خوانده می‌شد، نوبت اسم من که می‌رسید اکثر شاگردان برمی‌گشتند و با تعجب نگاهم می‌کردند. بعد از کلاس معمولاً چند نفر می‌آمدند و می‌پرسیدند:"آقا شما اقلیت (مسیحی) هستید؟"

اوایل از این سئوال خیلی خوشحال می‌شدم و فکر می‌کردم لابد نوری چیزی در چهره‌ام دیده‌اند و پی برده‌اند مسیحی‌ام، یا اینکه رفتارم خیلی مسیحایی بوده و فهمیده‌اند با بقیه فرق دارم. با تعجب می‌پرسیدم:"درست است، از کجا فهمیدید؟" و متأسفانه جواب می‌شنیدم که:"آخر اسم‌تان ارمنی است!" مجبور می‌شدم توضیح دهم که "دیباج" معرّبِ "دیبا" به معنی "ابریشم" یک اسم فارسی است، و "عیسی" هم ربطی به ارمنی بودن ندارد. البته گاهی هم این اسم و فامیل به‌دادم می‌رسید و مثلاً هنگام اذان ظهر که همه مجبور بودند در نماز شرکت کنند، من می‌گفتم مسیحی هستم و مسئولین مدرسه هم با شنیدن اسمم قانع می‌شدند. البته بعضی‌ها که بیشتر سرشان می‌شد اعتراض‌کنان می‌گفتند:"چطور؟ مگر ارمنی هستی؟" و آنها که از قضا اسم پدرم را جایی دیده بودند، انگشت به دهان می‌ماندند که:"پس چطور اسم پدرت مهدی است؟!"

زنده‌یاد پدرم تعریف می‌کرد در چهارده‌سالگی وقتی برای اولین بار دل به دریا زده و به خانواده‌اش در اصفهان گفته بود که به مسیح ایمان آورده است، واکنش حیرت‌زده آنها چنین بود:"وا! یعنی رفتی اِرمَنی شدِه‌یی؟"

و باز یادم می‌آید وقتی در غیاب پدرم منزل زنده‌یاد روانبخش در کلیسای گرگان زندگی می‌کردیم، یک روز نزدیک کریسمس از رادیوی محلی گرگان زنگ زدند و گفتند می‌خواهیم به‌مناسبت میلاد حضرت مسیح با شما مصاحبه بکنیم. برادر روانبخش با خوشحالی پذیرفتند، اما بعد متوجه شدند که باید به زبان ارمنی صحبت کنند گفتند:"آخر من ارمنی نمی‌دانم. مگر همان فارسی خودمان چه عیبی دارد؟" و جواب آمد که:"مگر شما اقلیت نیستید!!"

به‌گمانم آندسته از ما که از زمینه اسلام به مسیح ایمان آورده‌ایم کمابیش هر از گاه با تجربیاتی از این دست روبرو بوده‌ایم. متأسفانه در کشور ما، و بلکه در فرهنگ شرق، هنوز این مطلب جا نیفتاده که مسیحیت رابطه فرد است با خدا، و اسم و فامیل و زبان و ملیت مانع از ایجاد چنین رابطه‌ای نمی‌شود.

باری، دردناک بودن این تصور اشتباه در کشورمان به کنار، از آن دردناک‌تر تصور آندسته مسیحیانی است که خیال می‌کنند با پذیرش دعوت مسیح باید فرهنگ و ارزش‌های غربی را نیز بدنبال آن دربست بپذیرند و به فرهنگ غنی و سنت‌های دیرین سرزمین مادری خود بکلی پشت پا زنند. این عده که به‌علت عدم آگاهی یا بعضاً ساده‌لوحی، کلیسا و مسیحیت را با غرب و تمدن آن مترادف می‌دانند، فکر می‌کنند برای آنکه ایماندار خوبی باشند باید از تمام مراسم، آداب و سنن، و ارزش‌های ملی و فرهنگی سرزمین مادری خود دست بشویند (ولی نه البته از زندگی پر زرق و برق و اتومبیل آخرین سیستم و لباسهای سبک غربی.)

شخصاً بارها برایم پیش آمده که در کلیسا عید سعید نوروز را به کسی شادباش گفته‌ام، اما جواب شنیده‌ام که:"آه، ما دیگر نوروز را جشن نمی‌گیریم. از وقتی ایمان آورده‌ایم فقط کریسمس و عید قیام و تنگس‌گیوینگ را جشن می‌گیریم." راستش را بخواهید دلم بحال چنین افرادی می‌سوزد. اولاً به این خاطر که خود را از چنین جشن باستانی و فرصت استثنایی برای دید و بازدید و تجدید روابط محروم کرده‌اند، اما دوم به این خاطر که این محرومیتِ خودخواسته آنان به‌علتِ عدم شناخت کافی آنها از عیسی مسیح است. این عده نمی‌دانند که عیسی مسیح که خود در سرزمین فلسطین (که از قضا در مشرق‌زمین است) و در چارچوب فرهنگ یهود ظهور کرد، نه تنها به هویت و آداب و سنن یهود پشت پا نزد، بلکه در واقع کل رسالت خود را در قالب مفاهیم و تعابیری تبیین نمود که عمیقاً ریشه در فرهنگ و باورهای دیرین قوم یهود داشت.

مفاهیم کلیدی چون پادشاهی خدا، پسر انسان و ماشیح که عیسی در تشریح مأموریت خود بارها از آنها استفاده کرد، همگی سخت ریشه در باورهای دینی قوم یهود داشت و جزئی از فرهنگ آنها شده بود. منتهی یهودیان زمان عیسی از این مفاهیم تصور اشتباهی داشتند و به‌عنوان مثال پادشاهی خدا را در مفهومی سیاسی تعبیر می‌کردند و منتظر ماشیحی بودند که انقلاب کند و آنان را از یوغ روم برهاند. عیسی از همین باورهای سنتی مردم استفاده می‌کند و بدان معنایی عمیق‌تر داده، رسالت خود را از طریق آنها تبیین می‌نماید.

اصولاً این روش خدا است که با انسان از طریق همان مفاهیم و تعابیری سخن گوید که برایش مأنوس و آشنا است، تا انسان بفهمد و بتواند خدای حقیقی خود را بشناسد. بسیاری از مفاهیم عهدعتیق نظیر معبد، کوه خدا، و قربانگاه، در اصل ریشه در باورهای اسطوره‌ای و عقاید بت‌پرستانه مردم آن روزگار داشت. حتی اسم خود خدا، یعنی "ال" یا "الوهیم"، و تعابیری چون "بیت‌ئیل"، در اصل به بت "ال" بر می‌گردد که پیشاپیش در دنیای سومری و فینیقی مورد پرستش و احترام بود و در فینیقیه و کنعان خدای خدایان دانسته می‌شد. آری، خدا با استفاده از این گونه مفاهیم آشنا خود را بر قوم خویش مکشوف می‌سازد.

در مورد مراسم نوروزی و آیین هفت‌سین نیز همین‌طور است. هفت عددی است مقدس، و سفره هفت‌سین (که در اصل هفت‌شین و شامل شراب بوده، اما با ورود اسلام به ایران و حرام خوانده شدن شراب، به هفت‌سین تغییر یافته)، ظاهراً سمبل هفت قدیس یا فرشته‌ای است که در آغاز سال جدید از دنیای رفتگان به دیدار آدمیان می‌آیند. این فرشتگان به‌ترتیب مظهر حیات (یا تجدیدحیات:سبزه)، سلامتی (سیب، سیر)، سعادت، موفقیت، شادی (و شادکامی:سمنو)، صبر (سرکه)، زیبایی، و عشق و محبت (سنجد، که رایحه آن محرک عشق است) می‌باشند. بسیاری از این کیفیات در واقع میوه‌های روح‌القدسند. چرا آنها را به همین مفهوم نگیریم؟ چرا سبزه مظهر تجدید حیات را سمبول کار خدا در احیای طبیعت و نیز طبیعت جدید و تولد تازه‌ای که به ایمانداران بخشیده ندانیم؟ چرا بر سر سفره هفت‌سین کتابمقدس نگذاریم و لااقل در آغاز سال جدید چند آیه از آن نخوانیم؟

علامت ماهی را پشت هر اتومبیل خارجی که می‌بینیم هیجان‌زده فریاد می‌زنیم:"راننده مسیحی است!" حال چرا می‌خواهیم آن را از تنگ هفت‌سین خودمان برانیم و بر آن برچسب بی‌ایمانی بزنیم؟ از یاد نبریم که مخالفت عیسی نه با آداب و سنن یهود، بلکه با ریاکاری و ظاهرسازی علمای یهود بود که اصل را رها کرده و به فرع چسبیده بودند. او نه تنها با مراسم و آیین‌های دیرین فرهنگ بومی خود مخالفتی نداشت، بلکه همانطور که اشاره شد، در پرتو مأموریت خود به این آداب و مراسم بُعدی تازه و معنایی وسیع‌تر ‌بخشید. عیسی عید باستانی پسح را نه تنها نفی نکرد، بلکه در قالب واقعه شام آخر بدان معنایی بس غنی‌تر ‌بخشید و این عید را به‌عنوان یادگاری از موت نجات‌بخش خود، برای آیندگان جاودانه ساخت.

حال چرا مایانی که ادعا داریم پیرو اوییم در این زمینه از او الگو نگریم؟ چرا بجای نفی نوروز و مطرود خواندن هفت‌سین، این عید باستانی را فرصتی ندانیم برای تجلیل از کار خدا در احیای طبیعت، و بدین مناسبت گرد هم نیاییم و خدا را بخاطر خلقت نویی که بما بخشیده سپاس نگوییم؟

آری، پایبند ماندن به رسوم ملی و بزرگ‌داشتن آیین‌های باستانی چون نوروز که منافاتی با ایمان مسیحی و تعالیم انجیل ندارند نه تنها وظیفه‌ای است ملی، بلکه به درونی شدنِ ایمان مسیحی در کشورمان و بیگانه‌زدایی از آن نیز کمک می‌کند و بر این تصور باطل که مسیحیت کالایی است تحمیلی از جانب غرب، خط بطلان می‌کشد.

                                                     پس نوروزتان پیروز!