You are here

تأملاتِ روحانی/۲۷

زمان تقریبی مطالعه:

۱ دقیقه

تو ای عیسی خدای پر محبت‌

به هر جا بنگریم فیض تو بینیم‌

ندارد عشق ما ارزش به راحت‌

تو دادی جان خود بهر گناهان‌

تو باشی آن یگانه منجی ما

تو قربانی نخواهی دیگر از ما

بده با روح خود جرأت‌، شهامت‌

بده قدرت تو را دائم بجوییم‌

تو ای بی‌انتها در فیض و رحمت

به هر جا می‌رویم کار تو بینیم‌

نباشد جان ما قابل برایت‌

تو کردی عشق خود ثابت به پایان‌

فقط باشد تو را حمد و ثناها

کنیم تقدیم دل و جان و روان را

نهم جان خود از بهر کلامت‌

چو ایلیا، اشعیا لبیک گوییم‌

شعراز: کلاله برنجی (آلمان‌)

 

نور

فرخنده‌لحظه‌ای است در کنار عشق مسیح‌!

چون آفتاب در باران‌،

زندگی سرشار از حقیقت هستی است‌.

در عمق وجود بی‌قرارش با تعمق‌، بنگر،

چون لبریز از خورشید کلام واژه‌هاست‌!

و کلام‌، شعله‌ای در ظلام است‌

اگر مقام ظلمت را دریابیم‌.

نور، پیدا خواهد شد.

راه رفتن به جهان باقی‌، لذت دارد.

در بیابان بی‌انتهای تشنه روحم‌

با مسیح‌، گام می‌زنم‌.

تا زندان سرای وجودم‌

در کهکشان اندیشه‌های آفتابیش

ضمیر زندگی را بیابد.

از ف - سجادی (سوئد)

 

تو از کجا می‌دانی‌؟

شخصی از یک پیرمرد ماهیگیر که بنظر می‌رسید ایمانش به عیسی‌مسیح خالصانه و محکم است پرسید: تو از کجا می‌دانی که مسیح از مرگ برخاسته است‌؟ ماهیگیر در حالیکه داشت به ساحل اشاره می‌کرد از آن مرد پرسید:

آیا آن خانه‌ها را که نزدیک آن صخره بلند است می‌بینی‌؟ ماهیگیر ادامه داد:

زمانی که من در دریا هستم و از ساحل بسیار دور می‌باشم بوسیله نوری که از پنجره خانه‌ها منعکس می‌گردد متوجه طلوع خورشید می‌شوم‌.

خوب سؤال شما این است که من چگونه می‌دانم که مسیح حقیقتاً از مردگان برخاسته است‌؟! خیلی ساده است‌، چون من نور روی او را هر روز از چهره بعضی از برادرانم می‌بینم و هم اینکه نور و جلال او در زندگی خود منهم می‌تابد و من امیدوارم که من حقیقتاً انعکاس آن نور به دیگران باشم‌.

بله این همان چیزی بود که برای شاگردان در روز پنطیکاست اتفاق افتاد. آنها نور مسیح قیام کرده را منعکس می‌کردند و به این خاطر نیز همه مردم متعجب شده بودند. تنها از طریق انعکاس نور مسیح در زندگیهایمان دنیا خواهد فهمید که مسیح حقیقتاً از مردگان برخاسته است‌.

 

گنج‌

من هر گاه در باره تو تعمق کرده‌ام

گنجهای متفاوتی از تو دریافت کرده‌ام‌.

بر هر جنبه‌ای از تو تفکر کرده‌ام‌،

نهری از تو جاری شده است‌.

هیچ راهی نیست که من بتوانم در آن‌

گنجایش داشته باشم‌:

ستایش بر این چشمۀ تو باد.

چشمۀ تو خداوندا، مخفی است‌،

از کسی که برای تو تشنگی ندارد.

گنجینۀ تو کاملاً تهی بنظر می‌رسد

برای آنهایی که تو را مردود می‌دانند.

محبت خزانه دار

گنج آسمانی توست‌.

مار اپرم (رساله ایمان‌)

 

سفر به گذشته‌های دور

یادم آمد به قدیما به گذشته‌، به گذشته‌های دور

من کی بودم‌، گم‌کرده رهی‌، بهت‌زده‌، درمانده‌.

نه به پاها قدرت‌، نه به چشمم نور، نه به جانم همت‌

کوله‌بار بسته و راهی‌، به کجا هیچ نمی‌دانستم‌، در پی آزادی‌، نفسی راحت‌

من کی بودم هویت گم‌کرده‌، خاک‌رها کرده‌، خانمان پاشیده‌، پیرهن چاک‌زده‌

قلمم بشکسته‌، دهنم مهرشده و راهم بسته‌

به کجا باید رفت‌، کوله‌بارم سنگین‌، پر از حادثه‌ها، تاریخ‌، روزهای قشنگ‌

بهاران‌، کوهها، جنگل‌، و زادگاهم در کنار دریا، دیدنش آرزوی بزرگ برای بیگانه‌

من کی بودم به کجا می‌رفتم‌، من به دنبال هدف‌، رهایی‌، آنهم در دیار غربت‌

کشوری بیگانه‌، قلمش بیگانه‌، دفترش بیگانه‌

اما پدری مهربان منتظرم در خانه‌، او بغل واکرده‌، خوان کرم گسترده‌

پاهای مرا شسته‌، خستگی بگرفته‌، بار غم برداشته‌

همه چیز در او بود، جان تازه‌، نفسی راحت‌، آزادی‌، هدف‌، و صلیبی در پیش‌

او فدای من و من آزاده‌، با صلیبش همه بار غمم برداشته‌، قدعلم‌کرده و تاجی‌بر سر

دیگر از غصه مرا باکی نیست‌، من در آغوش پدر، او خداوند من و من فرزند

چه جلالی به از این‌ چه صفایی به از این‌

شعر از: فروغ (آلمان‌)

 

شیرین‌ترین آیه‌

یک مسیحی جوان بالای سر قدیسی پیر که در حال مرگ بود رفت و به او گفت‌: می‌خواهید شیرین ترین آیه کتاب‌مقدس را برایتان بخوانم‌؟ قدیس جواب داد بله‌. مرد جوان انجیل یوحنا باب 14 آیه 2 را برایش خواند: ?در خانۀ پدر من منزل بسیار است والا به شما می‌گفتم می‌روم تا برای شما مکانی حاضر کنم‌?.

قدیس پیر که در حال مرگ بود گفت‌: نه این شیرین‌ترین آیه نیست‌، ادامه بده و آیه بعدی را بخوان‌. مرد جوان ادامه داد:

?و اگر بروم و از برای شما مکانی حاضر کنم باز می‌آیم و شما را برداشته با خود خواهم برد تا جایی که من می‌باشم شما نیز باشید?. قدیس در حال مرگ گفت‌:

این شیرین‌ترین آیه است‌. نه آن خانه بزرگ و مجللی که او مهیا خواهد کرد، بلکه او خودش آن چیزی است که من می‌خواهم‌.