You are here

دو پادشاه، دو سرنوشت

زمان تقریبی مطالعه:

۱۲ دقیقه

 

 انجیل متی ۲:‏۱-‏‏‏‏‏۸

از: سروش

در ایام کریسمس به داستان تقابل دو پادشاه برخورد میکنیم که شرح آنها در انجیل متی آمده است. دو پادشاهی که در تاریخ روبروی هم ایستادهاند. یکی که مخالف کریسمس بود و نمیخواست نجاتدهنده جهان به دنیا آید و دیگری پادشاهی بود که جایی جز آخوری پست و محقر برای به دنیا آمدن نداشت. خوب است که در روزهایی که به تولد عیسای مسیح نزدیک میشویم نگاهی به این دو پادشاه و سرنوشت آنها بیندازیم.
 

پادشاه سیاسی زمان

نامش هرود کبیر بود. استعداد سیاسی و اداری پدر خود را به ارث برد و تاج و تخت یهودیه را در سن ۲۲ سالگی از آنِ خود نمود. رومیان امید داشتند که هرود بتواند کنترل یهودیانی را که در آن منطقه تحت قدرت او زندگی میکردند بدست گیرد. در سال ۴۰ قبل از میلاد مجلس سنای روم به او لقب "پادشاه یهودیان" را داد. عنوانی که یهودیان از آن نفرت داشتند زیرا او بهیجوجه شخصی مذهبی و دیندار نبود. هرود در حقیقت هیچگاه نتوانست دوستی یهودیان را جلب کند. چون در اصل ادومی بود و یهودیان او را بیگانه میدانستند. با وجودی که یک معبد جدید و پرشکوه بنا کرد و گاهی در مراسم آن شرکت مینمود ولی هیچگاه واقعاً یک یهودی خداترس نبود. شخصیت هرود کبیر چگونه بود؟
هرود شیفته و تشنۀ قدرت بود. کسب قدرت وسوسۀ دائمی او بود. زندگی هرود و طرز استفادهاش از قدرت را میشد در سه عبارت خلاصه نمود: او شخصی "توانا، حیلهگر، و بیرحم" بود. هرود در انجام آنچه از او خواسته میشد از توانایی بالایی برخوردار بود. پس از اینکه به سلطنت رسید بهسرعت چند گروه از جنگجویان غیرنظامی را که در سراسر کشور وحشت و ترور به راه اندخته بودند قلع و قمع کرد و تا حدودی موفق شد در قلمرو خود امنیت و آسایش را برقرار کند. علاوه بر توانایی، هرود شخصی مکّار و حیلهگر بود. او تمامی روابط خود را بر اساس کسب قدرت وسعت میبخشید، چیزی که هیچگاه از آن سیر نمیگشت. حیلههایش را حد و مرزی نبود. زیرا که نسبت به همه چیز و همه کس بیاعتماد بود. بهمحض اینکه پیمیبرد که کسی به تاج و تخت او نظر دارد به شخصی بیرحم و ستمگر تبدیل میشد. او به حد جنون به قدرت چسپیده بود و با قساوت هر کس را که سر راه او قرار میگرفت از میان برمیداشت. در طول سالهای سلطنتش افراد زیادی از جمله شوهرِ خواهرش، نامادریاش، دو تن از پسرانش و حتی همسرش را به قتل رساند. برای او حیات انسانی معنی و مفهومی نداشت. فزونی و شدت این بیرحمی در راستای قدرتی بود که هر روز کسب میکرد. هر چه بیشتر قدرتمندتر میشد بیرحمی و قساوت او نیز شدت مییافت.
هرود تشنه مال و ثروت بود و سعی میکرد تمام چیزهایی را که امپراطوری روم در اختیار داشت او نیز داشته باشد. هفت قصر و هفت محل نمایش ساخت که ظرفیت ۹۵۰۰ نفر را داشت. او همچنین استادیومهای ورزشی را بنا نمود که گنجایش حدود سیصد هزار نفر را داشت. او همچنین معبد جدیدی برای یهودیان برپا کرد. هرود شیفتۀ مقام و منزلت نیز بود. او به دنبال این بود که دیگران را تحت تأثیر خود قرار دهد. در شهرسازی از معماریهای برجستهای سود برد و برنامههای وسیع ساختمانیاش باعث رونق تجارت گردید و اوضاع اقتصادی بهبود کامل یافت. او ده بار ازدواج نمود که البته بیشتر ازدواجهایش دارای انگیزههای سیاسی بود.
با تمامی قدرت، مقام و ثروت، هرود شخصی بود که از جنون و سوءظن افراطی در رنج و عذاب بود. از زمانی که پدرش که او نیز پادشاه بود توسط زهر مسموم گردید، در هرود سوءظن شدیدی نسبت به اطرافیان وجود داشت. وقتی به سلطنت نشست هزاران برده را به کار گرفت تا ۱۰ قلعه و استحکامات نظامی با تجهیزات کامل ایجاد کند تا از هر لحاظ در برابر حملات احتمالی مقاومت نماید. او همچنین با دقت خاصی شبکهای از جاسوسان ایجاد نمود. هر کس که در توطئهای علیه تاج و تخت او شرکت میکرد شناسایی و بلافاصله کشته میشد. هرود بیش از ۴۰ سال سلطنت نمود تا زمانی که با پادشاه دیگری روبرو شد که او را نیز "پادشاه یهود" مینامیدند.
 

زمینلرزهای بزرگ در زندگی هرود

با چنین پیشزمینهای که در مورد هرود گفته شد، اینک به آخرین ماههای سلطنت او نگاهی میاندازیم. هرود کبیر پادشاه یهودیان با بیماریهایی که داشت به مرگ نزدیک میشد. در آخرین روزهای سلطنتش با اینکه سرطان روده داشت و پوستش کاملاً از زخمهای دردناک پر شده بود، ولی هنوز پادشاه یهودیان بود. در همین روزها به گوشش رسید که چند ستارهشناس از مشرق زمین در حال بازدید از اورشلیم هستند. مردانی عجیب با سؤالی عجیبتر... مسافران از هرود سؤالی پرسیدند که او را لرزاند و در وحشت فرو برد: «کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؟ زیرا ستارۀ او را در مشرق دیدهایم و برای پرستش او آمدهایم» (متی ۲:‏۲).
آنان به دنبال شخصی بودند که بهعنوان پادشاه یهود به دنیا آمده بود. شاید هرود با خود فکر میکرد که این سؤال چه معنایی دارد؟ با این وجود که در حال حاضر پادشاه یهودیان بود، ولی او بهعنوان پادشاه یهود متولد نشده بود. او برای کسب تاج و تخت جنگیده و خونهای زیادی ریخته بود. این مردان در مورد چه صحبت میکردند؟ چرا جاسوسانش در مورد این خطر تاج و تخت به او چیزی نگفته بودند؟
انجیل متی ۲:‏۳ چنین گزارش میدهد: «چون این خبر به گوش هیرودیس پادشاه رسید، او و تمامی اورشلیم با وی مضطرب شدند.» تعجبی نداشت. او همه دشمنان را از بین برده بود و تا حدودی صلح و آرامش را در منطقه ایجاد کرده بود و حال آماده بود تا به عنوان یک فاتح قدرتمند دارِ فانی را وداع گوید. ولی حال مسافران شرق با سؤال عجیبی او را مضطرب کردهاند. گویا هنوز زمان استراحت فرا نرسیده است. هنوز شخصی هست که باید بمیرد...پسری کوچک که ادعای پادشاهی دارد. تعجب نیست که انجیل میگوید تمامی اورشلیم هراسان و مضطرب شدند. هیچکس نمیدانست که چه پیش خواهد آمد.
هرود همه وزیران و رهبران مذهبی را فراخواند تا بداند که آیا کتب مقدسه در مورد تولد پادشاهی در آینده چیزی نوشته است یا خیر. مخصوصاً میخواست بداند که آیا در مورد محل تولد او چیزی گفته شده است. پاسخ خیلی سریع به او داده شد: «در بیت لحم یهودیه، زیرا نبی در این باره چنین نوشته است: "ای بیت لحم که در سرزمین یهودایی، تو در میان فرمانروایان یهودا به هیچ روی کمترین نیستی، زیرا از تو فرمانروایی ظهور خواهد کرد که قوم من، اسرائیل، را شبانی خواهد نمود"» (متی ۲:‏۵-‏‏‏‏‏۶). بهنظر میرسد که هرود پی برده بود که تهدید پادشاه جدیدِ یهود بسیار جدی و خطرناک است. شاید به همین مسافران مشرق نیز مشکوک شده بود که در حال انجام کاری هستند. نقشۀ آنها چیست؟ شاید کودکی که آنها در جستجویش هستند همان است که نبی در بارهاش سخن گفته است؟ تنها راه نجات این است که کودک را از میان برداشت.
هرود ستارهشناسان را در نهان به حضور خود فراخواند و زمان دقیق ظهور ستاره را از ایشان جویا شد. او آنها را به بیت لحم فرستاد و چنین گفت: «بروید و در باره آن کودک بهدقت تحقیق کنید. چون او را یافتید، مرا نیز آگاه سازید تا آمده، سجدهاش کنم.» (متی ۲:‏۸). ستارهشناسان از حضور هرود بیرون رفتند. ستاره آنان را در بیابان هدایت کرد و دقیق به جایی که به دنبالش بودند رساند. وقتی عیسی را یافتند زانو زدند و او را پرستش کردند و هدایای گرانبهای خود را تقدیم نمودند. اما این یافتن مدتها بهطول انجامید. متی گزارش میدهد که آنها به خانه رسیدند و کودک را یافتند و نه نوزاد را. هیچ صحبتی از آخور و یا اصطبل نیست. (متی ۲:‏۱۱). ستارهشناسان در خانهای کودک را با پدر و مادرش ملاقات نمودند و هدایای خود را تقدیم کردند. اما آنان حقیقتی را در مورد کودک درک کردند که او حقیقتاً شخص خاصی است که زمانی بر جهان فرمانروایی خواهد کرد. زمانی که آنان میخواستند بروند و به تاریخ بپیوندند، به آنها فرمانی داده میشود: «و چون در خواب هشدار یافتند که نزد هیرودیس بازنگردند، از راهی دیگر رهسپار دیار خود شدند» (متی ۲:‏۱۲).
پس از اینکه هرود دانست که خبری از مغان نیست و آنها فریبش دادهاند تصمیم گرفت که باز آن طبیعت بیرحم و خونریز خود را نشان دهد. دستور داد که کودکان پسر دوساله و کمتر را مطابق با زمانی که از مغان تحقیق کرده بود بکشند. این در حقیقت نبردی بود بین دو پادشاه که در یک سو هرود قرار داشت: پادشاهی بسیار بیرحم، حیلهگر و تشنه قدرت که به همه چیز مشکوک بود و لشکری سراپا مسلح را در اختیار داشت و در سوی دیگر عیسای مسیح بود، کودکی که در آغوش گرم و پرمحبت مادر خود در امنیت آرمیده بود.
 

عیسی، پادشاهی متفاوت

عیسی و هرود هر دو مسیری را در پیش گرفته بودند  ولی مسیری که بر خلاف جهت هم بود. هرود کبیر نمایندۀ دیدگاه جامعه آن روز در مورد قدرت بود: «قدرت را بهدست آور، آن را حفظ کن، و بهکار ببر.» اما عیسی معنای متفاوتی از قدرت را ارائه میداد: «از قدرت برای خدمت استفاده کن!» تعجبآور نیست که دو پادشاه به هم برخورد کنند. هر دو قدرتی را در اختیار داشتند ولی انتخاب اینکه چگونه از آن استفاده کنند، دو قلب کاملاً متفاوت را آشکار میکرد. یکی حاکمی ستمگر و مستبد بود و دیگری یک خادم. یکی خودشیفته و به دنبال منافع خود بود و دیگری بر خشنودی خدا و خدمت به دیگران متمرکز بود. یکی زورگو، فریبکار، و فرصتطلب و دیگری شفادهنده، معلم و با محبت...
هرود کبیر با اینکه خود را قدرتمند میدانست ولی در دادگاه تاریخ انسانی ورشکسته و مغلوب بود. او به قدرت اعتیادی مفرط داشت، با مال و ثروت پر شده بود و با چسپیدن به مقام و منزلت خود از سوءظن شدیدی رنج میبرد. برای درک کامل دو مسیر مخالف این دو شخص بگذارید نگاهی به پایان این دو بیندازیم. هرود با تمامی ثروت و قدرت به پایان هولناک خود رسید. تاریخ گزارش میدهد که او در سالهای پایانی زندگیاش با بیماریهای زیادی دست به گریبان بود. درد زخمهایی که در بدنش عفونت کرده بود به حدی زیاد بود که تمامی شب در بستر خود فریاد میکشید.
عیسی پس از پشت سر نهادنِ یک زندگی فقیرانه و به دور از مقام و منزلت بر صلبیبی چوبی بالا برده شد. او همچون هرود فریاد کشید و با وجود اینکه از قدرت کامل برخوردار بود به کام مرگ کشیده شد. ولی یک فرق اساسی وجود داشت. هرود نمیتوانست خود را از مرگ رهایی بخشد ولی عیسی میتوانست ولی انتخاب کرد که اینکار را نکند.
عیسی در زندگیاش با میل خود رنج کشید، از طرف رهبران مذهبی آزار و توهین دید، از طرف مردم سختدل و نادان بیمهری چشید و طرد شد. زندگیاش هر لحظه در تهدید و خطر بود. خیانت و انکار دوستانش را تجربه کرد ولی بهجای همه مرگ را بر صلیب پذیرا شد. همه این رنجها برای یک هدف مقدس بود تا محبت بینظیر خدا را به نمایش بگذارد.
 

هرودهایی کوچک درون ما

دوستان عزیز بگذارید در مورد چیزی صادق باشیم. اگر زمانهایی به درون خود نگاهی بیفکنیم میبینیم که هرودهای کوچکی از درون ما نیز سر در میآورند. بعضی مواقع ما نیز چون هرود میخواهیم از قدرت خود استفاده کنیم و به اهدافمان برسیم. بعضی مواقع که وسوسه حکمرانی بهجای خدمت به سراغمان میآید هرودِ کوچکی در درون ما عمل میکند. وقتی که حواسمان تنها متمرکز بر خودمان است و نه منافع دیگران، هرود به سراغمان آمده است. وقتی که میخواهیم بیشتر از اینکه دیگران را احترام کنیم، خود مورد احترام و تحسین واقع شویم زمانی است که هرودی کوچک در درون ما عمل میکند. وقتی که بهجای اینکه انسانها را با ارزش و مهم ببینیم، آنها را خطر و تهدیدی برای خود بهحساب میآوریم، هرودی کوچک به سراغمان آمده است.
امروز هم عیسای پادشاه با هرود پادشاه در جنگ و مبارزهاند و هر کدام میخواهند کنترل زندگی ما را به دست گیرند. هرود گفت که میخواهد برود و عیسی را پرستش کند. او با اینکه چنین اعترافی نمود ولی شخصی بود که بهیچوجه در مقابل پادشاه دیگری خم نمیشد. آیا ما نیز در این موضوع شباهتی به هرود نداریم؟ میگوییم که بخاطر مسیح حاضریم همه کاری انجام دهیم ولی در حقیقت نمیخواهیم در برابر ارادۀ او سر خم کنیم. حداقل دو راه میتواند به ما کمک کند تا تمامی هرودهای کوچک را در خود ریشه کن سازیم:
 

۱-‏‏‏‏‏ زندگی خود را کاملاً به عیسی بسپاریم

رومیان باب ۱۲ آیه ۱ میفرماید که «پس ای برادران، در پرتو رحمتهای خدا، از شما استدعا میکنم که بدنهای خود را همچون قربانی زنده و مقدس و پسندیدۀ خدا، به او تقدیم کنید که عبادت معقول شما همین است.» وقتی همه چیز خود را به او میسپاریم همچون پرستشی مقدس و معقول خدا را خشنود خواهد ساخت. با این عمل قلب هرودهای کوچک را در وجودمان هدف قرار میدهیم و آنها را از پا در میآوریم. در سرسپردگی به عیسی، قدرت جایگاه و اهمیتش را از دست میدهد زیرا که ما با فروتنی آن را تسلیم پادشاه پادشاهان میکنیم. مال و ثروت را دیگر از آنِ خود نمیدانیم بلکه آنها را متعلق به خدایی میدانیم که مالک و صاحب همه چیز است و ما فقط مباشر و کارگزار چیزهایی هستیم که او به ما سپرده است. رتبه و مقام لذتی برایمان ندارد زیرا برای این زنده هستیم که خدا را خشنود سازیم. سوءظن و بدبینی جایی در ما ندارد، زیرا اگر خدا با ماست کیست که بر ضد ما باشد؟ هرود کبیر حاضر نشد که فاصله ۵ مایلی بین اورشلیم و بیتلحم را برای پرستش پادشاه بپیماید. به حفظ این فاصله راضی بود. او از لحاظ مسافت بسیار به عیسی نزدیک بود ولی قلبش فرسنگها از او فاصله داشت.
 

۲-‏‏‏‏‏ در کریسمس به کوچکترینها رسیدگی کنیم.

سالها پس از اینکه عیسی متولد شد، شاگردانش درس مهمی را تعلیم دادند که باعث جلال خدا خواهد شد. در یکی از بخشهای مهم و کلیدی عهدجدید، عیسی چنین فرمود: «آنچه برای یکی از کوچکترین برادران من کردید، در واقع به من کردید»ِ (متی ۲۵:‏۴۰).
در اصل، عیسی میگوید که اگر میخواهیم او را پرستش کنیم و باعث جلال نام او شویم بهتر است به افرادی که در جامعه فراموششده هستند رسیدگی کنیم و آنها را مورد محبت و رحمت خود قرار دهیم. افرادی زیادی در اطراف ما زندگی میکنند که خواهان محبت و رسیدگی ما هستند. در این کریسمس که در پیش است آنان را به یاد آوریم و اگر در نیازی هستند محبت خود را از آنها دریغ نکنیم. افراد زیادی هستند که خانواده و دوستی در کنارشان نیست که شادی کریسمس خود را با آنها تقسیم کنند. به سراغ آنها برویم و نشان دهیم که مسیح ما را در یک خانواده الاهی قرار داده است. شاید افرادی را بشناسیم که به دلایلی در زندان هستند و منتظرند کسی ملاقاتشان کنند. ممکن است بتوانیم هر چند اندک به کسانی خدمت کنیم که از وضعیت مالی خوبی برخوردار نیستند. به سراغ آنانی برویم که بازنشسته شدهاند و اوقات خود را در تنهایی سپری میکنند. همۀ انسانها محتاج توجه و رسیدگی هستند. وقتی چنین افرادی را خدمت میکنیم در حقیقت مسیح را در کریسمس خدمت میکنیم.