You are here

آیا خدا محتاج پرستش ماست؟

زمان تقریبی مطالعه:

۱۳ دقیقه

سونیل راحجا

ترجمه: عیسی دیباج

 

هر روز یکشنبه میلیون‌ها نفر در سراسر جهان برای پرستش خدا راهیِ کلیساها می‌شوند. خود شما به احتمال زیاد یکی از همین پرستندگان هستید و سال‌هاست که خدا را به‌اتفاق بسیاری دیگر از ایمانداران می‌پرستید و عبادت می‌کنید. در مورد اهمیت پرستش فراوان شنیده‌ایم، اما آیا تابهحال از خود پرسیده‌اید که منظور از پرستش دقیقاً چیست؟ آیا منظور این است که برای خدا چند سرود بخوانیم؟ وقتی می‌گوییم خدا را می‌پرستیم، دقیقاً چه کار می‌کنیم؟ و اصلاً چه لزومی دارد خدا را بپرستیم؟ آیا با این کار در واقع به نوعی به خدا لطف می‌کنیم؟ آیا خدایی ناکرده، خدا دارای عقده حقارت است و نیاز دارد مدام او را بستاییم و از او تعریف و تمجید کنیم وگرنه اعتماد به‌نفس خود را از دست می‌دهد؟ تصورش را بکنید، کسی نزد شما بیاید و مدام درباره نیکویی‌های خودش با شما حرف بزند، و سپس مکث کرده، به شما بگوید: «حالا می‌خواهم شما هم در وصف نیکویی‌های من سخن بگویید و سجایای مرا توصیف کنید!» آیا در مورد خدا هم چنین است؟

یک سؤال دیگر: آیا تابه‌حال از خود پرسیده‌اید که چگونه است که در جلسات پرستشی، برخی‌ چنان غرق در پرستش و راز و نیاز با خدا هستند که اصلاً متوجه گذشت زمان یا وقایع پیرامون‌شان نمی‌شوند و انگار در عالم خلسه فرو رفته‌اند و اشک از گونه‌های‌شان سرازیر است، اما برای برخی دیگر انگار زمان نمی‌گذرد و مدام به ساعت‌های‌شان نگاه می‌کنند؟ چگونه است که پرستش برای برخی تجربه‌ای شیرین و کاملاً اغناءکننده است و برای برخی دیگر، وظیفه‌ای خسته‌کننده و ملال‌آور؟

منظور از پرستش دقیقاً چیست؟ این سؤال بسیار مهمی است، چون در واقع همه ما به یک معنا در حال پرستیدن چیزی هستیم.

اجازه دهید این سؤال را با نگاهی به مزمور ۶۳ بررسی کنیم:

خدایا، تو خدای من هستی،

با تمام وجود تو را می‌جویم؛

جان من تشنه توست،

و پیکرم مشتاق تو،

در زمین خشک و بی‌طراوت و بی‌آب!

من در قدس بر تو نگریسته‌ام

و قدرت و جلالت را نظاره‌گر شده‌ام.

از آن رو که محبت تو از حیات نیکوتر است،

لب‌هایم تو را خواهد ستود.

پس تا زنده‌ام تو را متبارک خواهم خواند،

و در نام تو دست‌هایم را برخواهم افراشت.

جان من سیر خواهد شد چنان که از مغز و چربی،

و دهانم با لب‌هایی شادمان تو را خواهد ستود.

در بستر خود تو را یاد می‌کنم،

و در پاس‌های شب به تو می‌اندیشم.

در سایه بال‌هایت شادمانه می‌سرایم،

زیرا تو یاور من بوده‌ای.

جان من به تو چسبیده است،

و دست راستت مرا حمایت می‌کند.

آنان که قصد جان من دارند هلاک خواهند شد،

و به ژرفای زمین فرو خواهند رفت.

به دم شمشیر سپرده خواهند شد،

و خوراک شغال‌ها خواهند گردید.

اما پادشاه در خدای خود شادی خواهد کرد،

و هر که به او سوگند خورَد وجد خواهد نمود.

از این مزمور زیبا دو چیز مهم می‌آموزیم: اول اینکه پرستش چیست، و دوم اینکه چرا این انسان است که به پرستیدن خدا نیاز دارد، و اگر فی‌الواقع او را بپرستد چه اتفاقی رخ خواهد داد.

نخست، ببینیم منظور از پرستش دقیقاً چیست؟ واژه پرستش به‌ معنی ارج نهادن کسی یا چیزی است. معنی تحت‌الفظی این واژه این است که در برابر کسی سجده کنیم و خاک مقابل پای او را ببوسیم. به‌عبارت دیگر، پرستش یعنی عزت و احترام گذاشتن به کسی یا چیزی. در فرهنگ مشرق‌زمین فرزندان معمولاً وقتی می‌خواهند نسبت به والدین خود ادای احترام کنند و قدرشناسی عمیق‌شان را به آنان نشان دهند، در برابر پدر یا مادر خود خم می‌شوند و پای او را می‌بوسند. البته پرستش تنها محدود به فرهنگ شرق یا مسیحیانی که به کلیسا می‌روند نیست. دنیای ما پر است از پرستش و پرستندگان. در واقع برخی از بهترین نمونه‌های پرستش نه در کلیسا، بلکه در استادیوم‌های ورزشی و کنسرت‌های موسیقی یافت می‌شود. مردم در یک مسابقه فوتبال ساعت‌ها در هوای سرد یا در گرمای کلافه‌کننده یک جا می‌نشینند و با دیدن حرکت یک توپ چرمی چنان به هیجان می‌آیند که از جا می‌پرند، جیغ می‌کشند، فریاد سر می‌دهند و با تمام وجود بازیکنان مورد علاقه خود را تشویق می‌کنند. به‌عبارت دیگر، آنان تیم مورد علاقه خود را می‌پرستند. دنیای ورزش پر است از پرستش. دنیای موسیقی نمونه دیگری است. مردم در کنسرت‌های موسیقی خواننده مورد علاقه خود را می‌پرستند. با شنیدن آهنگ‌های او واله و مدهوش می‌شوند و از خود بی‌خود می‌گردند.

اینها نمونه‌هایی است از پرستش جمعی. اما پرستش جنبه فردی و خصوصی نیز دارد. همانطور که قبلاً اشاره شد، پرستش بسی فراتر از صرفاً علاقه داشتن به چیزی است. وقتی می‌گوییم چیزی یا کسی را می‌پرستیم، منظور این است که رفیع‌ترین حدِ ارزش و مقام را برای آن شخص یا چیز قائلیم و با تمام وجود در پیِ آن هستیم. پرستش یکی از نیازهای فطری بشر است. همه ما آگاهانه یا ناآگاهانه در جستجوی چیزی یا کسی هستیم تا آن را معبود خود سازیم و بپرستیم.

برگردیم به مزمور ۶۳. در مقدمه این مزمور می‌خوانیم که داوود به‌هنگام سراییدنِ آن در بیابان یهودا به‌سر می‌بُرد. اگر با پس‌زمینه این مزمور آشنا باشید، متوجه خواهید شد که داوود برای گذراندن تعطیلات به آنجا نرفته بود! در واقع او به‌هنگام سرائیدن این مزمور در یکی از پایین‌ترین مقاطع زندگی خود قرار داشت. داوود از آن سبب به بیابان یهودا گریخته‌ ‌بود که پسرش ابشالوم برضد او توطئه کرده بود و قصد داشت پدر خود را بکشد. داوود از ترس جانش به بیابان گریخته بود. او در آیه اول با تمام وجود از خدا کمک می‌خواهد و در آیات ۹ و ۱۰ نیز به کسانی که قصد جان او را دارند اشاره می‌کند. اینها همه نشان می‌دهد که به‌هنگام سرائیدن این مزمور، غوغایی در درون داوود بود و او خود را از همه سو تحت فشار می‌دید. وضعیت رقّت‌باری که داوود در آن گرفتار آمده بود، نتیجه مستقیم گناهی بود که پیشتر با بتشبع مرتکب شده بود. داوود با بتشبع زنا کرده بود و اکنون مجازات می‌دید، و در نتیجه از لحاظ روحی در وضعیت بسیار بدی قرار داشت. اما به آیه ۱۱ که می‌رسیم، می‌بینیم داوود به‌جای شکوه و گلایه، دست به ‌کار حیرت‌انگیزی می‌زند. او در خدا شادی می‌کند. در واقع داوود در این آیه صرفاً نمی‌گوید: «من در خدا شادی خواهم کرد»، بلکه: «پادشاه شادی خواهد کرد». این در شرایطی است که ابشالوم خود را پادشاه خوانده و در تعقیب داوود بود! داوود در چنین شرایطی کاملاً اطمینان‌ دارد که پادشاه خواهد بود و از این وضعیت رهایی خواهد یافت. حال سؤال اینجاست که داوود چنین اطمینان‌خاطری را از کجا آورده؟ رمز چنین اطمینانی در چیست؟ او به‌هنگام سرائیدن این مزمور از هر سو تحت فشار بود و قاعداً می‌بایست خود را گنهکاری مغلوب و شکست‌خورده می‌دید. به همین خاطر است که در آیه اول خود را در زمین خشک و بی‌طراوت توصیف می‌کند و خدا را می‌جوید. دلیل این اطمینان‌خاطر غیرمنتظرۀ او در آیه ۱۱ چیست؟ دلیلش این است که داوود خدا را می‌پرستید. او از مشکلاتی که پیش‌ رویش بود فراتر نگریسته، به خود خدا چشم می‌دوزد. در آیه ۲ می‌گوید که «در قدس بر تو نگریسته‌ام». داوود قدرت و جلال خدا را دیده است، و این تجربه‌ کردن قدرت و جلال خدا، تجربه‌ای کاملاً اغنا‌کننده است. این تجربه برای داوود چنان کامل، کافی و اغنا‌کننده است که به خدا نمی‌گوید «خواهش می‌کنم در این شرایط از من محافظت کن» یا «گناه هولناک مرا ببخش». او پیشاپیش مطمئن است که در خدا به‌راستی از او محافظت می‌کند و گناه او را بخشیده است. تمنا و خواهش داوود این است که خدا را ببیند. پرستیدن خدا چنان قدرتی به داوود بخشیده است که می‌تواند با اطمینان‌خاطر به‌مصاف وقایع و شرایطی رود که در حالت عادی هر انسانی را خرد می‌کند و به‌زانو در می‌آورد. حال اگر پرستش توانسته برای داوود چنین کاری کند، چقدر بیشتر برای ما در مشکلات و نگرانی‌هایی که روزانه با آن مواجه‌ایم. داوود در این مزمور پرستش خدا را راه‌حل تمام مشکلات معرفی می‌کند. اگر پرستش برای داوود چنین تأثیری داشته است، چقدر بیشتر برای ما. راه‌حل تمام مشکلات ما همانا پرستش خداست.

برگردیم به سؤال اصلی: پرستش چیست؟ با توجه به آنچه در این مزمور می‌بینیم پرستش نمی‌تواند تنها به بیست دقیقه سرود خواندن محدود باشد. البته سرود خواندن هم بخشی از پرستش است، اما در هفته ده هزار و هشتاد دقیقه وجود دارد. تکلیف آن ده هزار و سی دقیقه دیگر چه می‌شود؟ در مابقی هفته چه چیزی را پرستش می‌کنیم؟ پرستش یعنی اینکه چه چیزی را محبوب خود می‌دانیم. چه چیزی فکر و ذهن‌مان را پیوسته به خود مشغول می‌دارد. بر طبق تعالیم کتاب‌مقدس، خدا ما را برای پرستیدن خلق کرده است. او نیاز به پرستیدن را در نهاد هر انسانی قرار داده است. بنابراین هر انسانی بی‌اختیار ناگزیر از پرستیدن چیزی یا کسی است. او اینگونه خلق شده است. پرستش جزو ذات اوست و اگر خدا را نپرستد، مسلماً چیز یا کس دیگری را به‌جای خدا خواهد پرستید و شیفته آن خواهد شد. در مورد آن خیال‌پردازی خواهد کرد، خواب و رویا خواهد دید و مدام به آن خواهد اندیشید. هنگامی که روزگار بر وفق مراد نیست و از همه جا و همه کس رانده شده است، به خود تسلای خاطر می‌دهد که لااقل فلان چیز یا شخص در زندگی اوست که می‌تواند هنوز بدان چنگ بزند و امید بندد.

گر خدا موضوع پرستش انسان نباشد، بسته به اینکه انسان در چه مرحله‌ای از زندگی قرار دارد عمدتاً سه چیز دیگر را معبود خود می‌سازد. این سه چیز به‌ترتیب عبارتند از امور جنسی (بیشتر در جوانی)، پول (بیشتر در میان‌سالی) و بالاخره شهرت (بیشتر در دوران پیری). تمامی این سه چیز کمابیش در تمام طول زندگی با ما هستند، اما در جوانی بیشتر امور جنسی است که می‌کوشد هوش و هواس ما را معطوف خود سازد. امور جنسی به‌خودی خود به‌هیچ وجه چیز بدی نیست. خدا میل جنسی را بین مرد و زن قرار داده است تا در چارچوب ازدواج از آن لذت ببرند. اما میل جنسی درست مانند آتش در شومینه است. مادام که در چارچوب شومینه باشد گرما و لذت می‌بخشد، ولی اگر از این چارچوب بیرون بیاید، خانه را به آتش می‌کشد. مشکل جامعه امروز ما این است که میل جنسی در آن پرستیده می‌شود و برای آن ارزش و اهمیتی در نظر گرفته می‌شود که تنها باید مخصوص خدا باشد. به‌همین خاطر است که در خلال ۴۰ یا ۵۰ سال اخیر، به همان نسبت که بی‌بند و باری‌های جنسی افزایش یافته، مردم از لحاظ جنسی سرخورده‌تر شده‌اند چون هیچ چیز نمی‌تواند جای خدا را بگیرد و انسان را به‌طور کامل ارضا کند.

چیز دیگری که برای جلب ارادت و سرسپردگی ما با خدا رقابت می‌کند پول است. به‌تدریج که دوران جوانی را پشت ‌سر می‌گذاریم و به مرحله میان‌سالی می‌رسیم، این میل در ما قوّت می‌یابد که از لحاظ مالی کاملاً احساس امنیت کنیم و هر آنچه را که لازمۀ داشتن یک زندگی آسوده و مرفه است بدست آوریم. بسیاری از مردم روز و شب به پول می‌اندیشند و داشتن یا نداشتن آن ملکۀ ذهن‌شان شده است. پول و چیزهایی که می‌شود از طریق آن تهیه کرد می‌تواند بی‌نهایت در نظرمان مهم و جذاب بنماید، تا بدان حد که ارزش افراد را بر حسب مقدار پولی که دارند می‌سنجیم و شبانه‌روز در فکر آنیم که چگونه پول بیشتری به‌دست آوریم یا ضررهایی را که متحمل شده‌ایم جبران کنیم. جالب اینجاست که با وجود خبرهایی که هر روز در مورد بحران اقتصادی دنیا می‌شنویم، انسان امروزی از لحاظ مادی از تمام ادوار تاریخی پیش از خود ثروتمندتر است. این واقعیت را می‌توانید از والدین یا پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های‌تان بپرسید. به شما خواهند گفت که رفاه و امکاناتی که ما امروز از آن برخورداریم در زمان آنها به‌کلی غیرقابل‌تصور بود. با این حال انسان امروزی که پول را خدای خود ساخته و آن را می‌پرستد، بیش از هر زمان دیگری در مورد مسائل مادی تشویش و نگرانی دارد و از این لحاظ احساس کمبود و عدم امنیت می‌کند. پول نیز اگر قرار باشد به‌جای خدا موضوع پرستش ما قرار گیرد، نتیجه‌ای جز سرخوردگی برای انسان نخواهد داشت. انسان هر چه بیشتر داشته باشد، بیشتر احساس نیاز می‌کند و حریص‌تر می‌شود.

و اما در مراحل پایانی زندگی چیز دیگری که فوق‌العاده برای انسان ارزش و اهمیت پیدا می‌کند شهرت و آبرو و حیثیت است. اینکه دیگران درباره‌اش چه می‌اندیشند، و آیا در نظر مردم فرد محترمی هست یا خیر. جالب اینجاست که اهمیت‌ یافتنِ بیش از حد موضوع شهرت در مراحل پایانی زندگی اغلب با احساس سؤظن و بدگمانی نسبت به دیگران همراه است. به‌عبارت دیگر، انسان هر چه بیشتر شهرت را معبود خود سازد، بیشتر در این مورد احساس کمبود می‌کند و مدام مظنون است که دیگران قدرش را نمی‌دانند.

اینها تنها سه مورد از عمده‌ترین چیزهایی است که در طول زندگی می‌کوشند موضوع پرستش انسان قرار گیرند. اما فهرست چیزهایی که می‌توانند به‌جای خدا مورد پرستش ما باشند بی‌شمار است. حتی چیزهای مثبتی چون خانواده، شغل و حرفه، دوستان یا حتی خدمت کلیسایی اگر در زندگی ما آن مکانی را اشغال کنند که تنها شایسته خداست، دیر یا زود باعث سرخوردگی ما می‌شوند چون هیچگاه نمی‌توانند ما را به‌طور کامل اغنا کنند. در دل انسان خواسته‌ها و نیازهایی است که حتی داشتن همسری مهربان یا فرزندانی زیبا نیز نمی‌تواند آنها را برآورده سازد. تنها خدا قادر است این خلاء را در دل انسان پر کند. دلیلش هم این است که ما برای این دنیا آفریده نشده‌ایم، بلکه برای خدا آفریده شده‌ایم. خواسته‌ها و نیازهای دل آدمی چنان وسیع و فراوان است که تنها خدا می‌تواند جوابگوی آنها باشد. ما همگی برای پرستیدن خدا آفریده شده‌ایم. اگر او را نپرستیم چیزهای دیگری به‌جای خدا برای جلب توجه ما رقابت می‌کنند، و واقعیت این است که همگی در نهایت باعث نومیدی و سرخودگی ما خواهند شد و دل ما را خواهند شکست. پس پرستش واقعی این است که به ارزش واقعی خدا پی ببریم و جایگاه و منزلتی را که شایسته آن است، برای او قائل شویم.

اما بپردازیم به نکته دومی که از این مزمور می‌آموزیم: اینکه چرا انسان تا بدین حد محتاج پرستیدن خداست، و با پرستیدن او چه اتفاقی برایش رخ می‌دهد. تا اینجا مشخص شد که این خدا نیست که محتاج پرستش ماست، بلکه ما هستیم که نیازمند پرستشِ او خلق شده‌ایم زیرا تنها از این طریق به‌طور کامل اغنا می‌شویم. اما چرا؟ داوود در توضیح اشتیاقی که به پرستش خدا دارد، چه دلیلی عنوان می‌کند؟ دلیل را در آیه ۳ می‌بینیم: « از آن رو که محبت تو از حیات نیکوتر است، لب‌هایم تو را خواهد ستود». داوود خدا را می‌پرستد، چون محبت خدا از حیات نیکوتر است. او به‌خاطر وعده محبت خداست که وی را می‌پرستد. واژه عبری «محبت» در اصل به معنای محبتی است که خود را برای طرف مقابل به خطر افکند؛ محبتی که طرف مقابل را به هر قیمتی و تحت هر شرایطی دوست دارد، هر قدر هم که او کوتاهی کند و قصور ورزد. داوود به‌خاطر داشتن وعده چنین محبتی از جانب خداست که او را با تمام وجود می‌پرستد و روز و شب از او تغذیه می‌کند. چنین محبتی برای داوود از حیات و زندگی نیکوتر است (آیه ۳). کسانی که طعم محبت خدا را نچشیده‌اند و طبعاً بجای پرستیدن او، چیزهای دیگری را می‌پرستند، اغلب می‌گویند که اگر به آنچه معبودشان است نرسند، زندگی برای‌شان بی‌معنا خواهد شد. اما داوود در اینجا می‌گوید که محبت خدا برای او از خود حیات نیکوتر است.

به همین خاطر است که داوود خدا را می‌پرستد، و به همین خاطر است که امروزه میلیون‌ها نفر از مسیحیان جهان که طعم محبت حقیقی خدا در مسیح را چشیده‌اند خالصانه او را می‌پرستند و از داشتن چنین تجربه‌ای با معبود خود لذت می‌برند. تأثیر چنین پرستشی چیست؟ در پی چنین پرستشی برای داوود چه اتفاقی می‌افتد؟ همانطور که پیشتر دیدیم، این پرستش به داوود اطمینان‌خاطر می‌بخشد که هر قدر هم که شرایط نامطلوب و طاقت‌فرسا باشد، محبت خدا شامل حال اوست و از این رو می‌تواند پیروزمندانه در خدا شادی کند. با برخورداری از رضایت‌خاطر کامل به سبب تجربه جلال و محبت خدا، داوود می‌تواند حتی آنگاه که در بیابان خشک به‌سر می‌برد و پسرش در طلب تاج و تخت در تعقیب اوست، با شادمانی به مصاف دشمنان رود و یقین داشته باشد که "پادشاه" است.

آری، برخوردار گشتن از چنین احساس اطمینان، آرامش و رضایت‌خاطری است که آدمی را این‌چنین محتاج و نیازمند پرستیدن معبود حقیقی می‌سازد. خدای بیکران نیازی به پرستش ما ندارد؛ این ما انسان‌های ناچیز هستیم که با پرستیدن خدایی که ما را برای خود آفرید، به اغنا و رضایت‌خاطر کامل دست می‌یابیم ولو آنکه همچون داوود از هر سو در تنگنا باشیم.