You are here

خلقت تازه در مسیح

زمان تقریبی مطالعه:

۱۵ دقیقه

در این ایام فرخندۀ نوروز که طبیعت از نو زاده می‌شود و خلقتی تازه می‌یابد، بجاست نگاهی به این موضوع بیندازیم که چرا علاوه بر جهان آفرینش، خود انسان نیز سخت نیازمند خلقتی تازه است -‏‏‏‏‏ خلقتی که جز در مسیح و از طریق صلیب و قیام او میسّر نیست.

کلام خدا می‌گوید: «اگر کسی در مسیح باشد، خلقتی تازه است. چیزهای کهنه درگذشت؛ هان همه چیز تازه شده است» (دوم قرنتیان ۵:‏۱۷). کتاب‌‌مقدس با شرح آفرینش خدا آغاز می‌شود. خدا جهان را به‌واسطۀ کلام خود آفرید و او همه چیز را نیکو آفرید. این عبارت در پایان مراحل مختلف کار آفرینش تکرار شده است: «و خدا دید که نیکوست» (پیدایش ۱:‏۴، ۱۰، ۱۲، ۱۸، ۲۱، ۲۵، ۳۱). ولی آفرینش نیکوی خدا در اثر گناه انسان به فساد و تباهی گرفتار آمد و علت واقعی همۀ مصائب و مشکلات ما نیز همین است. کلام خدا می‌گوید که جهان خلقت در اثر دچار شدن به فساد درد می‌کشد و چشم‌انتظار رهایی است: «خلقت تسلیم بطالت شد، نه به خواست خود، بلکه به ارادۀ او که آن را تسلیم کرد، با این امید که خود خلقت نیز از بند فساد رهایی خواهد یافت … ما می‌دانیم که تمام خلقت تا هم اکنون از دردی همچون درد زایمان می‌نالد» (رومیان ۸:‏۲۰-‏‏‏‏‏‏۲۲).

اما خدا توسط اشعیا وعدۀ خلقتی نوین را داد: «زیرا اینک من آسمانی جدید و زمینی جدید خواهم آفرید و چیزهای پیشین به یاد نخواهد آمد و به خاطر نخواهد گذشت» (اشعیا ۶۵:‏۱۷). این خلقت تازه خدا نیز مانند خلقت نخست به‌واسطۀ مسیح که کلام مجسم خداست، انجام می‌شود. پولس در دوم قرنتیان ۵:‏۱۷ که در بالا نقل شد، اعلام می‌کند که خلقت تازۀ خدا در مسیح آغاز شده است. هر که به مسیح ایمان آورد و در مسیح قرار بگیرد خلقتی تازه می‌شود. در خلقت نخست خدا، آفرینش انسان نقطۀ اوج خلقت بود. در خلقت تازۀ خدا، آفرینش انسانی نو، نقطۀ آغاز خلقت است. خدا نخست انسانی نو می‌آفریند و سپس به‌وسیلۀ این انسان تازه، همۀ خلقت را تازه می‌کند. از همین روست که پولس می‌گوید «جهان خلقت با اشتیاق تمام منتظر ظهور پسران خداست» -‏‏‏‏‏ منتظر اینکه در «آزادی پرجلال فرزندان خدا سهیم شود» (رومیان ۸:‏۱۹ و ۲۱). درست همانطور که عامل خرابی انسان بود، عامل شفا و آزادی هم انسان است، البته انسان تازه که در مسیح خلق می‌شود.

در اثر سقوط انسان در گناه، زندگی او از ابعاد مختلف دچار خرابی و فساد شده است. در این مقاله به سه مشکل عمدۀ انسان که سبب می‌شود او به خلقتی تازه نیاز داشته باشد می‌پردازیم.

مشکل انسان با خدا

بزرگترین مشکل انسان، مشکل او با خود خداست! گناه باعث بیگانگی و دشمنی بین انسان و خدا شده است (رومیان ۵:‏۱۰؛ ۸:‏۷-‏‏‏‏‏‏۸). انسان بیش از هر چیز دیگر، به آشتی با خدا نیاز دارد. او با گناه خود به خدا، به همنوع خود، به خودش و به طبیعت لطمه زده است. از همین رو زیر غضب خدا قرار دارد. کلام خدا می‌گوید که انسان در وضع طبیعی خود و پیش از ایمان آوردن به مسیح در نافرمانی‌ها و گناهان خود مرده است و بنا به طبیعت خود محکوم به غضب خداست (افسسیان ۲:‏۱-‏‏‏‏‏‏۳؛ رومیان ۱:‏۱۸ به بعد).

امروز ما گرفتار مشکلات گوناگونی هستیم. ولی مشکلی که بیش از هر مشکل دیگر نیاز به حل آن داریم، مشکل ما با خداست! بدون حل مشکل ما با خدا، بسیاری دیگر از مشکلات ما نیز حل نخواهد شد، زیرا تنها خداست که می‌تواند آنها را برای ما حل کند. انسان امروز خود را با مشکلات بزرگی روبرو می‌بیند، مشکلاتی همچون جنگ، تروریسم، سلاح‌های هسته‌ای، بحران محیط زیست، فروپاشی خانواده، بیماری‌های مهلک مانند سرطان و ایدز، افسردگی، اضطراب، فقر و غیره. اما ریشه‌ای‌ترین و خطرناک‌ترین مشکل انسان که او را به سوی نابودی سوق می‌دهد، مشکل بیگانگی با خدا و قرار داشتن زیر غضب اوست. اگر این مشکل بنیادی حل شود، اگر بین انسان و خدا آشتی برقرار شود، آنگاه خدا ما را در حل بسیاری از مشکلات دیگر نیز یاری خواهد داد.

مژدۀ انجیل این است که خدا خودش برای حل این بزرگترین مشکل انسان قدم پیش گذاشته است. کلام خدا در ادامۀ آیه‌ای که در آغاز مقاله نقل شد به همین کار نجاتبخش خدا اشاره می‌کند: «اگر کسی در مسیح باشد، خلقتی تازه است. چیزهای کهنه درگذشت؛ هان همه چیز تازه شده است. اینها همه از خداست که به‌واسطۀ مسیح ما را با خود آشتی داده و خدمت آشتی را به ما سپرده است. به دیگر سخن، خدا در مسیح جهان را با خود آشتی می‌داد و گناهان مردم را به حسابشان نمی‌گذاشت» (دوم قرنتیان ۵:‏۱۷-‏‏‏‏‏‏۱۹).

"اینها همه از خداست". فقط خدا می‌توانست و می‌تواند مشکل انسان را با خودش حل کند، و او به‌واسطۀ مسیح این کار را انجام داده است. خدا در مسیح جهان را با خود آشتی می‌دهد. او گناهان مردم را به حسابشان نمی‌گذارد. خدا برای این کار بهایی گران پرداخته است. آیۀ ۲۱ در این باره می‌گوید: «او کسی را که گناه را نشناخت، در راه ما گناه ساخت، تا ما در وی پارسایی خدا شویم.» مسیح جایگزین ما شد. او که گناهی نداشت محکومیت و مجازات ما را بر خود گرفت و در عوض پارسایی و برائت خود را به ما بخشید. او گناهکار محسوب شد تا ما پارسا شمرده شویم! خدا پسر خود را داد تا ما را با خود آشتی دهد. او این پیام آشتی را به واعظان انجیل سپرده است. آنها سفیران مسیح هستند و خدا از زبان آنها همۀ جهانیان را به آشتی می‌خواند. آنها از جانب مسیح از همۀ انسان‌ها استدعا می‌کنند که با خدا آشتی کنند. پولس سخن خود را با نقل آیه‌ای از کتاب اشعیا به پایان می‌برد که در آن خدا می‌گوید: «در زمان لطف خود تو را اجابت کردم و در روز نجات تو را مدد نمودم.» و بعد پولس ادامه می‌دهد: «هان، اکنون زمان لطف خداست؛ هان، امروز روز نجات است» ( دوم قرنتیان ۶:‏۲). بله، حقیقتاً امروز روزی است که خدا می‌خواهد انسان را نجات دهد. اکنون زمانی است که لطف خدا می‌تواند شامل حال همه شود. حل این بزرگترین مشکل بشر را نباید به فردا موکول کرد. امروز روزی است که خدا می‌خواهد ما را با خود آشتی دهد. هر کس این پیام آشتی را بشنود و به آن پاسخ مثبت دهد، بیگانگی و دشمنی او با خدا پایان می‌پذیرد. هر که خون مسیح را به‌عنوان کفارۀ گناهان خود بپذیرد و قلب خود را کاملاً تسلیم او کند، همۀ گناهانش آمرزیده می‌شود و بین او و خدا صلح و آشتی برقرار می‌گردد. نه فقط این، بلکه خدا او را به‌عنوان فرزند عزیز خود می‌پذیرد و با او رابطۀ پدر فرزندی برقرار می‌کند.

مشکل انسان با شیطان

هر چند بزرگترین مشکل انسان، مشکل او با خداست، ولی انسان مشکلات بزرگ دیگری هم دارد. یکی از این مشکلات، دشمنی است دیرینه که از همان آغاز آفرینش انسان، کمر به نابودی او بسته است. این دشمن دیرینه کسی نیست جز شیطان و نیروهایش. از همان باب سوم کتاب‌مقدس می‌بینیم که شیطان در سقوط انسان و عصیان او نسبت به خدا نقش مهمی داشته است. انسان با گوش سپردن به سخنان شیطان و تن دادن به وسوسه او، خود را در حاکمیت این دشمن مکار قرار داد. خواستِ خدا این بود که انسان به نمایندگی از خدا بر جهان حکم براند و از آن نگاهداری کند. ولی انسان در نتیجۀ گناه و دور شدن از خدا حاکمیت خود را از دست داد و خود اسیر و بردۀ گناه و شیطان شد. بدین ترتیب، انسان به جای اینکه به‌عنوان نمایندۀ خدا، اراده و پادشاهی او را بر جهان برقرار کند، اکنون به‌عنوان برده و نماینده شیطان وسیلۀ انجام اهداف و مقاصد اوست. از همین روست که مسیح شیطان را "رئیس این جهان" و پولس او را "خدای این عصر" می‌خواند (یوحنا ۱۴:‏۳۰؛ دوم قرنتیان ۴:‏۴). علاوه بر شیطان، کلام خدا به ریاست‌ها و قدرت‌ها و فوج‌های روحانی شریر نیز اشاره می‌کند (افسسیان ۶:‏۱۲). اینها فرشتگان سقوط‌کرده‌ای هستند که به‌همراه شیطان بر ضد خدا قیام کرده‌اند و اکنون تحت رهبری شیطان در جهت نابودی خلقت خدا، بخصوص انسان، فعالیت می‌کنند. همۀ نسل بشر که در گناه سقوط کرده و از خدا دور شده است، تحت حاکمیت این نیروهای تاریکی زندگی می‌کند.

تأثیر و نفوذ شیطان و نیروهای تاریکی در زندگی انسان شکل‌های مختلفی به خود می‌گیرد. کلام خدا او را رئیس قدرت هوا می‌نامد که «در سرکشان عمل می‌کند» (افسسیان ۲‏:‏۱-‏‏‏‏‏‏۲). او انسان را وسوسه می‌کند و به گناه می‌کشاند (پیدایش ۳:‏۱-‏‏‏‏‏‏۵ ؛ متی ۴:‏۱؛ اول تسالونیکیان ۳:‏۵). او با دروغ‌های خود ما را فریب می‌دهد (یوحنا ۸:‏۴۴؛ دوم قرنتیان ۱۱:‏۳). او ذهن انسان را کور می‌کند تا حقایق الهی را درک نکند (دوم قرنتیان ۴:۴). او بر ما ادعا وارد می‌کند و ما را زیر محکومیت نگاه می‌دارد (مکاشفه ۱۲:‏۱۰). او انسان را به درجات مختلف مورد آزار قرار می‌دهد که این آزار گاه به‌صورت ناهنجاری‌های روحی و روانی جلوه‌گر می‌شود. حتی برخی از بیماری‌های جسمی انسان، نتیجۀ کار شیطان و نیروهای اوست. و بالاخره شیطان از طریق مذاهب دروغین بر زندگی آدمیان حاکم می‌شود. کتاب‌مقدس به‌صراحت می‌گوید که دنیا در آن شریر لمیده است (اول یوحنا ۵:‏۱۹). بنابراین، علت بسیاری از مشکلات و مصائب بشر همین اسارت او در چنگال شیطان و نیروهای شیطانی است. متأسفانه بسیاری از انسان‌ها، حتی مؤمنان به مسیح، از وجود و یا میزان تأثیر این دشمن خارجی در زندگی خود غافلند، و همین غفلت باعث می‌شود شیطان همچنان به حاکمیت و اذیت و آزار خود در زندگی آنها ادامه دهد.

مژدۀ انجیل این است که وقتی کسی به مسیح ایمان می‌آورد خلقتی تازه‌ می‌شود که دیگر اسیر و بندۀ شیطان نیست. بسیاری در داوری خدا بر مار (پیدایش ۳:‏۱۵)، وعدۀ شکست نهایی شیطان را می‌بینند. خدا به مار می‌گوید که فرزند زن یعنی انسان سر او را خواهد کوبید، که منظور کسی جز عیسای مسیح نیست. خدا در مسیح سر شیطان را کوبیده است. پیروزی مسیح بر شیطان در تمام زندگی او آشکار می‌شود ولی در مرگ و قیام او به اوج می‌رسد. مسیح در زندگی خود، بر خلاف آدم و نسل او، بر همۀ وسوسه‌های شیطان پیروز شد. او با آوردن پادشاهی خدا به زندگی مردم، قدرت‌های تاریکی را از زندگی آنان بیرون کرد و می‌کند. این آزادسازی در آمرزش گناهان مردم، احیای رابطۀ آنها با خدا، اخراج ارواح پلید از زندگی آنها و شفای بیماری‌های جسمی آنها جلوه‌گر می‌شد و می‌شود.

ولی این پیروزی مسیح در مرگ او بر صلیب به اوج خود رسید. کلام خدا می‌گوید که مسیح با مرگ خود «ریاست‌ها و قدرت‌ها (یعنی نیروهای تاریکی) را خلع سلاح کرده، در نظر همگان رسوا ساخت و به‌وسیلۀ صلیب بر آنها پیروز شد» (کولسیان ۳:‏۱۶). مسیح با مرگ خود صاحب قدرت مرگ یعنی ابلیس را از اریکۀ قدرت به زیر کشید (عبرانیان ۲:‏۱۴). او لااقل به دو شکل این کار را کرد. نخست اینکه مرگ بر صلیب، بزرگترین جواب "نه" از سوی مسیح به شیطان بود. او حاضر شد با آن وضع دلخراش بمیرد، ولی به ارزش‌ها و روش‌های شیطانی تن ندهد. بدین معنا او شیطان را خلع سلاح کرد و به زیر کشید. دوم اینکه او با برداشتن گناه جهان که به شیطان قدرت بخشیده بود، این قدرت را از او سلب کرد. پیروزی صلیب در قیام و صعود مسیح کاملاً آشکار شد. کتاب‌مقدس می‌گوید که خدا با قدرت عظیم خود «او را از مردگان برخیزانید و در جای‌های آسمانی، بر دست راست خود نشانید، بس فراتر از هر ریاست و قدرت و نیرو و حاکمیت، و هر نامی که چه در این عصر و چه در عصر آینده ممکن است از آن کسی شود، و همه چیز را زیر قدم‌های او نهاد» (افسسیان ۱:‏۲۰-‏‏‏‏‏‏۲۲).

وقتی کسی به مسیح ایمان می‌آورد و در مسیح قرار می‌گیرد، پیروزی مسیح از آن او می‌شود. از همین رو کتاب‌مقدس می‌گوید که خدا «ما را از قدرت تاریکی رهانیده و به پادشاهی پسر عزیزش منتقل ساخته است» (کولسیان ۱:‏۱۳). خدا ما را «با مسیح برخیزانید و در جای‌های آسمانی با مسیح عیسی نشانید» (افسسیان ۲:‏۴-‏‏‏‏‏‏۶). ما دعوت داریم با مسیح در جایی بالاتر از همۀ ریاست‌ها و قدرت‌های شریر حکومت کنیم! مسیح به پیروان خود این اقتدار را بخشیده که ماران و عقرب‌ها و همۀ قدرت دشمن را پایمال کنند (لوقا ۱۰:‏۱۹). این حق مسلم فرزندان خداست. آنها نه تنها دیگر نباید تحت حاکمیت و یا آزار و یا حتی نفوذ نیروهای تاریکی زندگی کنند، بلکه خدا به آنها قدرت بخشیده که مانند مسیح این نیروها را از زندگی مردم بیرون برانند و ستمدیدگان ابلیس را رهایی بخشند.

البته مانند دیگر برکات بیشمار خدا در مسیح، آزادی کامل از آزار شیطان امری نیست که به یکباره و خود به خود در زندگی پیرو مسیح به ظهور برسد، بلکه نیاز به آگاهی، توکل و همکاری ما با خدا دارد. ولی جای تردید نیست که خدا پیروزی را در مسیح برای ما فراهم آورده است. اگر حقایق رهایی‌بخش کلام را در این خصوص بدانیم، از روح خدا پر باشیم، و با خدا زندگی کنیم، این پیروزی از آن ماست.

مشکل انسان با خودش

کلام خدا می‌گوید که نسل بشر در گناه سقوط کرده و گرفتار فساد و تباهی شده است. پولس از انسان و انسانیت قدیم سخن می‌گوید که تحت تأثیر امیال فریبنده دستخوش فساد است (افسسیان ۴:‏۲۲). این انسان در بطالت ذهن خود رفتار می‌کند. عقل او تاریک شده است و به‌علت جهالتی که نتیجۀ سخت‌‌دلی اوست از حیات خدا به دور افتاده است. او چون هر حساسیتی را از دست داده است، خود را یکسره در هر هرزگی رها کرده است، چندان که حریصانه دست به هر ناپاکی می‌آلاید. (افسسیان ۴:‏۱۷-‏‏‏‏‏‏۱۹). او در نافرمانی‌ها و گناهان خود مرده است. از هوای نفس خود پیروی می‌کند و خواسته‌ها و افکار آن را به جا می‌آورد (افسسیان ۲:‏۱-‏‏‏‏‏‏۳).

مشکل ما تنها مشکل یا مشکلات خارجی نیست. ما بیشتر اوقات مشکل را خارج از خودمان می‌جوییم. مشکل را در دیگران می‌بینیم، در جامعه، در شرایط اقتصادی، در همسر یا فرزند یا صاحبکار می‌بینیم. حال‌ آنکه ما گرفتار یک مشکل جدی درونی هستیم و آن طبیعت سقوط‌کرده و گناه‌آلود ما است. مشکل ما حتی تنها غضب خدا یا قهر شیطان نیست. مشکل چنانکه مسیح می‌گوید ریشۀ خراب درخت وجود ما و قلب فاسد و مریض ما هم هست. این خرابی در نهایت موجب مرگ ما می‌شود.

به ما گفته‌اند فترت انسان پاک است. محیط است که او را خراب می‌کند. ولی کتاب‌مقدس می‌گوید فترت انسان خراب است و همین باعث خرابی محیط او هم می‌شود. خیلی از مذاهب و مکاتب فکری و اجتماعی، راه نجات را در تغییر محیط جستجو می‌کنند. آنها قادر به تغییر درون انسان نیستند. اما مسیح به این دنیا آمد تا درون انسان را تبدیل کند. اگر کسی در مسیح باشد خلقتی تازه می‌شود. انسان به تولدی تازه نیاز دارد. نیاز او قلبی تازه و سرشتی تازه است. و مسیح آمد تا چنین چیزی را امکان‌پذیر سازد.

خدا این کار را با عمل پیوند انجام می‌دهد. یکی از کارهایی که برای شیرین کردن میوۀ درختی انجام می‌دهند این است که تکۀ کوچکی از درختی شیرین را در جایی مناسب به آن پیوند می‌زنند. در اثر این پیوند، میوۀ درخت اول شیرین می‌شود. خدا هم برای اینکه طبیعت تلخ وجود ما را تبدیل کند تکه‌ای از وجود خود یعنی پسر یگانۀ خود را به ما پیوند می‌زند. او این کار را در دو مرحله انجام می‌دهد. مرحلۀ نخست در زندگی، مرگ و رستاخیز خود عیسی در تاریخ رخ داد. خدا در رحم مریم، پسر خود را به درخت بشریت پیوند زد. او بخشی از بشریت را به خود گرفت و با خود یگانه ساخت. او آن را توسط روح تقدیس کرد و بر همۀ وسوسه‌ها و گرایش‌های آن پیروز شد. و در آخر آن انسان را با خود بر صلیب برد و در آنجا با خود مصلوب کرد. سپس در رستاخیز عیسی از مردگان، انسان و انسانیتی تازه‌ خلق شد که دیگر اسیر و بردۀ گناه نیست (افسسیان ۲:‏۴-‏‏‏‏‏‏۵).

مرحلۀ دوم این پیوند در ما رخ می‌دهد. وقتی به مسیح ایمان می‌آوریم، خدا توسط روح‌القدس مسیح را به ما پیوند می‌زند و ما را در مسیح قرار می‌دهد. با این کار، هر آنچه بر مسیح گذشت شامل حال ما می‌شود. ما در مرگ و قیام او سهیم می‌شویم. بشریت کهنۀ ما با او می‌میرد و با رستاخیز او انسانی تازه در ما خلق می‌شود. به گفته پطرس، ما به‌واسطۀ قیام او تولدی تازه پیدا می‌کنیم (اول پطرس ۱:‏۳). انسان تازه‌ای که در ما به دنیا می‌آید فرزند خدا و معبد روح‌القدس است. این انسان دیگر اسیر گناه نیست، بلکه به جای لعنت ناشی از گناه، برکت خدا در زندگی او جاری می‌شود. شیرینی طبیعت مسیح که کلام خدا آن را ثمرۀ روح می‌نامد در وجود او شروع به نشو و نما می‌کند. البته این تبدیل به یکباره و خود به خود انجام نمی‌شود بلکه مانند پیروزی بر شیطان نیاز به آگاهی، توکل و رفتار کردن تحت هدایت روح خدا دارد.

نتیجه‌گیری

پس اگر کسی در مسیح باشد خلقتی تازه است. چیزهای کهنه درگذشت؛ هان، همه چیز تازه شده است! سه مشکل بزرگ ما با ایمان به مسیح حل می‌شود: مشکل ما با خدا، مشکل ما با شیطان، و مشکل ما با خودمان. خدا در مسیح ما را با خود آشتی می‌دهد، در مسیح ما را از اسارت شیطان و نیروهای او آزاد می‌کند، و در مسیح طبیعت گناه‌آلود و سقوط‌کردۀ ما را تبدیل نموده، در ما انسانی نو می‌آفریند. خدا می‌خواهد هم‌اکنون این کار را در من و شما انجام دهد. هم‌اکنون زمان لطف خداست؛ همین امروز روز نجات است. اگر هنوز این خلقت تازۀ خدا را در مسیح تجربه نکرده‌اید، کافی است نزد او به گناهان خود اعتراف کنید و زندگی خود را کاملاً به او بسپارید تا روح خدا این کار عظیم را در شما انجام دهد. و اگر به مسیح ایمان دارید ولی می‌خواهید خلقت تازۀ خدا در مسیح بیش از گذشته در زندگی شما رشد کند و به ظهور برسد، می‌توانید زندگی خود را بار دیگر به‌طور کامل به او بسپارید و عهد تازه‌ای با او ببندید که بیشتر به او نزدیک شوید و بیشتر با او وقت بگذرانید تا شما را از روح خود لبریز کرده، از جلال به جلالی فزونتر به شباهت مسیح تبدیل نماید.