You are here

خوش‌قولی و وقت‌شناسی در مسیحیت

زمان تقریبی مطالعه:

۹ دقیقه

 

 

خاطرات من از دوران تحصیل قبل از انقلاب محدود به شیرهای پاکتیِ سه‌گوشی است که به رایگان در کودکستان می‌دادند و بعضی وقت‌ها که شیطنت‌مان گُل می‌کرد، آن را به سر و صورت هم می‌پاشیدیم. اما از دوران دبستان و راهنمایی و دبیرستان، تا دل‌تان بخواهد خاطره دارم. یکی از آن‌ها، سر و وضعِ معلمان و دانش‌آموزان در ابتدای سال تحصیلی، و اهمیتِ این موضوع برای من و یکی دو نفر از دوستان نزدیکم بود. در آغاز هر سال تحصیلی، معلمان و هم‌کلاسی‌های جدید را بر اساس سر و وضع‌شان به دو گروه تقسیم می‌کردیم و از همان ابتدا تکلیف‌مان را با هر گروه می‌دانستیم. گروه اول، افراد خوش سر و وضعی بودند که ظاهری آراسته داشتند، صورت‌های‌شان را اصلاح‌ می‌کردند، موهای‌شان به‌خوبی شانه شده بود و فضا با ورودشان عطرآگین می‌شد. این گروه، "خودی" بودند. می‌شد با آن‌ها دوست شد، به آن‌ها اعتماد کرد، و مطمئن بود که به اصطلاح "گیر" نمی‌دهند. اما گروه دیگر تقریباً همیشه با سر و وضعی شلخته در کلاس حاضر می‌شدند، اغلب دیر می‌آمدند و عذر و بهانه می‌آوردند، صورت‌های‌شان اصلاح‌نشده بود، بوی عرق می‌دادند و پاشنۀ کفش‌‌شان از داخل برگشته بود. از این گروه دوم می‌بایست ترسید. معمولاً یا عضو انجمن بودند و مراقب بودند چه کسی در کلاس چه می‌گوید، و یا معلمانی ترشرو و خشکه‌مذهبی بودند که سر کلاس‌شان نمی‌شد خندید و به همه شک داشتند. از همان قماش معلمانی که برای نماز نخواندنِ دانش‌آموزان هزار و یک دلیل می‌خواهند.

در دوران دبیرستان، یک روز یکی از هم‌کلاسی‌هایم (از نوعِ "خودی"!) با من به کلیسا آمد. اولین بار بود که پا به محیط کلیسا می‌گذاشت (مدتی با او کلنجار رفتم تا سرانجام متقاعدش کردم که برای ورود به کلیسا لازم نیست کفشش را در بیاورد). از حالت چهره‌اش معلوم بود که از دیدن محیط کلیسا سخت تعجب‌ کرده است. مدام می‌گفت: «عجب واعظِ کروات‌زدۀ تر و تمیزی! عجب مردمِ مرتب و خوش‌پوشی! ببین همه‌شان چه منظم و هماهنگ، یکصدا سرود می‌خوانند! انگار آمده‌ایم مجلس عروسی!» و تا چند روز در کلاس هیجان‌زده برای بچه‌ها تعریف می‌کرد که «یکشنبه رفته بودم کلیسا. جلسه‌شان رأس ساعت شروع شد. نمی‌دانید چه کشیش مرتب و منظمی داشتند. یک کروات شیک زده بود...»

به‌تدریج که دوران مدرسه را پشت سر گذاشتم و در اجتماع با افراد بیشتری برخورد کردم، خوشبختانه با کسانی نیز آشنا شدم که هم در معتقدات مذهبی خود بسیار راسخ بودند و هم افراد بسیار منضبط و آراسته و وقت‌شناسی بودند. بااین حال متأسفانه لااقل در جامعۀ کنونی ما این تصور در اکثر اذهان وجود دارد که یکی از نشانه‌های مذهبی‌ بودن، داشتنِ ظاهری ناآراسته و عدم احترام به نظم و ترتیب و قول و قرار است. لابد تصور بر این است که چنین کسانی آنقدر در مدارج معنویت عروج کرده‌اند که دیگر مرزهای عرف و ادبِ مرسوم در جامعه را درنوردیده و از قید و بندِ آنچه تودۀ عوام نظم و ترتیب و وقت‌شناسی می‌دانند، رَسته‌اند!

واقعیت این است که خصوصیاتی چون نظم و ترتیب و وقت‌شناسی، ناخودآگاه بر اطرافیان تأثیر مثبت می‌گذارد. چنین خصوصیاتی معمولاً به‌هم مرتبط است. به‌عنوان مثال، کسی که با ظاهری مرتب و آراسته در انظار ظاهر می‌شود و شلخته بودن را نشانِ روحانیت نمی‌داند، اغلب فرد منضبط و مسئولیت‌پذیری نیز هست و می‌شود روی قولی که می‌دهد یا حرفی که می‌زند حساب کرد. اکثر مردم، حتی کسانی که خودشان نظم و ترتیب و وقت‌شناسی را چندان جدی نمی‌گیرند، برای افراد منظم و خوش‌قول احترام قائلند و نسبت به پذیرش آراء و عقایدشان رغبت بیشتری نشان می‌دهند. برعکس، آن دسته از ما که با افراد بدقول و بی‌نظم سر و کار داشته‌‌ایم می‌دانیم رفتار چنین کسانی تا چه حد آزاردهنده است، و طبعاً ترجیح خواهیم داد تا حد امکان کم‌تر با آن‌ها در ارتباط باشیم. آراء و عقاید چنین کسانی نیز معمولاً چندان خریدار ندارد. تصور کنید فردی روحانی قرار است در فلان ساعت شما را ملاقات کند و راجع به راه صحیح زندگی با شما گفتگو نماید. اما پس از یک ساعت تأخیر، باعجله در محل قرار حاضر می‌شود و می‌گوید چند لحظه بیشتر نمی‌تواند با شما وقت بگذراند زیرا به‌خاطر آورده که جای دیگری نیز قول داده است، و از این بابت بسیار متأسف است! راهنمایی‌های چنین فردی‌ را تا چه حد جدی خواهید گرفت؟

مسئله جدی گرفتنِ نظم و ترتیب و وقت‌شناسی به‌ویژه برای ما ایرانیان که در فرهنگ مشرق‌زمین پرورش یافته‌ایم حائزاهمیت است، به دو دلیل: یکی اینکه اصولاً ضرب‌آهنگِ زندگی در شرق ملایم‌تر است و تا همین اواخر در کشورهای شرقی روی‌هم‌رفته از آن شتابِ عصبی‌ که در زندگیِ ماشینیِ غرب می‌بینیم، خبری نبود. این امر گرچه به‌خودی خود از امتیازاتِ زندگی شرقی است، اما می‌تواند به بی‌تفاوت شدنِ افراد نسبت به گذشت زمان و جدی نگرفتنِ ضرورتِ خوش‌قولی و انضباط منجر شود. دلیل دوم را شاید بتوان در دیدگاه اخلاقی‌‌ای سراغ جست که از دیرباز جزو سنت و تفکر مشرق‌زمین بوده است. بر اساس این دیدگاه، سادگی، بی‌تکلّفی و وارسته بودن از عرف و آداب ظاهری نوعی فضیلت است و در کسانی که این چنین می‌زیَند به دیده تحسین نگریسته می‌شود. این امر نیز گرچه به‌خودی خود براستی فضیلت است، مثل هر چیزِ خوب دیگر اگر به افراط کشیده شود آدمی را به لااُبالی بودن و بی‌تفاوتی نسبت به تعهدات اجتماعی سوق می‌دهد.

از آن جا که ما مسیحیان دعوت داریم برای اطرافیانِ غیرمسیحیِ خود نمونه باشیم تا از این طریق خدا جلال یابد، ضرورتِ جدی گرفتنِ خصائص پسندیده‌ای چون نظم و ترتیب و وقت‌شناسی برای ما دارای اهمیتی مظائف است، و این امر به‌ویژه در مورد خادمین مسیحی صادق است. خادمین مسیحی، گاه به‌واسطه مشغلۀ کاری، به‌راحتی ممکن است در معرض این خطر قرار گیرند که وقت خود را مهم‌تر از وقت سایرین بشمارند و بدقولی و بی‌نظمی رفته رفته برای‌شان به‌صورت عادت درآید. به‌عنوان مثال، فرض کنید کشیش یا شبانی را به صرف شام به منزل‌ خود دعوت کرده‌اید.

پس از مدت‌ها اصرار، عاقبت خبردار می‌شوید که با درخواست‌تان موافقت شده و فلان روز حوالی فلان ساعت زنگِ درِ منزل‌تان به صدا درخواهد آمد. ذوق‌زده می‌شوید. از خوشحالی سر از پا نمی‌شناسید. از چند روز قبل در تدارک ضیافت شام هستید. شکایاتی را که از این و آن دارید پیش خودتان مرور می‌کنید و تصمیم می‌گیرید همه را با او در میان بگذارید. سرانجام روز و ساعتِ موعود فرامی‌رسد. چند دقیقه‌ای از ساعتِ موعود گذشته که زنگِ درتان به صدا درمی‌آید. به اهلِ بیت دستورِ آماده‌باش می‌دهید و خودتان با خوشحالی به‌طرف در می‌دوید. متأسفانه فروشندۀ دوره‌گردی را پشت در می‌بینید که می‌خواهد به زور اجناسی را به شما قالب کند. با ناراحتی برمی‌گردید و منتظر می‌مانید. تقریباً چهل و پنج دقیقه از ساعت موعود گذشته. با خود می‌گویید که خادمین خدا افراد گرفتار و پرمشغله‌ای هستند و همین‌قدر که از وقتِ گرانبهای‌شان برای شما مایه گذاشته‌اند جای شکرگزاری است. چهل و پنج دقیقه دیگر نیز می‌گذرد و خبری نمی‌شود. بچه‌ها گرسنه‌اند و مدام غر می‌زنند. غذای آن‌ها را می‌دهید و خودتان هم ناخنکی به شیرینی‌ها می‌زنید. گرسنه و نگران هستید. می‌خواهید تلفن را بردارید و سراغ کشیش یا شبانی را که دعوت کرده‌اید بگیرید، اما با خود می‌گویید که شرط ادب نیست. عاقبت خسته می‌شوید و یک بشقاب غذا برای خودتان می‌کشید. مشغول خوردن‌ هستید که تلفن زنگ می‌زند. مهمانِ شما است. معذرت‌خواهی می‌کند و می‌گوید کاری فوری برایش پیش آمده است، و تا یک ساعت دیگر خودش را می‌رساند... آیا بار دیگر او را به منزل خود دعوت خواهید کرد؟

با نگاهی به کتاب‌مقدس، درمی‌یابیم که خدای ما خدای خوش‌قول و وقت‌شناسی است. او «چون زمان به کمال رسید، پسر خود را فرستاد...» (غلاطیان ۴:‏۴) - نه زودتر و نه دیرتر. در جامعه فصل ۳ می‌خوانیم که «برای هر چیز زمانی است و هر مطلبی را در زیر آسمان وقتی است»، و اینکه خدا «هر چیز را در وقتش نیکو ساخته است» (۱ و ۱۱). سارا همسر ابراهیم، «دقیقاً در وقتی که خدا به وی گفته بود» پسری زایید (پیدایش ۲۱:‏۳) و عیسی مسیح نیز «در زمان مقتضی به‌خاطر بی‌دینان جان داد» (رومیان ۵:‏۶). وقت‌شناسی و اهمیت دادن به گذشتِ زمان، فضائلی است که پیوسته در کتاب‌مقدس بدان توصیه شده است. سراینده مزامیر از خدا می‌خواهد که: «ما را تعلیم ده تا ایام خود را بشماریم تا دلِ خردمندی را حاصل نماییم» (مزمور ۹۰:‏۱۱). همچنین از ما خواسته می‌شود که «فرصت‌ها را غنیمت شماریم» (افسسیان ۵:‏۱۶)، و «از هر فرصتی بیشترین بهره را ببریم» (کولسیان ۴:‏۵). برخی از برجسته‌ترین مردان خدا نیز افراد وقت‌شناسی بودند. به‌عنوان مثال، ابراهیم با اینکه برای داشتن فرزند مدت‌ها انتظار کشیده بود، وقتی خدا از او ‌خواست پسرش را قربانی کند، بی‌درنگ "بامدادان" برخاست و روانه ‌شد. بی‌جهت نیست که یکی از حربه‌های شیطان همین به تأخیر انداختنِ کارهاست. به‌قول فرنگی‌ها: «جادۀ جهنم پُر است از نیّاتِ نیکِ به تعویق افتاده!»

آری، وقت‌شناسی، خوش‌قولی و مرتب و منظم بودن در رفتار، در انظار مردم و کلاً در زندگی، صفات پسندیده‌ای است که به‌ویژه از مسیحیان انتظار می‌رود. وقتی با ظاهری آراسته در انظار ظاهر می‌شویم، وقتی قول و قرار خود با دیگران را جدی می‌گیریم، در واقع به اطرافیان خود نشان می‌دهیم که برای‌شان احترام قائلیم و وقت و شخصیت خود را برتر و مهم‌تر از آن‌ها نمی‌دانیم - صفاتی که از ویژگی‌های ضروری افراد مسیحی است. به همین ترتیب، هنگامی که به موقع در جلسات کلیسایی حضور می‌یابیم، در واقع نشان می‌دهیم که برای خدا و حضور او احترام قائلیم. طبعاً این کار نیاز به تمرین و ممارست دارد. باید کاری کنیم که این امر در ما به‌صورت یک عادت درآید، و گاه ممکن است لازم شود به این خاطر برخلافِ عرفِ معمول در جامعه عمل کنیم. از یاد نبریم که بدقولی نوعی عادت مُسری است، و وقتی می‌بینیم در جامعه اکثر مردم بدقولند یا بی‌نظمی و وقت‌نشناسی در جایی که کار می‌کنیم و در میان افرادی که با آن‌ها سر و کار داریم امری پذیرفته شده است، ما نیز ناخودآگاه به این سمت کشیده می‌شویم و زشتیِ این کار در نظرمان کم‌رنگ می‌شود.

بنابراین بیایید به‌عنوان افراد مسیحی، با خوش‌قول بودن و آراسته و منظم زیستن نمونه خوبی برای اطرافیان خود باشیم، «تا کارهای نیک‌مان را ببینند و پدر ما را که در آسمان است بستایند» (متی ۵:‏۱۶).